انخل لابرونای آرژانتینی مقاومت هولیه را نداشت و جانش را روی کارمربیگری گذاشت
کد خبر: ۱۹۷۳

هولیه که لیورپول را فصل پیش صاحب مقام قهرمانی در سه جام بزرگ داخلی و خارجی کرد و در ابتدای فصل جاری نیز به سوی قهرمانی در دو جام دیگر رهنمون شد، در جریان بازی اخیر این تیم با لیدز در لیگ برتر انگلستان دچار ناراحتی قلبی شد و عمل مورد بحث بر روی او چنین انجام پذیرفت . بعدا گفته شد که او سکته نکرده و فقط رگ ائورت قلبش دچار انحرافی اساسی شده بود و باید تعمیر می شد؛ اما این مساله فرقی با سکته ندارد و شرایط و پیامدهای آن حتی از حمله قلبی نیز شدیدتر بوده است و با وجود اظهار امیدواری های اولیه از سوی سران لیورپول در مورد خوب شدن چند هفته ای و بازگشت وی به انفیلد در اسرع وقت ، او زودتر از2 تا3 ماه دیگر آماده کاری سنگین همچون رهبری لیورپول نخواهد بود و تازه در آن زمان نیز با دل شکستنی و قلب شکننده ای که وی یافته ، بعید نیست که دوام دوباره و چندانی در این حرفه نیاورد و عطای آن را به لقایش ببخشد.ارسن وانژه مربی آرسنال که هموطن هولیه است ، گفته است : سلامتی و لزوم حفظ آن همیشه در اولویت قرار دارد؛ اما مشکل ما مربیان این است که همواره عشق به فوتبال را بر آن رجحان میدهیم .کرویف که در شروع مطلب نام وی را آوردیم ، در اوایل دهه 1990 و در اوج فشار روانی هدایت تیم بزرگی مثل بارسلونا دچار ناراحتی قلبی شد و روی او نیز عمل جراحی صورت دادندو اشتاین که سلتیک گلاسکوی اسکاتلند را به نخستین و تنها مقام قهرمانی اش در جام باشگاه های اروپا هدایت کرد، در سال 1985 از حد و حدود مذکور و از هولیه و کرویف بسیار فراتر رفت و در جریان مسابقات مقدماتی جام جهانی 1986 دچار حمله قلبی شد و جانش را روی آن گذاشت و دیگر زنده هم نشد!از دیوید اولری مربی ایرلندی و بالنسبه جوان لیدز بشنوید که به خاطر سن و سال کمترش قاعدتا باید کمتر در مسیر و خطر سکته کردن قرار داشته باشد. وی گفته است ، فقط دقایقی مانده به شروع بازی لیدز با لیورپول ، هولیه با وی در مورد فشارها و دشواری کار مربیگری صحبت کرده و خطرات جانی این کار را به وی هشدار داده است . اولری افزوده است : هولیه می گفت این کار )مربیگری ( برای سلامتی آدم مضر است و افزود که باید با25 بازیکن میلیونر سر و کله بزنید و همه را راضی نگه دارید و آخرش هم سکته کنید! چیزی که کاملا درست از آب درآمد.مساله این بوده و هست که هولیه سخت به دنبال بازگرداندن لیورپول به ایام طلایی اش است ؛ ایامی که این تیم مثل منچستریونایتد کنونی حکم فوتبال بریتانیا و بسیار بیشتر از شیاطین سرخ حاکم بر کل فوتبال اروپا بود و جامها را چنان درو می کرد که قابل شمارش نبود؛ اما قطع حکومت فعلی منچستری ها و کسب دوباره جامها برای سرخهای انفیلد کاری بسیار سخت است و همین مساله او را از پای درآورد و فشار روانی آن برای او کشنده بود. همین نکته که لیورپول 12 سال است در لیگ انگلستان قهرمان نشده ، به بهترین شکل نشاندهنده دشواری کار هولیه است.انخل لابرونا هافبک معروف فوتبال آرژانتین در موقعیتی مشابه و اندک مدتی بعد از این که در نیل به هدفی یکسان به موفقیت رسید، دچارسکته قلبی شد و درگذشت . وی به صبر18 ساله ریورپلات تیم محبوب خود برای کسب مقام قهرمانی در لیگ آرژانتین پایان داد و این به سال 1976 بود، اما فشار روانی شدید این مساله جان او را گرفت.آلن هانسن که دو نسل بعد از "جاک اشتاین " در فوتبال اسکاتلند مطرح شد و از قضا مدافع وسط ثابت همین تیم لیورپول در دهه 1980 بود و در کنار "فیل تامپسون " کمک مربی کنونی لیورپول )و اداره کننده باشگاه در شرایط فعلی ( درمرکز خط دفاعی این تیم می درخشید، به خاطر همین فشارها و مشکلات از خیر مربیگری گذشت و به صراحت نیز گفته است جانش را بیش از آن دوست دارد که مربی شود. وی گفته است : این را دیده ام که مربیگری چه بلایی می تواند بر سر مردم بیاورد. این یک کار بسیار سخت و توام با فشار است و حتی آرام ترین و مقاوم ترین مردمان نیز در مقابل چنین مساله ای کم آورده و بیمار شده اند. بسیاری از مسائل ممکن است ناجور و نامساعد از آب درآید. چیزهایی که با وجود تمام تلاشتان ممکن است از کنترل شما خارج باشد.باز به لیورپول بازمی گردیم که نمونه ها و مصداق ها در آن فراوان است : گریم سونس هموطن و همبازی هانسن در تیم لیورپول در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 و حتی در اوایل دهه 1990 سرمربی این تیم شد، زیر فشارها کم آورد؛ البته او سکته نکرد؛ اما چنان دچار ضعف و فشار در تنفس شد که چاره ای بجز انجام عمل جراحی قلب "بای پس " روی او باقی نماند. چیزی شبیه به آنچه در مورد کرویف دیده شد.البته سونس سلامتیش را باز یافت و پس از این نیز به مربیگری ادامه داد و همین حالا هم مربی موفق بلک بورن روورز است و اگر این تیم پس از چند سال حضور در لیگ دسته اول انگلستان سرانجام در پایان فصل گذشته به لیگ برتر کشور برگشت ، به خاطر رهبری خوب تیم توسط سونس بود؛ اما همین مربی موفق نیز در صورتی که بلک بورن در دیدارهای اخیر لیگ برتر انگلستان به جای کسب برد71 - در برابر وستهام با چنین نتیجه ای شکست می خورد، قطعا قلب سونس دوباره قاطی می کرد و به روز هولیه میافتاد و به سرنوشت قبلی خودش دچار میشد.حتی لوئیز فرناندز که ظاهرا تابه حال قلبی قوی داشته است ، سال 1996 و در اوج موفقیت پاری سن ژرمن تحت رهبری وی ، گفت که شاید برای حفظ سلامتی خود، وادار به ترک این حرفه شود.با این حال او پس از ترک این تیم ترک عادت نکرد و به باسک اسپانیا رفت و مربی آتلتیک بیلبائو شد.فرناندز حالا دوباره مربی پاری سن ژرمن است و این پس از4 سال حضور قابل قبول وی در بیلبائو شکل گرفته است . در آن زمان و قبل از تمام این فعل و انفعالات و رفت و آمدها و رفتن از پاریس و بازگشت به آن و در همان سال مورد بحث 1996 )( می گفت : امروزه اگر دقت کنید، یکی از معدود مربیان دنیا که در کارش تداوم و کلاس و سرسختی نشان داده ، کرویف است.او متخصص این کار است و من او را دوست دارم . اما او چندی پیش سکته کرد و داشت می مرد. من هم می ترسم که از فرط عشق به فوتبال سکته کنم و بمیرم.عجیب آن که فرناندز به رغم وقوف به این مسائل و آگاهی از خطرهای این حرفه ، بجز دو سه ماهی که بین بازگشت او از اسپانیا و تصدی مجدداش در پاریس شکل گرفت ، هرگز از فوتبال و کارهای اجرایی در آن دوری نگزیده است .والری لوبانوفسکی مربی پیر اوکراینی که حالا چند سالی است از فرط ناراحتی قلبی و شدت فشار کار بسیار ساکن و مثل یک مجسمه شده است ،4 سال پیش دچار حمله قلبی شد. این همان سالی است که جوکینر مربی ویمبلدون نیز دچار وضعیتی مشابه شد و البته او نیز جان سالم به در برد و اثری از مجسمه شدن در او دیده نمی شود و زنده تر و پویاتر از لوبانوفسکی است و برخلاف وی ، پرشور است و زندگی از او میبارد.کلایو بارکر مربی سابق تیم ملی فوتبال آفریقای جنوبی که حالا رهبر تیم باشگاهی "منینگ رنجرز" است " دو ماه پیش دچار یک حمله خفیف قلبی شد.اینها بلاهای مرتبط با افرادی است که مستقیما دست در این کار دارند و مربی تیمهای مطرح باشگاهی دنیا هستند. اما فشارهای مورد بحث حتی احتمال دارد روی وابستگان آنها نیز اثر بگذارد.یک مثال تازه و روشن در این زمینه به پدر رودی فولر سرمربی تیم ملی فوتبال آلمان مربوط می شود. وی )کورت فولر(10 شهریور ماه امسال که تیم ملی آلمان در حساسترین بازی از گروه نهم انتخابی جام جهانی 2002 در قاره اروپا در مونیخ روبه روی انگلیسی ها قرار گرفت و با نتیجه 51 - تسلیم شد، از فرط فشار روحی و از سرخوردگی این شکست ، دچار سکته قلبی شد و بلافاصله به بیمارستان انتقال یافت و ماجرا را تا زمان پایان بازی به پسرش نگفتند و رودی فولر پس از اتمام بازی از ماجرا مطلع شد و بسرعت به بالین پدر بیمارش شتافت.با این حال عده ای را هم داریم که انگار برای مربیگری و تحمل فشارهای بیکران آن ساخته شده اند.یکی از آنها بابی رابسون است . مردی که در69 سالگی و چند سال پس از بازنشسته شدن ، شماری از هم نسلانش هنوز سرمربی نیوکاسل است و هر هفته هم با مشارکت در کارهای سنگین اجرایی این تیم ؛ تیمی را که بالا و پایین زیادی دارد و حرف و حدیث فراوانی در آن شنیده شده است ، مستقیما مربیگری می کند. در تمام این سالها )از اواسط دهه 1970 به این سو( رابسون تیمهای آشنا و بزرگی مثل ایپسویچ ، اسپورتینگ ، پورتو، آیندهوون ، بارسلونا و سرانجام نیوکاسل را هدایت کرده و هرگز هم کم نیاورده است و در آستانه هفتاد سالگی هیچ اثری از لرزش و بیماری فیزیکی در او دیده نمی شود و اگر شایعات و اخبار غلو شده چند سال پیش را باور داشته باشیم ، وی بیماری سرطان را نیز به زانو درآورده است ؛ البته نوعی قابل درمان و سبک از سرطان را که گفته می شود روی بینی اش سبز شده بود و برخی نشریات انگلستان در ماههای آخر، حضور وی را در آیندهوون ، قاتل وی توصیف کرده بودند. به نوشته آنها، رابسون به هیچ شکل ماندنی نبود و سرنوشت مشخص و رفتن او به دیار باقی حتمی بود.اضافه بر تحمل فشارها و ناراحتی شکست در میادین ، مربیان تیمها یک مشکل اضافی و بزرگتر هم دارند و آن این که هر لحظه خطر اخراج را دور و بر خود می بینند و حتی در اوج خوشبختی و خوش بیاری و کسب موفقیت و در روزهایی که تیمشان بسیار موفق و پیشتاز است ، کابوس روزهای بد را می بینند که دیر یا زود پیش می آید و آنها را با خود می برد. و به همین دلیل غصه می خورند و تحت فشارند و باز قلبشان است که باید این فشار را تحمل کند.در این زمینه ، باید شوخیها را نیز جدی گرفت . بابی رابسون که وصفش رفت ، گفته است : این روزها مربیان را در همان ماه سپتامبر برکنار می کنند، اهمیت کسب پیروزی و لزوم برنده شدن و پولسازی از این طریق و بدل شدن فوتبال به یک صفت بیرحمانه همه این مسائل را الزامی کرده و تحقق بخشیده است و تنها چیزی که لحاظ نمی شود، انصاف و منطق است . اما من با لذت موجود در این حرفه و با شادی و رضایتی که در آن کسب می کنم ، این فشارها را متحمل می شوم و آن را قبول دارم . من هر روز در زمین تمرین حاضرم و با بچه ها کار میکنم و از آن لذت هم میبرم.هولیه نیز گفته است که از پیروزی های لیورپول که در مدت غیبت وی و با رهبری تامپسون به دست آمده ، لذت برده است و همین مساله را بهترین عامل روحیه بخش و درمان کننده خود خوانده و تاکید کرده که همین مساله روند بهبودی او را تسریع کرده است . شاید او هم انتظار نداشت که تیم در غیاب وی چنین موفق باشد و این گونه بدرخشد. اولین فرضیه های مطرح شده پس از بیمار شدن هولیه ، این بود که لیورپول کم خواهد آورد. بخصوص که دیدار لیورپول با دیناموکی یف فقط3 روز پس از سکته هولیه برگزار شد و پیش از آن لیورپولی ها سفری طولانی به اکراین به قصد برگزاری این بازی داشتند و حوادث امروز چنان سریع اتفاق افتاد که گمان می رفت تیم اصلا طاقت تحمل فشارهای وارده را نداشته باشد و از هم بپاشد، اما تامپسون همان بد اخمی و سرسختی و استحکام شخصیتی را که نشانه و نماد وی است و او را نقطه مقابل هولیه مهربان و بیش از حد نرم قرار داده است ، سلاح و وسیله بخشیدن قدرت و انسجام به تیمش قرار داد و شاگردان او و هولیه نیز همت کردند و پرقدرت توپ زدند و نتیجه هم گرفتند و1 -2 هم برنده شدند.این روند به شکلی وسیعتر و شدیدتر طی مسابقه لیورپول با لسترسیتی نیز اجرا شد و این بار هم لیورپولی ها با قدرت و کوشش فراوان ظاهر شدند و باز هم به پیروزی رسیدند و نتیجه 1 4 را ثبت کردند.هولیه چند بار اعتراف کرده بود که کارش بدون تامپسون کامل نیست و وی را حتی "چوب مجازات " خود خوانده بود. منظور او این بود که هر جا لازم باشد، از قدرت و بد اخلاقی تامپسون به عنوان ضمانت اجرای دستوراتش استفاده می کند و او قبول داشت که اگر تامپسون با آن طبیعت محکمش نباشد، شاید مردان لیورپول که جوان و شیطانند، از سر و کولش بالا بروند. پس باید یک مبصر بسیار جدی و تندخو هم باشد تا با خط کش روی دست خاطیان بکوبد و همه را آرام و وادار به تبعیت از دستورات کند.این چنین بود که در روزهای حضور هولیه و قبل از بیماری وی نیز کادر فنی انفیلد در عمل به دو جناح ظاهری تقسیم شده بود. یکی "گروه خوبها" که سرکرده آن هولیه و نماد آن وی بود و دیگری جناح "بدها" که قرار بوده و هست که فرمانده و مظهرشان تامپسون باشد. البته در پشت پرده و حتی جلوی آن ، این دو مربی با یکدیگر دوست خوبند و همکاری نزدیکی داشتند و با هم در ارتباط بودند. هولیه پس از به ثبت رسیدن فتوحات اخیر لیورپول می گفت : باید از تامپسون تقدیر کنم ، چون کار او عالی بوده است و نفرات تیم نیز بسیار خوب کار کرده اند. البته برای من این بردها جای تعجبی نداشته است ؛ زیرا از آغاز به توان و کارایی نفرات تیم اعتقاد داشته ام.تامپسون نیز چند بار تاکید کرده است که هدف و مقصد اصلی وی و تیمش ، پیروز شدن و روحیه بخشیدن به هولیه از این طریق است . تامپسون گفته است : ما با هر بردی که به دست می آوریم ، در عمل برای هولیه یک پیام شادباش می فرستیم و به او قدرت روحی و حتی فیزیکی می دهیم ، تا بهتر شود و نیرو بگیرد و آرزوی ما این است که هر چه زودتر خوب شود و نزد ما برگردد. خواست ما این است که او در دیدارهای بعدی مان کنار تیم باشد و هیچ چیز به این اندازه ما را خوشحال نخواهد کرد.ریک پری مدیر اجرایی لیور پول قسمتی عمده از "ماجرای سکته " هولیه را به گردن دیگران انداخته و منوط و مولود گرفتاری های جانبی و کارهای جنبی او دانسته است . ریک پری گفته است : هولیه به عنوان عضو کمیته فنی فیفا و یوفا در تمام مناسبت ها و گردهمایی های آنان حضوری دایمی و وسیع داشته است و یک خصلت او که خوش اخلاقی وی است ، باعث شده به هیچکس نه نگوید و هر کس که خواستار کمک و مشارکت و کسب اطلاعات از او می شده است ، وی موافقت می کرد و به همه یاری می رساند. اما چاره ای بجز تغییر این روند نیست و باید پس از بازگشت ، این فعالیت های جانبی را کاملا حذف کند و در غیر این صورت مشکلاتش حل نخواهد شد. راه کسب سلامتی او، به کارهایش در لیورپول است و اگر وی فقط به کارهای ما میپرداخت، مشکلی برای وی به وجود نمیآمد.آیا براستی چنین است ؛

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها