نگاهی به قیام مردم قم در گفتگو با سیدمصطفی تقوی‌مقدم

محرم، قیام ‌19 دی را آفرید

رژیم پهلوی به اذعان تمام تحلیلگران در سال 1356 در بهترین شرایط از حیث اقتصادی، سیاسی و نظامی به سر می‌برد و با تکیه بر همین موقعیت در 17 دی ماه مقاله‌ای را در روزنامه اطلاعات درج کرد تا به تعبیر داریوش همایون «آب در سوراخ مورچه بریزد»، تا مورچه‌ها بیرون بیایند و بدین ترتیب، انقلابیون خود را نشان دهند تا راه برای سرکوب آنان هموار شود، اما سیر حوادث مسیری دیگر را رقم زد. پیرامون وضعیت آن رژیم و نیروهای مبارز و مردمی در سال 1356 و شرایطی که به نگارش مقاله اهانت‌آمیز به امام امت منجر شد و نیز پیامدها و نتایج آن مقاله و تاثیر قیام خونبار عاشورا بر نهضت ملت ایران به گفتگو با آقای سیدمصطفی تقوی مقدم پرداخته‌ایم که حاصل آن را ملاحظه می‌فرمایید.
کد خبر: ۲۲۷۶۲۴

ضمن تشکر به عنوان مدخل بحث، بفرمایید که چه تحلیلی از اوضاع سیاسی، اقتصادی و نظامی رژیم شاه در سال 1356 دارید؟

در سال 1356 حکومت پهلوی عملا دراوج اقتدار خودش قرار داشت. چون با توجه به آرایش نظام بین‌الملل و تقسیم‌بندی قدرت در عرصه سیاست‌های جهانی بین دو بلوک شرق و غرب، ایران در حوزه بلوک غرب قرار داشت. یعنی در زمره هم‌پیمانان کشورهای غربی بود و به طور طبیعی در سیاستگذاری و تصمیم‌گیری‌هایش به بلوک غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا متوسل می‌شد. البته حکومت پهلوی ضمن حفظ روابط نزدیک خود با بلوک غرب و وابستگی‌هایی که با آنان داشت، با بلوک شرق نیز روابط مناسبی برقرار کرده بود. این امر، عملا جایگاه این حکومت را در نظام بین‌الملل مستحکم می‌کرد. هر دو بلوک قدرت، پذیرفته بودند که ایران در مقام ژاندارمی منطقه و تامین امنیت و منافع ابرقدرت‌ها در منطقه، برای آنان مفید است و این موضوع به معنای تثبیت موقعیت بین‌المللی رژیم پهلوی بود و پشتیبانی دول قدرتمند از این رژیم را در هر شرایطی به همراه داشت.

در عرصه داخلی نیز رژیم شاه، گرچه از اساس در شهریور 1320 به وسیله کشور‌های خارجی به قدرت رسید و تا مرداد 1332 از اقتدار چندانی برخوردار نبود، اما پس از این تاریخ به تدریج به تحکیم پایه‌های قدرت خود پرداخت و همه گروه‌های مخالف سیاسی را از صحنه حذف کرد و سرانجام قدرت‌های بین‌المللی برای تثبیت بیشتر آن رژیم در آغاز دهه 1340 پس از فوت مرحوم آیت‌الله بروجردی احساس کردند، زمینه برای انجام اصلاحاتی که برای رژیم پهلوی کسب جایگاه اجتماعی بکند، فراهم شده است و با طرحی که از طرف شاه به عنوان انقلاب سفید نامیده شد در پی این منظور بودند.

در آن سال‌ها، حکومت پهلوی با پشتیبانی قدرت‌های بین‌المللی توانست مخالفت‌های مردمی به رهبری علمای دینی بر ضد خود را به ظاهر سرکوب کند و پس از پشت سر گذاشتن بحرانی که در نتیجه قیام 15 خرداد 1342 برای حکومت ایجاد شده بود و سرانجام پس از تبعید حضرت امام خمینی در سال 1343 و سرکوب همه تشکل‌ها و حرکت‌های سیاسی مخالف و منتقد، با استفاده از ساواک، به تثبیت قدرت خود پرداخت و بدین ترتیب در عرصه سیاست داخلی نیز عملا مانع و رقیبی برای خود نمی‌دید و چنان احساس می‌کرد که در اوج ثبات و امنیت به سر می‌برد.

در عرصه اقتصادی، باتوجه به افزایش درآمد نفت و به کارگیری آن در طرح‌های صنعتی و اقتصادی، رژیم احساس موفقیت چشمگیری می‌کرد. اگر چه پس از رکود قیمت نفت، از سال 1354 به بعد با بحران‌هایی در عرصه اقتصاد روبه‌رو بود، اما این بحران‌ها را خطرآفرین و تهدیدکننده نمی‌دید. بنابراین از منظر اقتصادی نیز در شرایط مناسبی بود.

با توجه به این که حکومت پهلوی به وسیله ارتش می‌بایست امنیت منطقه را برای قدرت‌های خارجی تامین کند، از تجهیزات مدرنی بهره‌مند بود و مقتدرترین نیروی نظامی منطقه محسوب می‌شد. بنابراین برپایه شاخصه‌های متفاوت و متعدد در عرصه سیاست، اقتصاد و امنیت، حکومت پهلوی در سال 1356 از موقعیت مطلوبی برخوردار بود. البته این بدین معنا نیست که حکومت پهلوی در فرهنگ سیاسی جامعه ایرانی، جایگاه مناسبی داشت و از مشروعیت و مقبولیتی بهره‌مند بود، بلکه باوجود موقعیت مناسب از حیث سیاسی، اقتصادی و امنیتی، شکاف بین حکومت و جامعه به نحو فزاینده‌ای وجود داشت.

در آن روزگار نیروهای اجتماعی بویژه گروه‌های اسلامی، التقاطی و چپ در چه شرایطی قرار داشتند؟

از سال‌های آغاز دهه 1340 جامعه ایران در عرصه‌های مختلفی در حال دگرگونی سریع بود. نه‌تنها سیاست‌های حکومت پهلوی و برنامه های آن باعث دگرگونی‌هایی در ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه می‌شد، بلکه رویکرد سیاسی جامعه ایران نیز شاهد دگرگونی‌هایی بود، به این معنا که تا سال 1342 مبارزات مردمی، مخالفت «در حکومت» تلقی می‌شد نه «بر حکومت»، یعنی مبارزه در درون رژیم برای اصلاح آن. ولی برخورد حکومت با حادثه خرداد 1342 و سرانجام تبعید حضرت امام خمینی ره همه رشته‌های پیوند حکومت و جامعه را از هم گسیخت و از این مقطع به بعد، نخستین دگرگونی در رهبری مبارزات ایجاد گردید. تا این مقطع، نخبگان سنتی و سیاسی جامعه، رهبری مبارزات را برعهده داشتند، اما در برابر انقلاب سفید شاه، کارآمدی خود، برای رهبری مبارزه را از دست دادند و مبارزه در این شرایط نیازمند طرح مطالبات و اتخاذ مواضعی بود که بتواند طرح اصلاحی شاه و آمریکا را به چالش بطلبد و این موضوعی بود که در مبانی تئوریک و مواضع حضرت امامره‌ وجود داشت و به همین دلیل مواضع ایشان مورد استقبال جامعه قرار گرفت و به طور طبیعی ایشان در مقام رهبری مردم قرار گرفتند. این تغییر رهبری، پیامدهایی نیز در دیگر عرصه‌های رویکرد مردم نسبت به حکومت پهلوی در برداشت و از این مقطع به بعد، تز «مبارزه در درون نظام برای اصلاح»، کارآمدی خود را از دست داد و کسانی که بر این تز باقی ماندند، از رهبری مبارزات عقب ماندند.

در این شرایط، غیر از رهبری عالیه امام خمینیره‌، گروه‌ها و تشکلات سیاسی دیگر، برخوردهای تند و مسلحانه با حکومت را آغاز کردند و رویکرد قهرآمیز در مبارزات مطرح گردید و چند گروه معتقد به مبارزه مسلحانه در صحنه سیاسی ایران به وجود آمد. برخی از اینان، مانند جمعیت موتلفه در راستای اهداف مبارزاتی روحانیت و رهبری حضرت امام اقدام می‌کردند و در نتیجه توسط آنان، حسنعلی منصور، نخست‌وزیر و عامل اعطای حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون)‌ به مستشاران آمریکایی به قتل رسید و رژیم نیز به سرکوب آنها پرداخت.

در شرایطی که برخی از گروه‌های ملی، مذهبی و میانه‌رو به انفعال کشیده شده بودند و توانایی مبارزه در آن شرایط را نداشتند، تعدادی از جوانان که تاکنون پیرو این گروه‌ها بودند، از آنان جدا شده و مشی مسلحانه اتخاذ کردند. در همین راستا بتدریج گروهی مانند سازمان چریک‌های فدایی خلق در عرصه اندیشه چپ در اواخر دهه 40 شکل گرفت و در اردوگاه تفکر مذهبی، سازمان مجاهدین خلق ایران تشکیل شد. گروه‌هایی مانند جمعیت موتلفه در همان نخستین برخوردها سرکوب شدند. برخی از آنها اعدام و برخی به زندان‌های طولانی محکوم گردیدند.

این‌ها گرچه به صورت یک گروه متشکل، دیگر حضور نداشتند، اما مبارزه با حکومت پهلوی در راستای آرمان‌های حضرت امامره در بدنه جامعه همچنان سیر صعودی خود را سپری می‌کرد. گروه‌های مارکسیست نیز خیلی زود از گردونه مبارزه خارج شدند زیرا اصولا اندیشه‌های الحادی در جامعه شیعی ایران هیچ‌گاه مورد پذیرش قرار نگرفته و گروه‌های مارکسیستی مقبولیتی پیدا نکردند و همواره فاقد پایگاه اجتماعی بودند و این خود، یکی از عوامل ناتوانی آنان در ادامه مبارزات با حکومت بود.

غیر از فقدان پایگاه اجتماعی، اصولا گروه‌های مارکسیستی که تعدادشان معدود و محدود بود، دچار تشتت تئوریک و چند دستگی‌های تشکیلاتی نیز شدند و همین باعث گردید که از سال 54، عملا گروه‌های مارکسیستی دچار اختلاف‌نظر و انشعاب شدند و سرانجام در سال 56 عملا مضمحل گردیدند.

سازمان مجاهدین خلق نیز که از بطن تشکل‌ ملی، مذهبی نهضت آزادی برآمده بود، ابتدا صبغه اسلامی داشت و به همین دلیل به عنوان جوانان مبارز مسلمان، از طرف جامعه و برخی علمای دینی حمایت هم می‌شدند و این امر، فرصت خوبی را برای این گروه فراهم آورد تا نسبت به گروه‌های مارکسیستی پیشرفت قابل ملاحظه‌ای داشته باشد، ولی این سازمان به دلیل ضعف تئوریک رهبران آن به تدریج به مارکسیزم گرایید و عملا به همان مشکلاتی گرفتار آمد که گریبان گروه‌های مارکسیستی را در جامعه ایران گرفته بود. یعنی هم پایگاه اجتماعی خود را از دست داد و جامعه و روحانیت از آنان سلب اعتماد کرد و هم گرفتار تفرقه و تشتت تشکیلاتی شد، به گونه‌ای که در سال 1354، سازمان در بیانیه‌ای، رسما تغییر ایدئولوژی خود را به مارکسیسم اعلام کرد. البته در این راستا افرادی مانند شهیدان: مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف که بر اسلامی بودن سازمان تاکید داشتند با مارکسیست‌ها درگیر شدند و به وسیله آنان به شهادت رسیدند.

در چنین شرایطی سازمان مجاهدین خلق گرفتار بحران تئوریک شده بود و از سال 54 به بعد تعدادی از آنان در زندان به سر می‌بردند و در بیرون جامعه و در عرصه مبارزات ملی و عمومی نقش و حضوری نداشتند و از سال 1342 تا 1357 رویکرد مدبرانه حضرت امام خمینیره که تکیه بر ملت و بدنه جامعه، بدون درگیر شدن در جریان‌ها و منازعات حزبی بود، به رویکرد غالب تبدیل گردید و جامعه به طور عمومی به پیروی از ایشان با حکومت مبارزه می‌کرد.

در مجموع می‌بینیم که رژیم در عرضه بین‌المللی، سیاسی و اقتصادی در اوج قدرت بود و در داخل نیز گروه‌های مبارز مسلح را از میدان به در کرده بود لذا جیمی کارتر تعبیر «جزیره ثبات» را برای آن به کار برد.

مرگ مشکوک حاج آقا مصطفی، فرزند امام خمینی ره و برگزاری مراسم یادبود ایشان در شهرهای مختلف چه تاثیری بر روند حوادث ماه‌های پایانی سال 1356 گذاشت؟

در شرایطی که حکومت پهلوی از هر نظر موقعیت خود را با ثبات و سیاست‌هایش را موفق می‌دید و به حمایت بین‌المللی امیدوار بود، اتفاقی افتاد که استمرار آن تمامی محاسبات را دگرگون کرد؛ و آن فوت ناگهانی و مشکوک مرحوم آیت‌الله سیدمصطفی خمینی بود.

از آنجا که امامره‌ در طول سال‌ها مبارزه با حکومت پهلوی به عنوان شاخص مبارزه و مخالفت با رژیم شناخته می‌شد، فوت فرزند ایشان، مشکوک جلوه کرد و برخصومت مردم نسبت به رژیم افزود و با وجود همه اختناقی که در کشور وجود داشت، مراسم متعدد ترحیم ایشان با تجلیل فراوانی تا 40 روز در سراسر کشور برگزار شد. این حادثه باعث گردید تا حکومت احساس کند که با وجود تبعید و دور بودن امام از صحنه، هنوز ایشان در جامعه حضور و نفوذ قابل توجهی دارند. بنابراین تصمیم گرفت به گونه‌ای نسبت به حضرت امام از خود واکنش نشان دهد و در این زمینه دست به اقداماتی زد.

به نظر جنابعالی آیا نگارش مقاله توهین‌آمیز روزنامه اطلاعات در راستای همین اقدامات نبود؟

بله، شما به مطلب بسیار درستی اشاره کردید. شاخص‌ترین واکنش رژیم به تجلیل مردم از مراسم ترحیم مرحوم سید مصطفی، نوشتن همین مقاله معروفی بود که روز 17 دی 1356 در روزنامه اطلاعات منتشر شد.

به نظر شما سفر کارتر، آن هم در شب کریسمس 1978 به ایران، آیا در ارتباط با همین حوادث نبود؟

باتوجه به این نکته که فکر می‌شد سیاست رئیس‌جمهور جدید آمریکا، یعنی کارتر، با سیاست‌های حکومت پهلوی ناهماهنگ است، این سفر حاکی از آن بود که به مردم ایران و دنیا بفهماند که حکومت پهلوی همچنان مورد توجه و حمایت سردمداران آمریکا اعم از جمهوری‌خواه و دموکرات قرار دارد و این مهم‌ترین پیام و تاکید بر پیوند عمیق حکومت پهلوی با ایالات متحده آمریکا بود، تا مبادا در درون ملت ایران این احساس به وجود آید که حکومت پهلوی از پشتوانه بین‌المللی برخوردار نیست و مبارزه با آن آسان است.

از سوی دیگر نیز پیام این سفر، مطمئن کردن و دلگرم شدن شاه از حمایت‌های بین‌المللی بود لذا او تصمیم گرفت که در برابر حضرت امامره واکنش شدیدی از خود نشان بدهد و نوشتن مقاله مزبور، ریشه در چنین پشتگرمی داشت.

آیا سران رژیم به بازتاب این مقاله توهین‌آمیز در جامعه فکر کرده بودند؟

در آن شرایط، شاه خود را در عرصه‌های مختلف، مستحکم و باثبات می‌دید و حمایت بین‌المللی از خود را کاملا احساس می‌کرد. آنها با نوشتن مقاله مزبور، چنین تحلیل می‌کردند که امام خمینیره و ملت، قدرت هیچ‌گونه واکنشی را ندارند و در داخل و خارج به این نتیجه می‌رسند که تجلیل از امام در مجالس ترحیم مرحوم آقامصطفی ‌امری گذرا بوده و ریشه‌دار نیست و اگر هم ملت خواستار واکنشی باشد، قطعا درحدی نخواهد بود که بتواند رژیم را تهدید کند و حداکثر حادثه‌ای مانند 15 خرداد 1342 اتفاق می‌افتد که با سرکوب قاطع و شدید، بار دیگر برای سال‌ها به محاق می‌رود.

رژیم بر پایه چنین تحلیلی تصمیم به نوشتن مقاله گرفت و فکر می‌کرد که ملت چه واکنش نشان بدهد یا ندهد، در هر صورت، شاه پیروز میدان خواهد بود.

قیام 19 دی چگونه آغاز شد و چه پیامدهایی داشت؟

با توجه به آنچه بیان شد، شاه تصمیم گرفت که آن مقاله معروف نوشته شود و به امام خمینیره‌ به عنوان شاخص مخالفت با حکومت اهانت شود. نقل می‌کنند: متن اولیه مقاله را به نزد شاه بردند، او براساس غرور و اطمینانی که به قدرت خود و حامیانش برای سرکوب هرگونه مخالفتی داشت، دستور داد که متن مقاله، تندتر از این باشد و چاشنی اهانتش بیشتر باشد.

سرانجام متن نهایی بعد از توصیه شاه با فشار ساواک در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید و با مطالعه روزنامه توسط مردم، سراسر کشور به هیجان آمد. در شهر قم به عنوان مرکز روحانیت و مرجعیت، نسبت به آن واکنش شدیدتری بروز کرد.

به‌رغم این که حرکت عمومی کاملا مسالمت‌آمیز بود، ولی حکومت درصدد سرکوبی ملت شریف ایران برآمد. در نتیجه تظاهرات به خون کشیده شد و تعدادی از مردم و طلاب شهید شدند.

بازتاب رسانه‌ای (داخلی و خارجی)‌ قیام 19 دی را چگونه بود؟

حکومت احساس می‌کرد که ظرفیت و پتانسیل جامعه ایران برای واکنش به مقاله موهن در حد همین حرکت قم محدود می‌ماند و ضمن سرکوبی، می‌توان آن را از نظر تبلیغاتی تخریب کرد و آن گونه که خود مایلند به افکار عمومی ایران و جهان معرفی کنند و همین برخورد با مردم قم را به عنوان اولین و آخرین برخورد می‌پنداشتند و گمان می‌کردند: اگر آن را به دلخواه خود، حرکتی ضدملی و ضدشاه معرفی کنند، افکار عمومی نیز می‌پذیرد و موضوع خاتمه می‌یابد. از این رو روزنامه‌های داخل کشور که در یک حکومت استبدادی فقط سخنگوی دولت هستند، حرکت قم را به عنوان اقدامی اخلالگرانه و آشوبگرانه وانمود کردند که از طرف افرادی متعصب و بیگانه با دنیای جدید انجام گرفته است. رسانه‌های خارجی نیز همانند حادثه 15 خرداد 42 این حرکت را متناسب با همین تبلیغات پهلوی مطرح کردند.

به نظر شما مراسم یادبود چهلم شهدا که در شهرهای مختلف انجام می‌گرفت به همراه عزاداری حضرت سیدالشهداع‌ چه میزان در انقلاب مردم ایران تاثیرگذار بود؟

اصولا همان طوری که انقلاب اسلامی ایران، قدرت‌های جهانی، حکومت شاه و حتی صاحبان اندیشه را به شدت غافلگیر کرد و برای آنان غیرمنتظره بود، هر کدام از مراحل انقلاب اسلامی نیز ویژگی خاص خود را داشت و به گونه‌ای باعث غافلگیری حکومت پهلوی و حامیان خارجی آن شد.

البته بخشی از این موفقیت‌ها، نتیجه درایت، موقع‌شناسی و هوشیاری رهبری انقلاب و بخشی دیگر نتیجه بسترهای فرهنگی و آموزه‌های دینی جامعه و سنت‌های اصیل آن بود که می‌توانست مردم را برای بسیج سیاسی و مبارزه بر ضد حکومت موفق‌تر کند.

در شرایط آن روزگار که مدرنیزاسیون، گفتمان غالب حکومت پهلوی بود، آنها گمان نمی‌کردند که سنت‌ها و آموزه‌های دینی، دیگر کارآمدی داشته باشد. ولی سنت مجالس چهلم برای اموات و شهدا با وجود ناباوری افکار غرب‌زده آن روزگار به یکی از سازوکارها و مکانیزم‌های کارآمد در بسیج سیاسی و مبارزه مردم تبدیل شد و رهبری از آن به عنوان تاکتیکی کارآمد برای هدایت انقلاب بهره گرفت.

چون اصولا مردم ایران شیعه‌مذهب‌اند و فرهنگ تشیع عملا به همه کنش‌ها و رفتارهای فردی و اجتماعی آنها جهت و شکل می‌دهد، سنت مجالس ترحیم و هفتم و چهلم در نکوداشت از دست‌رفتگان که شکل و محتوای آن متاثر از آموزه‌های معنوی جامعه بود، وسیله‌ای کارآمد برای بیان مطالبات جامعه از حکومت گردید.

در این راستا وقتی حکومت، آنان را سرکوب می‌کرد، مفاهیم و آموزه‌هایی چون امامت، جهاد و شهادت با توجه به رفتار ائمه معصومین بویژه مواضع حضرت علیع‌ و امام حسینع بر رفتار مردم در قبال حکومت تاثیر بسزایی داشت و عامل جهت‌بخشی به رفتار آنان بود. به همین خاطر بود که اصولا فوت مرحوم حاج آقا مصطفی باعث تشکیل مراسم هفتم و چهلم گردید و این مراسم با چاشنی مبارزه بر ضد ظلم و استبداد و پیروی از قیام امام حسینع‌ خشم حکومت را برانگیخت و 19 دی را آفرید و در استمرار همین سنت از آنجا که سرکوب مردم مظلوم در فرهنگ ظلم‌ستیز تشیع از مصادیق بارز یزیدگونگی رژیم پهلوی شناخته شده شاه را به یزید تشبیه می‌کردند.

مراسم بزرگداشت چهلم شهدای 19 دی، واقعه 29 بهمن تبریز را آفرید و استمرار همین سنت، به فزایندگی روند انقلاب و پیروزی نهایی آن انجامید.

حمله زشت

محمد‌حسنین هیکل (روزنامه‌نگار مصری)‌ نگارش این مقاله را یک حمله زشت شخصی می‌دانست که در خلال آن، شخص آیت‌الله خمینی متهم شده است. او معتقد است که با وجود اعتراضات سردبیر روزنامه، مقاله چاپ شد و عواقب آن را همه دیدند:

حملات متقابل نیروهای شاه، شکل‌های متعددی به خود گرفت. در اینجا باید یک حادثه ناخوشایند را توضیح بدهم، زیرا این حادثه، استفاده ساواک را از آنچه که من سانسور بوسیله «دلالی» و سانسور بوسیله «حذف» می‌خوانم، نشان می‌‌دهد.

در نوامبر 1977 به «فرهاد مسعودی» سردبیر روزنامه معروف اطلاعات، مقاله‌ای داده شد که در آن آیت‌الله خمینی مورد حمله قرار گرفته بود. این حمله بویژه یک حمله زشت شخصی به حساب می‌آمد که طی آن آیت‌الله خمینی به فساد و غیره متهم شده بود.... مسعودی... پس از خواندن مقاله آن‌قدر تکان خورد که با وزیر اطلاعات تماس گرفت و با گله و شکایت گفت: اگر این مقاله را چاپ کنیم، احتمال دارد فردا دفتر روزنامه ما را مورد حمله قرار دهند... وزیر اطلاعات به مسعودی قول داد تا با کاخ تماس بگیرد. پس از برقراری تماس، به او گفته شد که انتشار مقاله کاملا ضروری است. وقتی که مسعودی با شکایت از عکس‌العمل اجتناب‌ناپذیر ناشی از چاپ مقاله سخن گفت: از وزیر پاسخ شنید که اهمیت نده، به وزیر کشور می‌گویم بعضی اقدامات حفاظتی برایت انجام دهد. حمله قابل انتظار صورت گرفت و تمام شیشه‌های جلوی دفتر روزنامه توسط جمعیت خشمگین، درهم شکسته شد.

محمدحسنین هیکل، ایران؛ روایتی که ناگفته ماند، ترجمه حمید احمدی، ص 261.

 

تقوی در یک نگاه

سید مصطفی تقوی مقدم در سال 1338 در شهرستان کهکیلویه، در خانواده‌ای روحانی دیده به جهان گشود. پدر وی آیت‌الله حاج سید احمد تقوی مقدم بود.

وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش به پایان رساند.

سال 1357 برای تحصیل در رشته شیمی به دانشگاه راه یافت. سال 1362 تحصیل در دوره کارشناسی رشته علوم سیاسی را در دانشگاه تهران آغاز کرد و سال 1365 فارغ‌التحصیل شد.

در 1373 دوره کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی را از دانشگاه شهید بهشتی با دفاع از رساله خود با عنوان «مدرنیسم و دینداری در ایران» به پایان رساند.

تقوی از 1374 تاکنون در موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران اشتغال دارد و نیز از 1385 به عنوان عضو هیات علمی گروه «تاریخ و تمدن» و مدیر گروه «مطالعات انقلاب اسلامی» در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به تحقیق و پژوهش در حوزه تاریخ سیاسی ایران مشغول است. از او چند کتاب به چاپ رسیده که عبارتند از:

1 - تحلیلی بر اسلامی کردن دانشگاه‌ها (1375)‌،

2 - تاریخ سیاسی کهگیلویه (1377)‌،

3 - مدرنیسم و دینداری در ایران (1380)‌،

4 - فراز و فرود مشروطه (1384)‌.

علاوه بر این، مقالات زیادی در موضوع تاریخ معاصر ایران در نشریات علمی و تخصصی مختلف و نیز مصاحبه‌های مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی و ده‌ها سخنرانی در نشست‌ها و محافل علمی و دانشگاهی و نیز تدریس در دانشگاه تهران در کارنامه تقوی نمایان است.

سیدرضا حسینی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها