برخلاف بسیاری از ما که دیروز لحظه‌مان را در مقایسه با امروز، آه می‌کشیم؛ هر بار کودک دلش، بهانه روزهای خوش گذشته را می‌گیرد؛ مسافر ری می‌شود و مهمان‌‌خانه‌ای در همسایگی حضرت عبدالعظیم (ع)‌ که نیم قرن پیش (26/9/1338)‌ در آن به دنیا آمده، می‌گردد... می‌گوید: «مدیون پدر و مادرم هستم و هر چه دارم از دعای مادر و خوبی و نیکی پدر است. مرحوم پدرم، شیرازی بودند و عاشقانه ما را دوست داشتند. خیلی علاقه‌مند بودند ما معلم شویم و خوشبختانه به آرزویشان رسیدند. هر 5 نفرمان (یک برادر و سه خواهر دیگر)‌ دبیر شدیم.
کد خبر: ۲۲۸۹۲۸

البته من به طور غیر رسمی از 10 سالگی کار تدریس را آغاز نمودم. شاید برایتان جالب باشد بدانید هر کلاسی که ریاضی‌اش را تدریس می‌کردم؛ ساعت انشایش را هم خود برعهده می‌گرفتم زیرا معتقدم اگر ادبیاتت خوب نباشد، ریاضی را هم خوب یاد نمی‌گیری!...

همزمان با تدریس، اتفاق و علاقه، مرا به سمت اجرا کشاند. در گروه آموزش شبکه دوم سیما، مجری برنامه‌های آموزشی شدم و فعالیتم را با گروه کودک شبکه‌های یک و دو ادامه دادم. هم‌اکنون نیز بیش از 10 سال است که علاوه بر اجرا در سیمای خانواده (روزهای سه‌شنبه هر هفته)‌ مسوولیت دفتر گروه خانواده شبکه اول را هم برعهده دارم.» گفتگوی قاب کوچک با این معلم ریاضی که مجری شد، ارزانی حریر سپید دیدگان شما همراهان همیشگی...


به نظر می‌رسد که بعد از 4 سال، از زیر بار اجرا، شانه خالی کرده‌اید. چرا کم اجرا می‌کنید؟

اگر حمل برخودستایی نشود باید بگویم سنگینی بار مسوولیت دفتر گروه خانواده و تعهد اخلاقی شدیدی که نسبت به امور مراجعانم دارم مانع از حضور مستمر من در استودیو و جلوی دوربین می‌گردد البته نوع نگرش و انتخاب مدیران مبنی بر استفاده از من به عنوان مجری نیز در این قضیه دخیل است.

پس هم‌چنان پابه‌پای اجرا می‌آیید؟

آهسته و پیوسته آمدن را ترجیح می‌دهم. دلم می‌خواهد احترام و شأنم به‌‌عنوان یک مجری خانم حفظ شود. اجرا را دوست دارم اما نه به هر قیمتی. بنابراین هر اجرایی را نمی‌پذیرم و هر جایی حاضر نمی‌شوم البته نمی‌خواهم بگویم آنهایی که پرکارند این دغدغه را ندارند اما باید مراقب بود تند و خسته مسیر پیمودن، اجرا را برای مجری باری به هر جهت نکند.

اجرا شما را خواست؟

عشق به بچه‌ها مرا خواست. من 24 سال ریاضی تدریس می‌کردم . دبیر رسمی آموزش و پرورش بودم. مشاوره می‌دادم و خلاصه در فضای درس و مدرسه سیر می‌کردم. البته مجری هم بودم. یعنی موازی کار کردم و سابقه کاری من در اصل، ضربدر دو است. من بچه‌ها را خیلی دوست داشتم لذا احساس کردم فضای مدرسه برای من کم است بنابراین وارد اجرا شدم تا بتوانم به تمام بچه‌ها دسترسی داشته باشم. همین موضوع نیز باعث تداوم کارم تا امروز گردیده است.

مجری را تا چه حد جوابگوی نیازهای مخاطب می‌دانید؟

خیلی زیاد، مجری اولین سطح ارتباط با بیننده است و مسوولیت درست آغاز شدن، درست اداره شدن، درست به پایان رسیدن و در نهایت، صحیح ارائه شدن برنامه را برعهده دارد. مجری باید بتواند نقش همه عوامل یک برنامه را در یک لحظه ایفا کند. همه تلاش‌ها و زحمت عوامل پشت صحنه در کار مجری نمود می‌یابد.

گرد و غبار اجرایتان را گرفته‌اید؟

بله، به طور مرتب این کار را انجام می‌دهم. می‌خواهم هر روز بهتر از دیروز باشم لذا تازگی را بر همه چیز، ترجیح می‌دهم. دوست دارم در همه زمینه‌ها از علم و معلومات گرفته تا اخبار و اطلاعات عمومی و تخصصی در زمینه کارم، همواره به روز باشم. متاسفانه بسیاری از مجریان، ذخیره واژگانی کمی دارند و دایره لغاتشان، محدود است حال آن که آشنایی با ادبیات و شناخت واژگان در کنار روانی زبان و بیان از ضروری‌ترین نیازهای یک مجری است که غبار تکرار و یکنواختی را از اجرایش می‌زداید.

به سهمتان از اجرا راضی هستید؟

همیشه به آن چه خدا برایم مقدر کند راضی هستم. مهم تاثیرگذاری و موثر بودن است.

این سهم را خودتان به دست آوردید یا به شما دادند؟

در تمام این سال‌ها، هرگز تصمیم با من نبوده است.

و اگر قرار بود خودتان سهمی برای اجرایتان در نظر بگیرید؟

قطعا عشق به اجرا باعث می‌شد سهم بیشتری برای خودم قائل شوم. البته از آنجا که به نظر مسوولان، احترام می‌گذارم هرگز اعتراض نکرده و نمی‌کنم.

اجرایتان حساب و کتاب دارد؟

محاسبه و حسابرسی، لازمه هر کاری است. حتی زمان تدریس هم با حساب و کتاب دقیق در کلاس درس حاضر می‌شدم. همواره اولین نفری بودم که در مدرسه حاضر می‌شدم و آخرین نفری بودم که بیرون می‌رفتم. الان نیز در محل کارم همین گونه‌ام و بعد از 28 27 سال اجرا، هنوز خود را در ابتدای راه می‌بینم و معتقدم همیشه باید با آمادگی و ذهنیت بیشتر، کارم را دنبال نمایم زیرا برای مخاطب و آدم‌هایی که برایشان کار می‌کنم، ارزش قائلم. تلاش کرده‌ام تا در این زمینه‌ها همواره محاسبه‌ای دقیق داشته باشم.

اگر اجرا را از زهرا ادیبی فاکتور بگیریم، چه می‌ماند؟

یک دبیر.

اجرا می‌تواند فرصتی برای خودنمایی مجری باشد؟

بستگی دارد که مجری به این فرصت با چه دیدی بنگرد. سوءاستفاده از فرصت‌ها به اندرون آدم‌ها باز می‌گردد که تنها خدا از آن آگاه است. شاید من و شما بتوانیم در مورد آدم‌ها قضاوت شخصی داشته باشیم و مثلا بگوییم فلان فرد، عشق آنتن است اما از دلشان خبر نداریم بنابراین نمی‌‌توان به طور دقیق پاسخ داد.

خودتان با چه دیدی به اجرا می‌نگرید؟

من دوست ندارم به واسطه اجرا برای دیگران مطرح باشم. دلم می‌خواهد به واسطه انسان بودنم، عزت و احترامم حفظ شود. می‌خواهم به دور از هرگونه ریا و خودنمایی، مخلوق خوبی باشم تا اول از همه، خدا از من راضی باشد. عاشق خدا هستم و گاه با پررویی به خدا می‌گویم یک روز تو باید به من بگویی عاشقت هستم...

آن زمان که وارد اجرا شدم نمی‌دانستم قرار است روزی معروف بشوم. مانند بچه‌ای که با مشاهده شعله آتش، به سمتش خیز برمی‌دارد به عشق بچه‌ها وارد این کار شدم و امیدوارم مفید بوده باشم، حق‌الناس را رعایت کرده و موجبات آزار دیگران را فراهم نکرده باشم تا مرا برای خودم بخواهند. نیت و تلاشم این بوده که در تمام نقش‌های زندگی‌ام چه به عنوان مجری، دبیر و مشاور و چه به عنوان یک فرزند یا مادر، بهترین باشم تا بتوانم خنده خدا را ببینم و لمس کنم.

احساسی که در اجرا از شما گرفته شد؟

همیشه سعی کردم خودم باشم، اما گاه برخی شرایط و سیاست‌ها مانع از این امر شده است.

دلتنگ سیمای خانواده‌تان در قدیم نیستید؟

مادرم، خانه پدری را به همان سبک حفظ کرده‌اند، اما دلم برای آن جمع‌های خانوادگی در کنار پدر، یتیمچه بادمجان درست کردن‌های مادر و... خیلی تنگ شده است.

ظرفیت اجرایتان چقدر است؟

در هر سبک و سیاقی می‌توانم اجرا کنم.

و ظرفیت خودتان؟

خیلی زیاد در غم، شادی، صبوری، حفظ راز مردم و... .

اجرایتان دستخوش تحولات سیمای خانواده است؟

گاهی مواقع بله، به هر حال باید طراحان را به هدفشان برسانیم و برای نظرشان احترام قائل باشیم، البته از تجربه و تخصص خودمان هم استفاده می‌کنیم.

یکی از استراتژی‌های مهم رسانه، تحکیم جایگاه زن و مقام خانواده در فرهنگ ایرانی و اسلامی است. سیمای خانواده را تا چه حد در نیل به این هدف، موفق می‌دانید؟

[مکث طولانی] نمی‌دانم.

سخت بود؟

خیلی.

شما نیز مانند خانم الهه رضایی، اجرا را از برنامه کودک آغاز کردید و به نوعی دوران گذار سنی را با مخاطبانتان طی نموده‌اید و اکنون که بچه‌های آن زمان، صاحبخانه و خانواده شده‌اند به سیمای خانواده و زندگی‌شان پا گذاشته‌اید. این همراهی با مخاطب در دوره‌های مختلف تا چه حد در تثبیت جایگاه و باورپذیری بیننده از مجری، موثر است؟

من در مدرسه به عنوان معلم با بچه‌ها و از طریق انجمن اولیا و مربیان با پدر و مادرها در ارتباط بودم. وقتی هم به تلویزیون و برنامه کودک آمدم با بچه‌هایی که در کنار خانواده، بیننده ما بودند مرتبط شدم. آن زمان هم به خاطر شناخت بچه‌ها باید خانواده را می‌شناختیم. حتی می‌طلبید تا در قالب برنامه کودک، هدایت‌ها و راهنمایی‌هایی نیز برای خانواده‌ها داشته باشیم لذا این حرکت پایاپای و آشنایی‌ها سبب گردید تا مفیدتر باشیم و بهتر کار کنیم و در نتیجه مخاطب نیز ما را از خود بداند و بیشتر ارتباط برقرار کند ضمن این که در همین مسیر هم من و هم خانم رضایی، مادر شدیم و این روابط را بهتر درک کردیم. در واقع این موضوع یک منفعت دوجانبه داشت هم برای ما خوب بود هم برای بیننده.

شما مجری برنامه‌ای هستید که می‌کوشد الگودهی مناسبی از سبک زندگی‌-‌‌ایرانی اسلامی مخاطب داشته باشد و به نوعی موجب بهبود شیوه زندگی در جامعه گردد. چقدر این آموزه‌ها را در زندگی خود و فرزندانتان به کار بسته‌اید؟

خیلی دوست دارم فرهنگ و ارزش‌های ناب ایرانی - اسلامی‌مان را حفظ کنیم و در زندگی روزمره به کار بندیم. نمی‌خواهم ادعایی داشته باشم، اما من نیز چون هر ایرانی مسلمان به تقیدات دینی و مذهبی و سنت‌های پسندیده پایبندم. مثلا مراسم نامزدی دخترم، شب عید سعید قربان 3 2 سال قبل برگزار شد. دامادم می‌گفتند می‌خواهم 110 سکه بهار آزادی را به عنوان مهریه قرار دهم و برخی معتقد بودند 14 سکه کافی است. من آرام نشسته بودم و چیزی نمی‌گفتم. گفتند خانم ادیبی شما یک چیزی بگویید؛ گفتم اگر از من بپرسید می‌گویم یک سکه به نیت خدای احد و واحد! تعجب کردند و خلاصه وقتی کارها تمام شد و به توافق رسیدند، گفتم من هم شرطی دارم و آن هم این‌که می‌خواهم مراسم عقد دخترم در روز عید غدیر باشد و خوشبختانه این اتفاق هم افتاد و بعد هم در روز ولادت حضرت علی(ع)‌ ازدواج کردند. این مناسبت‌ها را خیلی دوست دارم و معتقدم آنچه تا الان مرا نگه داشته همین آموزه‌های دینی و فرهنگ ایرانی- اسلامی است.

نمی‌خواهید از سیمای خانواده دل بکنید؟

دوستش دارم. خیلی از اوقاتم را اینجا می‌گذرانم. اصلا خانه من است.

تاکنون در حسرت گم شده‌ای مانده‌اید؟

این سوال شما، خاطره‌ای را به یادم آورد. در زمان زلزله رودبار، من مجری گروه کودک شبکه اول سیما بودم. برخی از بچه‌هایی که خانواده‌هایشان را در این حادثه از دست داده بودند در تعدادی از مدارس تهران به طور موقت اسکان یافته بودند. ما نیز به همراه گروهی برای دلجویی از آنها به یکی از این مدارس رفتیم. در بدو ورودمان دختر بچه‌ای 4 3 ساله به طرف من آمد. از میان اسباب‌بازی‌هایی که با خود برده بودم، عروسکی را انتخاب کرده و به او دادم، اما نپذیرفت. وقتی خواستم عروسک را به بچه دیگری بدهم، به سرعت جلو آمد، عروسک را از دستم گرفت و خود را به من چسباند و گفت تو مامان من هستی. افرادی که آنجا حضور داشتند گفتند از میان تمام اعضای یک خانواده تنها این دختر زنده مانده است. خلاصه در همین مدت‌کوتاه حسابی با من صمیمی شده بود و به هیچ قیمتی حاضر نبود مرا رها کند و در نهایت هم با زور و گریه از من جدا شد. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و بر‌آن شدم تا او را به فرزندی قبول کنم، اما وقتی دوباره به آنجا مراجعه کردم، رفته بود و علی‌رغم تمام تلاش‌ها دیگر نتوانستم او را بیابم. هنوز هم افسوس می‌خورم و خیلی دوست دارم بدانم الان کجاست و چه می‌کند.

فصل گل‌های نرگس شیراز است. یک دعای گل نرگسی برای گل نرگس خدا را حسن ختام این گفتگو کنید...

دعای مادر گیراست. ان‌شاءالله خانم نرجس خاتون(س)‌ دعا کنند که فرزند دلبندشان حضرت بقیه`‌الله‌الاعظم (ارواحنا له الفداه)‌ هر چه زودتر ظهور بفرمایند و چتر حمایتشان را از سر مردم ما برندارند. [با گریه]

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد

باقی همه بی‌حاصلی و بی‌ثمری بود ...

خسته نباشید.

میلاد و شیما کریمی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها