... اما در یک جا ما سر یک دوراهی قرار میگیریم و احساس میکنیم اینجا یا باید شرافت، عزت، سیادت و آقایی خودمان را حفظ کنیم ولی با فقر بسازیم، نان بخوریم ولی نان خشک و خالی، لباس بپوشیم لباس ژنده، خانه داشتهباشیم خانه تنگ و کوچک و محقر، پول نداشته و در مضیقه باشیم؛ یا از عزت و آقایی و سیادت خودمان صرف نظر کنیم، تن به یک ذلت بدهیم، تن به خدمت بدهیم، آن وقت تمام نعمتهای مادی برای ما فراهم میشود. میبینیم بسیاری از افراد اساسا حاضر نیستند تن به ذلت بدهند. ...
سعدی در گلستان میگوید: دو برادر بودند، یکی توانگر و دیگری درویش. توانگر- به قول او- در خدمت دیوان بود، خدمتگزار بود، ولی آن درویش یک آدم کارگر بود و به تعبیر سعدی از زور بازوی خودش نان میخورد. میگوید برادر توانگر یک روز به برادر درویش گفت: برادر! تو چرا خدمت نمیکنی تا از این مشقت برهی؟ تو هم بیا مثل من در خدمت دیوان تا از این رنج و زحمت و مشقت، از این کارگری، از این هیزمشکنی، از این کارهای بسیار سخت رهایی یابی. برادر درویش جواب داد: تو چرا کار نمیکنی تا از ذلت خدمت برهی؟ تو به من میگویی تو چرا خدمت نمیکنی تا از این رنج و مشقت کار برهی، من به تو میگویم تو چرا کار نمیکنی، متحمل رنج و مشقت نمیشوی تا از ذلت خدمت برهی؟ او خدمت را با آن همه مال و ثروت و توانایی که دارد ذلت تشخیص میدهد. بعد میگوید: خردمندان گفتهاند که نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین بستن و در خدمت دیگری ایستادن:
به دست آهن تفته کردن خمیر/به از دست بر سینه پیش امیر
در این زمینه خودتان ممکن است مطالب زیادی بدانید. من میخواهم شما این را از جنبه روانشناسی تحلیل کنید. این چه حسی است در بشر که رنج و زحمت، مشقت، کارکردن، هیزمشکنی، فقر و مسکنت و همه اینها را ترجیح میدهد بر اینکه دست به سینه پیش کسی مانند خود بایستد؟ اسم این را هم اسارت میگذارد و میگوید من حاضر نیستم برده دیگری بشوم؛ درصورتی که این، بردگی مادی نیست یعنی واقعا نیروی او استخدام نمیشود؛ فقط روحش استخدام میشود، بدنش که استخدام نمیشود. این یک نوع بردگی است؛ راست هم هست، بردگی است اما بردگیای که تن انسان برده نشده لکن روح انسان واقعا برده شدهاست.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد