خاطرات کاغذی | مادر بزرگ و جیم

کد خبر: ۱۳۹۳۰۰۳
نویسنده مریم فلاح

دل زنده ترین مادربزرگ دنیا را می‌توانستیم دراین مجموعه عروسکی سراغ بگیریم؛ آخر انرژی بود. نوه اش “جیم” هر وقت به او سر می‌زد، مادربزرگ یک چیزی برای غافلگیر کردنش داشت. مثلا در یک قسمت دیدیم که شالگردن بزرگی بافته بود و می‌خواست در فصل سرما آن را به دور خانه اش بپیچد. یکی دیگر از داستان‌های به یادماندنی این کارتون عروسکی، پیدا کردن استخوان دایناسور در حیاط پشتی بود. مادربزرگ وقتی که مشغول کاشتن کلم بود آن را پیدا کرد . آن روزها اخباری که جیم در روزنامه‌‌ها می‌خواند ، خبر از پیدا شدن استخوان دایناسورها می‌داد. مادربزرگ وسوسه شد بقیه استخوان‌های دایناسور خیالی را پیدا کند. وقتی کاوشگری هایش نتیجه نداد، تازه فهمید استخوانی که پیدا کرده مربوط به مرغ است. خلاصه مادربزرگ بمب سورپریز و خوشمزگی بود. یک دفعه هم با دیدن دوچرخه جیم تصمیم گرفت در مسابقات دوچرخه سواری شرکت کند. در این مجموعه، داستان‌هایی ساده مبتنی بر مفاهیم مهم زندگی مانند داشتن شور و نشاط از طریق دنیای عروسک‌‌ها و با دکورهایی زیبا برای گروه سنی خردسال به نمایش گذاشته می‌شد.
این کارتون انگلیسی (با نام اصلی:Gran) سال 1983 به کارگردانی ایوورد ود برای شبکه بی بی سی ساخته شد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها