سریال«دشتستان»،یکی ازجدیدترین آثار تلویزیونی است که فضای دانشجویی وخوابگاهی رابه تصویرمیکشد.این مجموعه، از لحظات شاد و کمدی گرفته تا مسائل جدی و تراژیک را دربرگرفته است. در این مجموعه، غفور جمالی، یکی از شخصیتهای اصلی، بهعنوان یک جوان کرمانی با ویژگیهایی همچون پرانرژی بودن و تلاش برای پیشرفت، نمونهای از زندگی واقعی دانشجویان است. سریال «روزگار جوانی»، ساخته اصغر فرهادی، یکی از شناختهشدهترین و محبوبترین آثار تلویزیونی است که در آن به زندگی پنج دانشجو پرداخته شده است. این سریال درسالهای۱۳۷۷ و ۱۳۷۸ از شبکه پنج سیما پخش شد و بهسرعت در میان دانشجویان ومخاطبان جوان محبوبیت یافت. یکی از ویژگیهای مهم این سریال، پرداختن به دغدغههای روزمره دانشجویان در دهه ۷۰ است.سریالهای «لیسانسهها» و «فوقلیسانسهها» به کارگردانی سروش صحت، در ابتدا ممکن است به نظر برسد بیشتر به مسائل زندگی پس از فارغالتحصیلی میپردازند اما درواقع نگاه جالبی به زندگی دانشجویی و مشکلات این قشر دارد. این مجموعهها با طنز و کمدی، مشکلات پس از فارغالتحصیلی را به زبان ساده و قابل فهم به نمایش میگذارند و درعینحال به نقد وضعیت اجتماعی و اقتصادی نیز پرداختهاند. «دختران» به کارگردانی اصغر توسلی در سال ۱۳۷۹ پخش شد و داستان آن حول محور پنج دختر دانشجو میگرددکه در یک خوابگاه زندگی میکنند. این سریال تلاش میکند تا نمایی متفاوت اززندگی دانشجویی به نمایش بگذارد که بیشتر بر مشکلات ومسائل اجتماعی وخانوادگی تمرکزدارد.سریال«درپناه تو»،به کارگردانی زندهیاد حمید لبخنده،در دهه۷۰موضوع ازدواج دانشجویی را بهعنوان یکی از دغدغههای اصلی قشر دانشجو به تصویر کشید. یکی ازنکات برجسته این سریال، پرداختن به مسأله ازدواج در دوران تحصیل ومشکلاتی است که این دانشجویان بهویژه درمواجهه باموانع اقتصادی و اجتماعی دارند. در«ارمغان تاریکی» به کارگردانی جلیل سامان، که در دهه ۸۰ ساخته شد، به مسائلی چون فعالیتهای سیاسی، اجتماعی وچالشهای فکری دانشجویان پرداخته شده است.مهدی صبایی،هنرمندی است که باسالها فعالیت مستمروخلق شخصیتهای ماندگار در تلویزیون، بهویژه در سریال شاخص روزگار جوانی، جایگاهی ویژه در دل مخاطبان دارد. اخیرا نیز در پروژههای جدیدی همچون فیلم جشنوارهای و سریالهای «سوجان» و «سلمان فارسی» به ایفای نقش پرداخته و در این مسیر، تجربههای جدیدی را نیز پشت سر گذاشته است، اما آنچه همچنان در خاطر مخاطبان باقی میماند، همان بازیهای طبیعی و انسانی اوست که در روزگار جوانی به اوج رسید. در این گفتوگو، به بررسی دلایل ماندگاری این سریال و ویژگیهای خاص آن پرداختهایم.
در ابتدا از شما میخواهیم کمی از پروژههای اخیرتان برای ما بگویید. بهخصوص سریال سوجان که شنیدهایم برای آن ۲۲ کیلو اضافه کردهاید.
سریال سوجان یک تجربه جالب و متفاوت بود. برای این پروژه، نیاز بود شرایط فیزیکیام تغییر کند تا شخصیت بهطور کامل باورپذیر باشد. من در این پروژه شخصیت فردی را بازی میکنم که در موقعیتهای مختلف دچار چالشهایی میشود. یکی از نکات جالب پروژه این بود که وضعیت بدنیام باید بهگونهای تغییر میکرد که هم از نظر ظاهر و هم از نظر روحی، ویژگیهای شخصیت بهخوبی به مخاطب منتقل شود. برای این کار، حدود ۲۲ کیلوگرم وزن اضافه کردم.
بسیاری از شما بهعنوان بازیگری یاد میکنند که در روزگار جوانی جزو بهترینها بودید؛ چه عاملی باعث شد این سریال چنین تاثیری بگذارد؟
بهنظر من، یکی از اصلیترین دلایل ماندگاری روزگار جوانی وجذابیت آن برای مردم، همذاتپنداری با شخصیتها بود. شما وقتی در کار بازیگری بهطور واقعی با همکارانتان رفیق باشید، این صمیمیت طبیعی در کار شما هم انعکاس پیدا میکند. در پشت صحنه ما واقعا به همدیگر علاقهمند بودیم ورفاقت عمیقی شکل گرفت.همانطور که در سریال، پنج دانشجو با هم زندگی میکردند و درگیر چالشهای مختلفی میشدند، در پشت صحنه هم همین فضای دوستانه و صمیمی وجود داشت. این احساس بهصورت طبیعی از طریق دوربین منتقل و باعث میشود مخاطب آن را باور کند. حتی گاهی دیالوگها بهگونهای شکل میگرفت که بازیگران خودشان پیشنهاد میدادند.
آیا این روابط دوستانه در شکلگیری شخصیتها و داستان هم نقش داشت؟
دقیقا. در روزگار جوانی همه شخصیتها بهنوعی با هم در ارتباط بودندومشکلات و دغدغههایشان راباهم تقسیم میکردند. این ویژگی در سریال بهخوبی نشان داده شد و ما هم درواقع، بهطور طبیعی این رفاقتها رادر پشت صحنه داشتیم. برای مثال، در یکی از صحنهها دیالوگ من خیلی کم بود و پیشنهاد دادم کمی بیشتر به شخصیت من پرداخته شود تا در داستان حضور پررنگتری داشته باشم. این نوع تعاملات درتیم بازیگری باعث شد داستان وشخصیتها بهطور واقعیتر و باورپذیرتری به مخاطب منتقل شوند. این چیزی است که در بسیاری از پروژهها وجود ندارد و شاید بههمین دلیل است که روزگار جوانی چنین اثری روی مخاطبان گذاشت. وقتی در یک پروژه همگی به همدیگر علاقه دارید و در فضای واقعی نیز رفاقت برقرار است، این احساس بهطور طبیعی به شخصیتها منتقل میشود. در روزگار جوانی، پنج دانشجوی مختلف با ویژگیهای خاص خود، از شهرهای مختلف آمده بودند و با مشکلات و بحرانهای مختلف روبهرو میشدند. این همان تجربهای است که در دنیای واقعی هم وجود دارد؛ پنج نفر که در شرایط سخت کنار هم قرار میگیرند و از همدیگر حمایت میکنند. در پشت صحنه هم همین حس وجود داشت. این صمیمیت در روابط انسانی باعث میشود مخاطب بتواند بهراحتی با شخصیتها ارتباط برقرار کند و باور کند این افراد واقعی هستند، نه فقط شخصیتهای ساختگی یک داستان.
چه تفاوتی در این نوع سریالها وجود دارد که باعث میشود روزگار جوانی بهویژه برای نسلهای مختلف جذاب باشد؟
من فکر میکنم یکی از اصلیترین دلایل جذابیت روزگار جوانی این بود که آن سریال توانست تمام ویژگیهای یک داستان دانشجویی را بهطور واقعی به تصویر بکشد. بسیاری از سریالها میخواهند فضای دانشجویی را بهصورت کاملا سرگرمکننده یا حتی خیالی نشان دهند اما روزگار جوانی تلاش کرد که آن را با تمام جوانبش، از مشکلات درسی گرفته تا روابط انسانی و حتی بحرانهای عاطفی، به نمایش بگذارد. این واقعیبودن و لمسکردن دغدغههای روزمره دانشجویان باعث میشود مخاطب احساس کند خودش در آن شرایط است. علاوه بر این،بسیاری ازما بازیگران درهمان زمان، خودمان تجربه زندگی دانشجویی را داشتیم و این حس بهطور طبیعی در نقشهایمان هم پدیدار شد.
یکی از ویژگیهای این سریال، نمایش ازدواجهای دانشجویی و روابط عاشقانه در دل فضای دانشگاه است. فکر میکنید این موضوع برای نسل امروز هم جذاب است؟
موضوع ازدواج دانشجویی در آن زمان بهنوعی تابو بود و کمتر به آن پرداخته میشد اما روزگار جوانی بهخوبی توانست این مسأله را در قالب داستانی جذاب به نمایش بگذارد. امروز هم با وجود تغییرات اجتماعی، روابط انسانی و مشکلات ازدواج همچنان از دغدغههای اصلی جوانان است. به همین دلیل این مسائل حتی برای نسل جدید همچنان جذاب و قابل لمس است. اگر اینگونه داستانها بهدرستی روایت شوند و شخصیتها با جزئیات دقیقتر به تصویر کشیده شوند، قطعا میتوانند برای هر نسل جالب و آموزنده باشند.
در مورد سریالهایی که درباره فضای دانشجویی و دانشگاهی ساخته میشوند، همیشه روزگار جوانی جزو اولینهاست. بهعنوان بازیگر این سریال، تجربه مشابهی از دوران دانشجویی داشتید که به باورپذیری نقشها کمک کند؟
به نکته جالبی اشاره کردید. در روزگار جوانی بهنوعی از تجربیات واقعی خودمان استفاده کردیم. آن زمان ما هنوز دانشجو نبودیم ولی فضای سریال و داستان بهنوعی به ما اجازه میداد واقعیت را در آن وارد کنیم. بهطور خاص پنج شخصیت اصلی سریال نماینده بخشهای مختلف ایران بودند و این واقعیت که ما از قومیتهای مختلف در کنار هم بودیم به کار کمک کرد که بهنوعی ایران را در خود جا بدهد. این پنج نفر هرکدام ویژگیهای خاص خودشان را داشتند و تنوع قومیتی باعث شد سریال به یک نماد از ایران تبدیل شود. یکی از دلایل جذابیت سریال این بود که وقتی داستانهای مربوط به دانشگاه و دانشجویی روایت میشود، برای کسانی که از آن دوران عبور کردهاند، خاطرات زیادی زنده میشود. خود من وقتی به آهنگهای آن زمان گوش میدادم، احساس میکردم انگار در همان دوران هستم. بچهها و جوانانی که آن زمان این سریال را میدیدند، آرزو داشتند روزی مثل ما زندگی کنند و وارد دانشگاه شوند.
به نکته جالبی اشاره کردید. بهیاد دارید چطور این سریال توانست تأثیرات اجتماعی بگذارد؟
این یکی از جالبترین واکنشها به سریال بود. یادم هست رئیس پلیس تهران در آن زمان به ما گفت روزگار جوانی تأثیر خیلی خوبی روی مردم گذاشته. طبق آمارها زمان پخش سریال آمار جرائم ۳۰ تا ۴۰درصد کاهش پیدا کرده بود. این یعنی حتی کسانی که بهنوعی با مشکلات اجتماعی درگیر بودند، وقتی سریال را میدیدند انگار بهطور ناخودآگاه از ارتکاب جرم فاصله میگرفتند. برای ما که این تأثیرات را میدیدیم واقعا شگفتانگیز بود. شاید خیلیها در آن زمان حس میکردند روزگار جوانی بخشی از زندگیشان است و با شخصیتهای آن ارتباط عاطفی برقرار کرده بودند.
با توجه به موفقیت روزگار جوانی و محبوبیت بالای آن فکر میکنید ادامه دادن سریال یا ساخت یک نسخه سینمایی از آن میتوانست موفق باشد؟
خیلی از کارها زمانی که فصل دومی ساخته میشد خوب بودند اما وقتی فصل جدیدی ساخته میشد، دیگر آن جذابیت اولیه را نداشتند. درواقع خود ما هم پیشنهاد ساخت یک دنباله را رد کردیم. برای مثال مثل فیلم «ضیافت» آقای مسعود کیمیایی که بعد از ۲۰سال گروه بازیگران با هم قرار میگذارند و دوباره همدیگر را میبینند، ما هم میخواستیم این اتفاق بیفتد اما در قالب روزگار جوانی. میخواستیم شخصیتها را با سن بالاتر نشان بدهیم اما نه بهعنوان یک جمع دانشجویی بلکه بهعنوان افرادی که حالا وارد زندگی بزرگسالان شدهاند. البته در طول این مدت، پیشنهادهایی برای ساخت سینمایی هم به من شد، حتی اسپانسرهایی آمدند و گفتند که خودت کارگردانی کن یا از کارگردانهای معروف استفاده کن اما تلویزیون حقوق انحصاری این کار را داشت و اجازه نمیداد که این پروژه به سینما منتقل شود. بهنظرم اگر روزگار جوانی دوباره ساخته شود، باید با حفظ اصالت داستان و شخصیتها باشد. اگر قرار باشد داستان شهریار در دوران فعلی روایت شود، باید دقت بیشتری در اجرا صورت بگیرد تا حس و حال قدیمی را برای مخاطب زنده کند. در نهایت اگر بخواهیم سریالی درباره دانشجویی بسازیم که واقعا تأثیرگذار باشد، باید روی صداقت در بازیگری و داستانپردازی تمرکز کنیم. وقتی شما با تماشاگر خود صادق باشید، قطعا آنها این صداقت را حس خواهند کرد.
سریالهایی که شخصیتهای دانشجویی را به تصویر میکشند، باید چه پیامهایی را به نسل جوان منتقل کنند؟
به نظر من، اولین نکتهای که باید در سریالهایی با موضوع دانشجویی رعایت شود، این است که باید واقعیتها به نمایش گذاشته شود. نباید یک تصویر ایدهآل و سطحی از دانشجو نشان دهیم. برای مثال اگر شما فقط زیباییهای یک شخصیت را به نمایش بگذارید، در واقع چیزی از حقیقت و پیچیدگیهای انسانی را پنهان کردهاید. انسانها در هر سن و شرایطی ممکن است اشتباهاتی مرتکب شوند که آنها جزء لاینفک زندگی هستند. هدف از این نمایش، نشان دادن واقعیت است، نه ساختن یک تصویر از «دانشجوی کامل». دانشجو هم ممکن است اشتباه کند و هم راه درست را پیدا کند. در روزگار جوانی، ما این واقعیتها را بهخوبی نشان دادیم. مشکلات و چالشهای دانشجویان واقعی و ملموس بودند. در این سریال ما تنها به تحصیلات دانشگاهی نپرداختیم، بلکه روابط انسانی، مشکلات اقتصادی، اجتماعی و حتی تحولات ذهنی شخصیتها را هم به نمایش گذاشتیم؛ چون در دنیای واقعی، دانشگاه و دانشجویی تنها بخشی از زندگی است. یک دانشجو میتواند در همان دوران تصمیم بگیرد که درس را کنار بگذارد و به راه دیگری برود اما در نهایت باید به این نکته توجه کنیم که این داستانها باید حقیقتمحور و با صداقت روایت شوند. ما نباید با تبلیغ مستقیم چیزی را به مخاطب بگوییم. وقتی سراغ موضوعی میرویم، باید بهگونهای به آن پرداخته شود که مخاطب خود تصمیم بگیرد. در ساخت سریالهایی با موضوع دانشجویی، باید همانطور که از سختیهای دانشگاه صحبت میشود، از زیباییها و دستاوردهای آن هم بگوییم. اینگونه، مخاطب خود میتواند تصمیم بگیرد که مسیر تحصیل یا غیرتحصیل برای او مناسب است یا خیر. در نهایت، منظورم این است که باید زشت و زیبا را در یک توازن نشان داد. بازتاب مشکلات و چالشها نباید به معنای تبلیغ آنها باشد، بلکه هدف این است که مخاطب تصمیم بگیرد و نتیجهگیری کند. بهطور مثال اگر نشان دهیم یک دانشجو میتواند با سختیها مواجه شود و در عینحال به اهداف بلند خود برسد، این پیام به صورت غیرمستقیم به نسل جوان منتقل میشود. باید بدانیم هر شغل و مسیر تحصیلی، اگر با انگیزه و هدف باشد، میتواند تأثیرگذار و مفید واقع شود. ما باید در اینگونه سریالها از طریق روایتهای نرم و طبیعی، به نسل جوان نشان دهیم که تحصیل، سختیها و چالشهای خود را دارد اما در عینحال میتواند مسیرهایی به سمت موفقیتهای بزرگتر و بهتر باشد. به این صورت، مخاطب خود تصمیم میگیرد که راه خود را پیدا کند و در دنیای واقعی چه انتخابهایی داشته باشد.