در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
چند سال است که با شوهرت زندگی میکنی؟
این مرد شوهر دوم من است. ما 2 سال با هم زندگی کردیم و حالا میخواهم از او جدا شوم.
پیش از این هم ازدواج کرده بودی؟
سالها پیش زمانی که خیلی جوان بودم ازدواج کردم. در آن زمان دختری 16 ساله بودم شوهرم مرد بسیار خوبی بود. ما زندگی خوبی داشتیم و من از شوهر اولم 5 فرزند دارم. او مردی بسیار خیر بود و به من که همسرش بودم بسیار احترام میگذاشت. در خانه شوهرم بودم که دوباره به مدرسه رفتم و درسم را ادامه دادم. همسرم زمانی که زنده بود بیشتر اموالش را به نام من کرد، میگفت اگر من مردم با این داراییها میتوانی بچهها را بزرگ کنی.
چه زمانی شوهر اولت را از دست دادی؟
25 ساله بودم که شوهرم فوت کرد در آن زمان دید خوبی نسبت به کار کردن زنان در جامعه وجود نداشت. با این حال مجبور بودم هر طور شده زندگی بچههایم را اداره کنم. البته من کار نمیکردم شوهرم چند حجره داشت که آنها را اجاره میدادم و با پولش هزینه زندگی بچههایم را تامین میکردم. تا زمانی که پدرم زنده بود او با مستاجران سروکله میزد و به من کمک میکرد بعد از آن هم برادرم به من کمک میکرد.
برای بزرگ کردن فرزندانت مشکلی نداشتی؟
خانواده شوهرم با من کاری نداشتند مادرشوهرم زن تنهایی بود که فقط یک پسر داشت شوهرم که در جوانی سرطان گرفت و فوت کرد مادر شوهرم هم مدتی بعد از غم دوری فرزندش دق کرد و مرد. پدرشوهرم بعد از او ازدواج کرد و صاحب چند فرزند شد، اما آنها با ما کاری نداشتند. آنچه برای من آزاردهنده بود تنهایی بیش از حدی بود که باید تحمل میکردم. مسوولیت سنگینی روی دوشم بود و نمیتوانستم از پس آن برآیم در نهایت مجبور شدم خانه خودمان را اجاره دهم و به خانه برادرم بروم. برادرم خانه بزرگی داشت ما هم خودمان به اندازه کافی درآمد داشتیم بنابراین مشکلی نبود و من تا زمان بزرگ شدن فرزندانم در خانه برادرم بودم.
چرا در این مدت ازدواج نکردی؟
با اینکه بشدت تنها بودم، اما برای این که بتوانم بچهها را بدون هیچ مشکلی بزرگ کنم و سایه ناپدری بالای سرشان نباشد ازدواج نکردم. بعد هم که بچهها بزرگ شدند و هر کدام به دانشگاه رفتند و برای خودشان کسی شدند نوبت ازدواج آنها بود. من باید فرزندانم را سر و سامان میدادم. میترسیدم ازدواج کنم و بچههایم خجالت بکشند.
بعد از این که فرزندانت ازدواج کردند چطور زندگی میکردی؟
وقتی تنهای تنها شدم تصمیم گرفتم خودم مغازههای شوهرم را اداره کنم. البته در تجارتی که به راه انداخته بودم بسیار موفق بودم همه چیز خیلی خوب پیش میرفت تا این که یکی از پسرانم به واسطه شغلش به کشور کویت رفت و در آنجا زندگیاش را شروع کرد مدتی بعد با یک دختر کویتی آشنا شد و ازدواج کرد چند باری به کویت رفتم و مدتی در خانه پسرم ماندم پسرم پیشنهاد داد که در آنجا خانهای بخرم و شعبهای هم از مغازه در آنجا تاسیس کنم. اول مخالف بودم، اما بعد از مدتی برای این که در آنجا سود زیادی به دست میآوردم تصمیم گرفتم این کار را بکنم. من در کویت مغازهای خریدم و مسوولیت آن را به پسرم سپردم گاهی هم خودم به آنجا میرفتم و سر میزدم.
چطور شد که تصمیم به ازدواج گرفتی؟
من هیچ تصمیمی برای ازدواج نگرفته بودم. زندگی راحتی داشتم و همین که در کنار فرزندانم بودم همه چیز برایم خوب بود، اما در یکی از سفرهایم به کویت متوجه شدم که بچهها برایم برنامهریزی کردهاند. خانه من در تهران در یک مجتمع آپارتمانی بود زمانی که نبودم دخترم به خانه من میرفت و سر میزد در این مدت او با یکی از همسایهها آشنا شده بود. زمانی که به ایران برگشتم دخترم به من گفت که با مردی آشنا شده که میتواند زوج مناسبی برای من باشد. من بشدت مخالفت کردم، اما بچههایم گفتند این که تو بخواهی از تنهایی بیرون بیایی کار بدی نیست. من هم که دیدم بچهها موافق هستند تصمیم گرفتم روی ازدواج با او فکر کنم. روزی که شوهرم به خواستگاری من آمد، در مورد زندگی و داراییام با او صحبت کردم و گفتم که تمام این دارایی امانتی است در دستم و باید آنها را به بچههایم بدهم. او هم به من گفت که هیچ چشمداشتی به دارایی من ندارد و خودش به اندازه کافی پول دارد او به من گفت که یک واحد آپارتمان در شمال شهر تهران دارد که فعلا آن را به پسرش داده است و خودش در آپارتمانی دیگر زندگی میکند. من هم بدون اینکه تحقیقی در مورد گفتههایش بکنم پذیرفتم که با او ازدواج کنم.
زندگی مشترک با شوهر دومت چطور بود؟
اوایل خوب بود احساس میکردم جوان شدهام از اینکه کسی را دارم که میتوانم با او صحبت کنم خیلی خوشحال بودم. انگار که گمشدهای را پیدا کردهام از صبح تا شب کنار او مینشستم و با هم صحبت میکردیم از خاطرات دوران جوانیام میگفتم او هم از زندگیاش و اینکه همسر اولش که بوده و چطور شده از هم جدا شدند. مدتی که از زندگی مشترکمان گذشت کمکم درگیریها آغاز شد. شوهرم به من میگفت میخواهد اداره امور را در دست بگیرد و من باید همه حسابهایم را به او بدهم. او فکر میکرد چون شوهر من است حق دارد به من دستور دهد من با او مخالفت کردم و گفتم آنچه از اموال شوهر اولم دارم امانتی در دست من است و من باید آنها را به بچههایم بازگردانم. اختلاف ما از این مساله شروع شد. تا آن زمان من هزینه زندگیمان را میدادم و از او چیزی نمیخواستم اما زمانی که دیدم او چشم به دارایی من دوخته است به او گفتم که باید از این پس خودش هزینه زندگیمان را تامین کند و من پولی ندارم که به او بدهم اما شوهرم نتوانست این کار را بکند چون هر چه به من گفته بود دروغ بود. او قبل از ازدواج با من در یک ساختمان در بالای شهر تهران سرایدار بود و خانهای که در ساختمان ما خریده بود هم متعلق به خودش نبود و پسرش آن را خریده بود و برای اینکه پدرش بیسرپناه نباشد در اختیار شوهر من قرار داده بود.
چرا با شوهرت در مورد اینکه به تو دروغ گفته است صحبت نکردی تا مشکل برطرف شود؟
من از دست او ناراحت هستم چون او به خاطر تصاحب اموالم با من ازدواج کرده بود به همین خاطر هم از دست او عصبانی شدم و تصمیم گرفتم که هر طور شده از او جدا شوم. در طول این سالهایی که تنها زندگی کردم همیشه دلم میخواست همدمی داشته باشم و با او صحبت کنم اما شوهرم از این حس من سوءاستفاده کرد و من در برابر همه شرمنده شدم به همین خاطر هم نمیتوانم دیگر با او زندگی کنم و میخواهم در کنار فرزندانم در آرامش باشم و این سالهای پایانی عمرم را با آرامش بگذرانم و اجازه نمیدهم شوهرم مرا ملعبه دست خودش کند.
مریم عفتی
نظر کارشناس
حسن عموزادی، قاضی
آنچه مسلم است این زن پس از اینکه شوهرش را از دست داده به شدت دچار تنهایی شده است. او از ترس اینکه مبادا دیگران در مورد او حرفهای نامربوطی بزنند ازدواج نکرده و تمام عمرش را در تنهایی گذرانده و این تنهایی تاثیرات منفی زیادی را روی او گذاشته است. در صورتی که نباید این کار را میکرد. هر زن یا مردی بعد از مرگ همسرش حق زندگی دارد و نباید خود را به خاطر بعضی رفتارهای غلط که تبدیل به یک سنت شده است از زندگی محروم کند. هر زنی میتواند بعد از مرگ همسرش ازدواج کند و شرع خداوند هم به او اجازه میدهد و منعی در این کار وجود ندارد و حتی کاری پسندیده محسوب میشود. چرا که در شرع اسلام زنی که بیوه شده برای ازدواج نیاز به اجازه پدرش ندارد. اما آنچه در ازدواج باید رعایت شود و ما به همه توصیه میکنیم این است که یک زن بیوه باید مردی را به همسری انتخاب کند که با شرایط زندگیاش سازگار باشد. مردی که بتواند از فرزندان این زن به خوبی نگهداری کند و حق و حقوق آنها را رعایت کند.
اموال مرد مرده در دست زنش امانتی است که در واقع به فرزندانش تعلق دارد و باید به آنها بازگردانده شود. زنان بیوه باید مراقب باشند که همسر دومشان مردی طماع که به دارایی این بچهها چشم داشته باشد نباشد.
نکته بعدی اینکه در هر ازدواجی باید در مورد صداقت فرد تحقیق شود و بدون هیچ بررسی یا تحقیقی نباید گفتههای افراد را پذیرفت. خصوصا در مورد این پرونده که زن فردی جا افتاده و دنیادیده است و در این سن و سال اعتماد بیجای او تعجبآور است. او که میدانسته فرزندانش با ازدواجش مخالفتی ندارند باید در مورد این فرد تحقیق میکرد و اگر با او به نتیجه نرسید با خواستگار بعدی ازدواج میکرد. شکست در زندگی آن هم در سن پیری افراد را سرخورده میکند و امید به زندگی را در آنها از بین میبرد بنابراین باید در مواردی که ممکن است عواطف آنها تحت تاثیر قرار گیرد دقت لازم به عمل آید.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: