نویسنده‌های بزرگ، کارمند شدند

نخستین چاپ‌های جدید کتاب‌ها و متون مهم و یگانه اسلام ناب محمدی، یعنی مکتب حقه اهل بیت را دارالکتب اسلامیه آغاز به نشر کرد؛ المیزان، الغدیر، اصول کافی، بحارالانوار، صحیفه سجادیه، استبصار، عیون و...فشار رضاخان و دین‌ستیزی این عامل استعمار باعث شد شیخ محمد آخوندی از۱۳۱۷به نشر معارف اهل بیت بپردازد و...در آخرین روز هفته کتاب در محضر فرزند ایشان حاج‌مرتضی(متولد۱۳۲۱) بودیم تا همراه با علی‌اکبر عبدالعلی‌زاده به گلگشتی در تجربیات وخاطرات ونظریات حرفه‌ای‌شان بپردازیم.
نخستین چاپ‌های جدید کتاب‌ها و متون مهم و یگانه اسلام ناب محمدی، یعنی مکتب حقه اهل بیت را دارالکتب اسلامیه آغاز به نشر کرد؛ المیزان، الغدیر، اصول کافی، بحارالانوار، صحیفه سجادیه، استبصار، عیون و...فشار رضاخان و دین‌ستیزی این عامل استعمار باعث شد شیخ محمد آخوندی از۱۳۱۷به نشر معارف اهل بیت بپردازد و...در آخرین روز هفته کتاب در محضر فرزند ایشان حاج‌مرتضی(متولد۱۳۲۱) بودیم تا همراه با علی‌اکبر عبدالعلی‌زاده به گلگشتی در تجربیات وخاطرات ونظریات حرفه‌ای‌شان بپردازیم.
کد خبر: ۱۴۸۲۳۴۷
نویسنده علی مظاهری - روزنامه‌نگار
 
یادی از خوش‌یمنی آغاز انتشار کتاب‌های دارالکتب اسلامیه داشته باشیم؟
شیخ عباس قمی با جد ما در مشهد مانوس بودند و جمعه‌ها را با هم به ییلاق جاغرق می‌رفتند. جد ما از بزرگان مشهد بودند و... پس از جریان مسجد گوهرشاد در سال ۱۳۱۴ شمار زیادی از علما به نجف مهاجرت کردند. آشیخ عباس قمی مشغول کتاب «سفینه‌البحار» بودند و سرمایه‌ای برای ترخیص این مجموعه از چاپخانه نداشتند. به ابوی ما گفتند و پدر از نجف با جد ما در مشهد تماس گرفتند که علاوه بر ‌شانیت روحانی، از تجار بودند‌؛ آن‌زمان پخش کتاب رسم نبود و پدر ما از عراق که می‌آمدند کتاب‌ها را شهر به شهر همراه‌شان می‌آوردند و به علما عرضه می‌کردند. این زمان بازگشت پدر با ازدواج محمدرضا پهلوی مصادف شده بود و او فوزیه را با خودش از بغداد به تهران می‌آورد. اتفاقا دهه محرم همه مسیر را برای او چراغان کرده بودند و جلسات مذهبی هم که به‌کلی ممنوع بود. 
 
از نکات جالبی که پدر از این سفر نقل می‌کرد؟
می‌گفتند که بر بسیاری از علما وارد می‌شدم و آنها برای این که کتاب‌هاشان از سوی حکومت ضبط و معدوم نشود، نسخه‌های دستی و خطی و چاپی و مآخذ قدیمی حوزویان و علما را در رف یا شکاف دیوار گذاشته جلوشان را تیغه ‌کشیده بودند و در این فاصله، موریانه‌ها نیز بیکار ننشسته حسابی از خودشان پذیرایی کرده بودند و چه نسخه‌ها و کتاب‌های ارزنده‌ای که در این بازه از میان رفتند! اکنون که تبلیغ آزادی در آن زمان می‌شود، ببینید چگونه آزادی‌ای بوده!
 
نمونه‌ای از بله‌قربان‌گویی حکومت به استعمار؟
جد ما نقل می‌کردند هنگامی که رضاخان قرارشد سرکار آورده شود، احمدشاه از انگلیس برای تاجرانی که در سراسر ایران می‌شناخته نامه‌ای هشدارآمیز می‌نویسد که از زمان ناصرالدین شاه، انگلستان برای شاهان ایران ۲۴ موضوع را به‌عنوان موظفی‌شان دیکته کرده که در دوران ناصری چند تا از آن دستورها انجام شد و در دوران مظفری همان مشروطه [غیرمشروعه] عملی شد و محمدعلی شاه زیر بار نرفت و خلع شد‌؛ نوبت احمدشاه که رسید با‌وجود صغر سن تاکیدکرده بودند باید انجام بدهی و احمدشاه نوشته بوده که چون در انجام آنها به‌ویژه در متحدالشکل شدن لباس‌ها تعلل کردم، مرا برداشتند؛ که البته اصل برنامه‌شان حذف حجاب و برداشتن عمامه‌ها بوده و.. 
 
احمدشاه تاکید کرده بود هرکسی سر کار بیاید باید این برنامه‌ها را انجام بدهد!
این همان کشور گل‌و‌بلبلی است که اکنون می‌گویند و تبلیغ می‌کنند. مادر‌بزرگ‌های ما برای این‌که چادرشان را از سرشان نکشند، به خانه کسی نمی‌رفتند و حتی برای استحمام بایستی شب‌ها با هماهنگی و دلهره به گرمابه می‌رفتند. خلاصه، پدر ما در سفرشان به ایران در مسیر به خانه علما می‌رفتند و کتاب سفینه البحار را عرضه می‌کردند و در همان نجف که بودند صحیفه سجادیه را با نسخه مجلسی اول مقابله و تصحیح کردند که به‌صورت جیبی منتشر شد. مرحوم خزعلی که آن‌زمان در کار حفظ متون مقدس بودند، همین صحیفه را به‌خاطر درستی و صحت متن از ابوی گرفتند. صحیفه در آن زمان در‌دسترس مردم نبود. همین شد که از همان‌زمان تصمیم گرفتند در تهران مستقر شوند. 
 
دارالکتب اسلامیه توفیق خدا بود‌؛ ناشر کتاب‌های مهمی مانند الغدیر، المیزان، کافی، تفسیرنمونه و... 
در آن زمان یعنی ۱۳۲۰ به‌بعد، کتاب‌های چندانی در کشور منتشر نمی‌شد. تمام این علامه‌های بزرگی که الان معروفند، نخستین کتاب‌هاشان را به مرحوم پدر ما برای نشر دادند؛ مثلا نشر کتاب شهید مطهری که از افاضات علامه طباطبایی‌(ره) بود، تحت عنوان اصول فلسفه و روش رئالیسم؛ یا از سال ۱۳۳۱ تا ۱۳۵۰ نشر المیزان به‌صورت سالانه یک جلد عربی که از سوی ما صورت گرفت. 
 
کار عظیمی که دارالکتب در زمان پدر آغاز کرد از نظر شما کدام است؟
واقعا دوره هشت‌جلدی متن عربی اصول کافی بود. سال ۲۸ که پدر عازم سفری به نجف شدند و البته همه بستگان ما نجف بودند، همان زمان آقای علی‌اکبر غفاری به مغازه آمدند و چون ابوی خیلی با ایشان مانوس بودند، تاکید کردند که جای من در انتشاراتی بمانید و از همان‌زمان آقای غفاری همکار ما شدند. توضیحات و شرح و پانوشت ایشان بر متن عربی اصول کافی در همان زمان میان علما مانند توپ صدا کرد. 
 
اصول کافی در آن زمان ترجمه فارسی نداشت!
مهم این بود که نسخ جدیدی چاپ می‌شد و کار تحقیقی بر این اصول کافی همانند نقطه‌عطف و بزنگاهی در این‌باره تلقی شد و مانند یک رسم و آیین حسنه برای کلیه آثار انتشاراتی در‌آمد. مثلا نشر اسلامیه همان زمان وسایل‌الشیعه را برای تحقیق و نشر دست گرفت. 
 
سال ۱۳۳۶ استاد علی‌اکبر غفاری چرا از پیش شما رفتند و انتشارات خودشان، صدوق، را راه انداختند؟
ضرورتی بود که خودشان احساس کردند وگرنه ایشان سمت استادی بر من داشت و هرگاه پرسشی در حرفه و کار و.. داشتم، می‌رفتم خدمت‌شان و می‌پرسیدم. سال ۳۹ دیپلم ریاضی را با معدل بالا یعنی ۷۵/۱۸ گرفتم. کارت دانشکده فنی را برای کنکورش گرفته بودم؛ آن‌زمان آزمون، سراسری یعنی متمرکز نبود. کتاب در آن‌دوره درآمد چندانی نداشت؛ مثلا المیزان عربی پس از ۱۰ سال، دوهزار جلد منتشرشده بود و هنوز جلد اولش را داشتیم و یک‌دهه طول می‌کشید مصرف شود. پس از دیپلم بود که ابوی نیاز به دستیار و کمک داشت و کارهای نشر و.. را من انجام می‌دادم. نشر حدیث و تفسیر و... دغدغه انتشاراتی ما بود. مثلا تفسیر نمونه را از سال ۵۲ منتشر کردیم. دو فرزند من نیز اکنون همکارم هستند. 
 
ارتباط انتشاراتی‌تان با حوزه و علمای نجف و لبنان چگونه بود؟
ارتباط داشتیم و کتاب‌ها به عراق ارسال می‌شد و از آن‌جا به لبنان می‌رفت. برای کشورهای دیگر هم می‌فرستادیم. 
 
رویکرد به کتاب‌هاتان بیشتر با مخاطب عام است یا خاص؟
ما کتاب‌های عمومی هم زیاد داریم بیش از ۷۰۰ تا ۸۰۰ عنوان کتاب نشر کردیم. همین تفسیر نمونه فارسی است و قابل استفاده برای عموم مردم. 
 
چرا از فناوری‌های روزآمد، سایت و کانال و... بهره نمی‌گیرید؟ چون اینترنت و منابع و ماخذ فضای مجازی در اختیار جریان رقیب با برنامه‌ای چندصدساله است و حفظ اسناد اصلی و ثبت و ضبط‌شان و ورودشان در این فضا از اولویت‌هاست.
متأسفانه فعلا سایت نداریم. اتفاقا مؤسسه بزرگ نور در قم [که با دستور دوراندیشانه مقام معظم رهبری سال ۱۳۶۸راه افتاد] هست که کارها و برنامه‌های دامنه‌داری در این راستا دارند که ما نیز اجازه دادیم کتاب‌هامان را رایانه‌ای کنند. متأسفانه همه‌جا کتابفروشی‌های ما الان تعطیل شده و این ضربه‌ای است!
 
به شبه‌قاره هند هم کتاب می‌فرستادید؟ آخه قبلا از آن‌جا زیاد واردات کتاب داشتیم.
مگر خودشان بیایند بخرند وگرنه طرف همکاری نداشتیم. آن‌زمان قیمت کتاب واقعا خیلی ارزان بود و بیشتر از افغانستان امروز [خراسان بزرگ] حاجی‌ها در مسیرشان کتاب زیاد می‌خریدند، به‌ویژه شیعه‌هاشان. کتابفروش‌ها هم به ۱۰درصد سود راضی بودند. 
 
در کشورهای خلیج‌فارس مانند بحرین چطور؟
در نمایشگاه‌های بحرین شرکت می‌کردیم اما در کشوری که اکثرا شیعه‌اند بعدا برای نمایشگاه کتاب، یک نماینده وهابی با سختگیری گزینشِ کتاب می‌کرد. در کشورهای عربی همین نگاه وهابی‌ها چیره است. مثلا در عمان آزادتر بودیم چون از اباضیه هستند و مشکل‌سازی وهابیت را ندارند. یا در همین سوریه که برای برگزاری نمایشگاه گفتند فهرست کتاب‌ها را برای شرکت در نمایشگاه کتاب‌شان بفرستید، فقط یک کتاب را اجازه دادند؛ شرح شواهد مجمع‌البیان که کتابی ادبی است. 
 
با توجه به ضرورت توزیع کتاب‌های دینی به‌ویژه کتاب‌های فقهی شیعه، چرا این روند هیچ‌گاه به درستی انجام نشد. حتی یادم هست در زمان نخست‌وزیری آقای موسوی نمی‌گذاشتند کتاب از کشور خارج شود!
بله‌؛ حتی درشناسنامه می‌نوشتند فقط سالی یک کتاب می‌توانی خارج بکنی! آغاز عدم صدور کتاب از زمان بنی صدر بود! زمان نخستین نمایشگاه کتاب درسال۶۶ به آقای موسوی در نمایشگاه گفتم نمی‌گذارند حتی برای نمایشگاه رسمی از ایران، کتاب خارج شود؛ حرفش این بود که ما برای کاغذ دلار می‌دهیم واگرکتاب خارج شود باید به‌جایش دلار برگردد!همین بلا را سر فرش نیز آوردند!همان‌وقت آقای بهزاد نبوی دراطلاعات مقاله‌ای نوشت که فرش ما با واردات مونتاژمی‌شود!همین سبب شد صاحب کارخانه روغن قوبه پاکستان رفت و با همکاری استادان ایرانی به تولید فرش پرداخت‌؛ این بلاها راهمین‌هاسرما آوردند!
 
کتاب چاپ می‌کردید اما اجازه نداشتید به مخاطبش برسانید؟
می‌خواستند در اصل جلو صدور انقلاب را بگیرند. 
 
این روند کی تغییر کرد؟
سال ۶۸ دومین نمایشگاه کتاب که آقای رفسنجانی آمدند، عرض حال کردم که اجازه صدور کتاب داده نمی‌شود‌؛ همانجا دستور دادند و گفتند اگر لازم باشد در مجلس نیز قانون می‌گذرانیم تا مشکل رفع شود. 
 
بازار کتاب به‌ویژه با آن نمایشگاه‌های استانی و... ظاهرا گردش مالی بالایی دارد...
اوج بازار کتاب تا سال ۹۰ بود؛ پس از سال ۹۰ کتاب و بازارش رو به افول گذاشت. 
 
واقعا مطالعه کم‌شده یا روند جدید توجه به فرآورده‌های رایانه‌ای مؤثربوده؟
 مطالعه کم‌شده‌؛ نه که روند تغییر کرده باشد. کتابهایی که پنج‌هزار پنج‌هزار نشر می‌دادیم الان رسیده به ۵۰۰ جلد! اخیرا دو کتاب جدید درآوردیم‌؛ سَلوا علیا! از علی بپرسید از راه‌های آسمان! حدود ۸۰۰ صفحه که فقط ۱۰۰ جلد چاپ کردیم. کتابی درباره حضرت زینب اثر استاد باقر شریف قریشی است که در نجف خیلی نامدار هستند و خیابانی به نام ایشان است و فقط ۱۰۰ جلد منتشر کردیم. حتی از سوی طلاب حوزه هم از کتاب استقبال نمی‌شود. 
 
پیش از انقلاب کوشش‌ها در نشر متون و فرهنگ دینی معمولا به‌صورت فردی یا از روی درد دین بود، اما با پیروزی انگار خیال‌ها راحت شد که حکومت انجام می‌دهد و... ؟
مسأله‌ای که گفتم و مورد توجه آقا هم قرار گرفت این بود که اکثر نویسنده‌های بزرگ ما ناگزیر شدند به کارهای حکومتی جذب شوند و شماری هم که شهید شدند. خیلی از بزرگان را این روند مجبور کرد جذب کار دولتی شوند مثلا خود آقای مصباح که از بستگان ما بود و ده جلد بحارالانوار را ایشان پاورقی نوشت. 
 
تببین و روشنگری؟
اصلا لازم است. برخی از مسائل مانند روابط خارجی برای مردم معلوم نبود و فقط شماری خصیصین می‌دانستند؛ مثلا در جنبش تنباکو حدود ۲۰۰ سال پیش به‌قدری علما روشن و دقیق متوجه بودند که از همان فتواشان معلوم است، در‌حالی‌که مردم عموما آگاهی نداشتند. 
 
روحانیت، جنبش‌های مهم ضداستعماری در ایران راهمواره رهبری کرده اما درطول مسیر هریک به نام جریانی مصادره  شده است، مثل مشروطه، جنبش تنباکو و... .همین جنبش تنباکو را بازخوانی نکرده‌ایم، مثلا صدمات تجاری جنبش به کمپانی هند شرقی که در حد ملی شدن نفت مهم است. اما جریان دشمن وارونه‌نمایی کرده و... 
بله تبلیغات اصلی همیشه دست دشمن بوده و تبلیغات سوء دشمن همیشه بوده و زیاد بوده و مؤثر بوده؛ اکثریت هم با آنها بوده. همین جنبش زن‌زندگی‌آزادی، که سرتاپاش برخلاف اسلام است، حاصل عدم روایت‌گری و تبیین‌گری ما است. زمانی در لبنان، همان شیعه‌ها دختران‌شان، نه حجاب نه تشرع... اکنون ببینید نگاه به الگوی انقلاب اسلامی امروز چه جایگاهی دارد ، در حالی که ما خودمان  در تبیین‌گری کوتاهی کرده‌ایم.
 
اگر از شما بپرسند چنان‌چه دوباره به دنیا بیایی چه خواهی کرد؟ 
می‌گویم همین روندی را که داشتم باز پیش می‌برم. به بچه‌هایم می‌گویم همین نشر معارف و حدیث و دین را انجام می‌دهم و کتاب چاپ می‌کنم، حتی اگر کسی نخرد. حتی الان که کتابفروشی خیلی کم شده و در مراکز استان‌ها فروشگاه‌های کتاب جمع شده‌اند. اوایل سقوط صدام پنج تا نمایشگاه گذاشتیم؛ آن‌زمان گذرنامه نمی‌خواست. در بغداد و نجف که عجیب خرید می‌کردند. الان همین عراق نیز از ما کتاب نمی‌خرد! 
 
یادی از علامه امینی؟
پیوند خانوادگی داشتیم و زمانی به منزل ما در کوچه امین‌الدوله آمدند و ابوی در‌حال نشر الغدیر بودند. مرحوم شهید نواب صفوی، خلیل طهماسبی و.. همراه با ملا‌کاظم ساروقی به دیدار علامه آمدند. ملاکاظم با این‌که سواد نداشت از برگزیده‌ها بود و می‌دانید که قرآن با چه کیفیت معجزه‌آسایی به ایشان عنایت شده بود. کتابی را که آقای محسنی گرکانی درباره ملاکاظم و دیدارها و امتحان‌ها از ایشان نوشتند‌، منتشر کردیم و همین دیدار نیز در آن گزارش شده‌؛ علامه امینی ایشان را امتحان کردند و برخی در هنگام تصحیح به ایشان برای متن درست مراجعه می‌کردند.  مثلا دو آیه را ترکیب می‌کردند و به ایشان می‌دادند و او مشخصا روشن می‌کرد کدام کلمه‌ها از کدام سوره و آیه است. 
 
علامه جعفری؟
در سال ۱۳۳۹ جلسات کانون تشیع در بلوار کشاورز کنونی برگزار می‌شد و قبلا در منزل فرهنگ نخعی بود. نخست، دکتر محمدصادقی سخنرانی می‌کرد که بعدها آیت‌ا... شد، و بعد آقای جعفری که ایشان با علامه این‌گونه شوخی می‌کرد که: هرچه گفتید من یکی که متوجه نشدم! چون اوایل سنگین صحبت می‌کرد. 
 
یادی کنیم از یمن؟
در سفر حج که به نجران رفتم و صحیفه سجادیه برای‌شان بردم؛ این‌ها در مسجدالحرام بخش مشخصی از قدیم دارند و با دست باز نماز می‌خوانند؛ اسماعیلی هستند. سال ۸۸ بود و خیلی نگران انقلاب بودند؛ در کشورهای دیگر همان‌گونه که آقای خامنه‌ای هم گفته‌اند واقعا امیدشان و چشم‌شان واقعا به ماست. 

‌آمـوزه‌هـایی از یک ناشر دینی

راز آرامش شما در این سن‌و‌سال؟
همانی که خدا فرموده الابذکرا... تطمئن‌القلوب؛ یادخدا دل‌ها را آرام می‌کند. 
 
عاقبت‌به‌خیری چیست؟
این است که آدم در مسیر خدا باشد و خدا دستش را بگیرد. 
 
کسی که خواهان نیکنامی و سرفرازی در جامعه است؟
نیکنامی در جامعه هیچ ارزشی ندارد‌؛ نیکنامی بایستی در پیشگاه خدا باشد. 
 
کسی که ظاهر و باطنش یکی نیست؟
معمولا به این افراد می‌گویند: منافق. 
 
مهم‌ترین سفارش‌تان به نسل جدید؟
خدا را فراموش نکنند. در محضر خدا باشند. 
 
از خدا چه خواهشی دارید؟
عاقبت‌به‌خیری. 
 
این روزها بزرگترین دلخوشی‌تان؟
بتوانم از کار کسی گرهی وابکنم. 
 
کتاب‌های مذهبی و دینی که چاپ می‌کنید اما نمی‌خرند؟
دل‌مان نمی‌آید بدهیم خمیر بکنند. 
 
بهشت شما چگونه جایی است؟
دارالسلام است، دار‌السلام عند ربهم. 
 
از کتاب‌هایی که نشر دادید کدام‌شان خیلی دلنشین‌تان بود؟
آن‌هایی که احادیث اهل بیت است. 
 
با نگاهی به کارنامه پدر‌ و جدتان‌؛ داوری‌تان درباره خودتان؟
خیلی‌مانده به آنها برسم. 
 
یک سخن هدایت‌گر؟
خدا ان‌شاا... همه ما را به راه راست هدایت بکند‌؛ هدایت دست خداست. 
 
بزرگترین برداشت زندگیتان و مهم‌ترینش؟
دقیقا همین است: کونوا مع‌الصادقین‌؛ دستور خداست، همراه راستگویان باشید. 
 
دوست‌داشتنی‌ترین کتاب‌ها؟
قرآن است و بعد دعاهای اهل بیت، مفاتیح و دعای ابوحمزه ثمالی و دعای کمیل.. مناجات‌های با‌خدا. کتاب صحیفه سجادیه که سعی می‌کنم هر شب یکی از دعاهایش را  بخوانم. 
 
به مخلص‌ چی می‌فرمایید در این فرازپایانی؟
ان‌شاا... که خداوند همیشه پشت‌و‌پناه‌تان باشد و همیشه لطف خدا را حاضر و ناظر ببینید! 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها