در این سالها، یکی از اصلیترین انتقادات به صداوسیما، فاصله گرفتن از زبان تأثیرگذار وهمهفهم هنر وغرق شدن در تولیدات پرحجم اما کماثر بود. برنامههایی که اگرچه با نیت خیر ساخته میشد، اما اغلب نتوانسته بود با دل مخاطب، بهویژه نسل جوان، ارتباط عمیقی برقرار کند. در چنین فضایی، «ایرانجان» یک حرکت متفاوت است. این پویش با تکیهبر سه عنصر کلیدی، مسیر جدیدی را نشان میدهد:
اول، انتخاب هوشمندانه هنر بهعنوان جهانیترین زبان: حالاصداوسیما،حرفش رادرقالب یک اثرروحنوازچون شعری جانبخش ریخته است. ایرانجان از جنس همان سرودهای ماندگاری است که درحافظه تاریخی ملت ما ثبت میشود.این طلوع، بیواسطه، عواطف مردم را روشن میسازد و پیام شیرین وحدت ملی و تمدنساز هویت دینی را از مسیری تازه به مخاطب تقدیم میکند.
دوم، درک قدرت «پویش» بهجای برنامه مقطعی: صداوسیما دیگر تنها یک پخشکننده نیست بلکه یک «مشارکتجو» است. پویش این امکان را فراهم میکند که مخاطب از حالت تماشاگر منفعل خارج شود و با اشتراکگذاری، تبادل نظر و بازنشر، خود را بخشی از این حرکت ببیند. این همان نقطه طلایی ارتباط رسانه و مردم است؛ وقتی مردم محتوا را «از آنِ خود» بدانند.
سوم، تمرکز بر یک پیام واحد و قدرتمند: بهجای پراکندهگویی، این پویش تمام توان خود را روی یک مفهوم متمرکز کرده است: «عشق به ایران و افتخار به هویت اسلامیاش». این پیام، شفاف، قدرتمند و همسو با عمیقترین لایههای هویتی جامعه ماست.
نتیجه این سهگانه را باید در استقبال مردم جستوجو کرد. از صفحات شخصی افراد عادی گرفته تا چهرهها، ردپای ایرانجان دیده میشود. این یعنی رسانهملی با این حرکت، موفق شده دوباره پایش را به حیاطخلوت مخاطب باز کند.
ایرانجان، یک درس بزرگ رسانهای است: مردم ما تشنه محتوای اصیل، هنرمندانه و احساسبرانگیزی هستند که هویتشان را در آن ببینند. این پویش ثابت کرد که وقتی رسانه بهجای پیام مستقیم، با زبان هنر سخن بگوید و بهجای دستور دادن، دعوت به مشارکت کند، میتواند در دلها نفوذ کند. این حرکت، نه یک پایان که یک آغاز امیدوارکننده برای رسانهملی است تا با همین زبان، فصل جدیدی از تأثیرگذاری را در عرصه فرهنگ و انسجام ملی رقم بزند.
و این بار ایرانجان، جانش را از دیار فارس برمیگیرد؛ از سرزمینی که گویی خود، نگین درخشان تاج هویتِ ایرانی-اسلامی ماست.
فارس، تنها نام یک استان نیست؛ خاستگاه حافظه تاریخی ماست. خاکش با خونِ شاهچراغ (ع) متبرک شده و هوایش با نفسهای عارفان و شاعرانش، عطرآگین.هر ذره ازاین خاک،روایتی است ازآنجا که«ایران»و«اسلام»چنان درهم تنیدند که جدا کردنشان محال است. کاشیهای مسجد عتیق، همان حکایت را میگویند که نقش برجستههای پاسارگاد.