شخصیت‌های فیلم‌های خوب، همچون انسان‌های واقعی زنده‌اند و اگر در فیلمنامه به اقتضای داستان، زندگی‌شان خاتمه یابد، در دنیای اذهان، نامیرا و ابدی‌اند. نقش‌های ماندگاری که به تاریخ می‌پیوندند؛ تاریخ حیات بشر.
کد خبر: ۲۰۸۸۰۵

سی.سی. باکستر در «آپارتمان»

باکستر، کارمند ساده اداره بیمه‌ای است که به گفته خودش، جمعیت آن از کل ناحیه می‌سی‌سی‌پی هم بیشتر است! از همه کارمندان بیشتر کار می‌کند و روزها معمولا اضافه‌کاری می‌گیرد؛ اما نه برای جاه‌طلبی؛ بلکه برای وقت‌کشی تا هنگامی که وقت خانه رفتنش برسد. آپارتمانی که کلیدش دست ‌به‌دست می‌گردد و گویا هر کسی در آن شرایط بخصوص قرار بگیرد، تنها جایی که خواهد رفت آنجاست!

دکتر درایفوس، همسایه دیوار به دیوار باکستر معتقد است؛ بدن او از فولاد ساخته شده است و از او می‌خواهد لطف کند پس از مرگ، بدنش را برای تشریح در اختیار دانشگاه قرار بدهد! دکتر و زنش تصور غلطی درباره باکستر دارند؛ اما او اهمیتی به این موضوع نمی‌دهد. سعی هم نمی‌کند خودش را از اتهامات وارده مبرا و ثابت کند قضیه آن طور که آنها فکر می‌کنند، نیست. ماجرای خودکشی فرن کوبلیک هم که به میان می‌آید، باز همه تقصیرها را خودش برعهده می‌گیرد تا جایی که دکتر به او می‌گوید: «می‌دونی باکستر، تو واقعا یه حیوونی! تو چرا عاقل نمی‌شی باکستر؟ آدم باش!». خانم درایفوس (همسر دکتر) هم که تا می‌تواند پیش فرن از باکستر بد می‌گوید. «فرن (به باکستر): به نظرم، خیلی ازتون خوشش نمیاد/ باکستر: آه فکرشم نمی‌کنم. راستش به نظرم این حرفا یه جوری تعریف از منه. اینکه فکر کنن یه دختری مثل شما یه کاری بکنه مثل خودکشی اونم به خاطر یکی مثل من.»!

باکستر در آن بازار آشفته هوسرانی واقعا کالای نادری است. شاید چون از نزدیک شاهد خیانت‌ها و دروغ‌ها و شهوترانی‌های همکارانش بوده و می‌خواهد مثل آنها نباشد. او آنقدر انسان بی‌شخصیت (یا به اعتراف شلدریک، سیب کرمو!) دور و برش دیده که تعجبی ندارد اگر عاشق دختر پاک و نجیبی مثل خانم کوبلیک می‌شود، آن هم از ابتدا به قصد ازدواج! اما وقتی آینه شکسته فرن را می‌بیند و همه چیز را درباره او می‌فهمد دیگر آن سی‌سی باکستر قبل نیست. گویا تنها دلیل عفت ورزیدنش امید به پاکدامنی این یک نفر بوده و حالا که او هم برایش شده مثل بقیه دیگر چه دلیلی دارد قاطی سیب‌های دیگر نشود؟! ظاهرا تنها فرن می‌توانسته باکستر را عوض کند و جالب اینجاست که فقط هم او می‌تواند در آپارتمان باکستر مانع این تغییر او شود؛ با خودکشی‌اش!

باکستر خوش‌قلب و ازخودگذشته است. با این که آن همه از دست فرن ناراحت است؛ اما نگران اوست. تلفنی از شلدریک می‌خواهد برای تقویت روحیه فرن به ملاقات او بیاید یا دست‌کم پیغامی برایش بگذارد که نشان دهد نگران است یا حرف مهربانانه‌ای، چیزی به او بگوید. شلدریک که چیزی نمی‌گوید؛ اما باکستر چرا. با این دروغ شاخدار: «فرن: وقتی بهش گفتین واقعا ناراحت شد؟/ باکستر: آقای شلدریک؟ آره. خیلی!». و بالاخره این که با همه مشقتی که کشیده تا وضع شغلی‌اش را تا به اینجا ارتقا دهد، برای خاطر فرن همه چیز را خراب می‌کند. به جای کلید آپارتمان، کلید دستشویی روسا را جلوی شلدریک می‌اندازد و با پای خودش برای همیشه از اداره بیرون می‌رود. در جواب شلدریک هم می‌گوید: «دارم به نصیحت دکترم عمل می‌کنم. تصمیم گرفتم آدم باشم!». باکستر حالا آزاد شده است: «فرن (وقتی اسباب و اثاثیه آپارتمان باکستر را بسته‌بندی شده می‌بیند): کجا دارین می‌رین؟/ باکستر: کی می‌دونه؟ یه جای دیگه، یه شهر دیگه، یه شغل دیگه، اختیارم دست خودمه/ فرن: چه بامزه، منم همین طور!». فرن هم حالا دیگر برای آقای شلدریک فقط سالی یک بار با احترام، کیک میوه‌ای خواهد فرستاد. همین!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها