خاطرات کاغذی
«دون دیهگو» در کالیفرنیای 1790 زندگی میکرد؛ زمانی که این قسمت ازآمریکا متعلق به مکزیک و مکزیک هم مستعمره اسپانیا بود. «دون دیه گو» نجیب زاده ای بود با اصلیت اندلسی؛ او بافرمانده کالیفرنیا،مبارزه میکرد.
کد خبر: ۱۴۰۱۴۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۴
حکایت الاغی عاقل و دنیا دیده به نام «کدیشان» که در طول زندگی ماجراهای زیادی برایش اتفاق افتاده و حال تمامی آن خاطرات و تجربیاتش را با روایتی شیرین، پرتعلیق و گاه جالب و خنده دار از زبان اول شخص برایمان تعریف می کرد. ماجراهایی از باربریهایش در جادههای پرشیب و سنگلاخی که برایش طولانیترین روزهای زندگیش را رقم زده تا نجات پسر بازیگوش آسیابان و... خلاصه وقتی به تعریف میافتاد، دفتری از خاطرات بود.
کد خبر: ۱۴۰۱۲۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۳
خاطرات کاغذی
خاله ریزه، پیرزنی بود که به همراه همسرش در یک خانه کوچک روستایی زندگی میکرد.
کد خبر: ۱۴۰۱۰۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۲
خاطرات کاغذی
«آنه، تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟ وقتی روشنی چشم هایت، در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود. با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت...».
کد خبر: ۱۴۰۱۰۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۱
خاطرات کاغذی
بیگانگانی از خارج منظومۀ شمسی، سعی در تسخیر کرۀ زمین دارند. دانشمندان برای مقابله با آنها روباتهایی با تکنولوژی بالا به نام "روبوتک" میسازند. سال 1999 سفینه ای مرموز به زمین سقوط میکند.
کد خبر: ۱۴۰۰۸۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۰
"توتر" ، لاکپشت شیک پوش سبز رنگی بود که همواره ، از وضعیت و موقعیت خودش شاکی بود و میخواست فرد دیگری باشد وشغل ومنسب جالب ومتفاوتی داشته باشد. مثلا شوالیه، خلبان، ناخدای کشتی و... همیشه هم آخرش خراب می کرد! توتر توسط مارمولکی با پوشش لباس انسان ها که نشان جادوگری اش کلاهی مخروطی شکل بر سر وچوب جادویش بود به آرزوهایش می رسید.
کد خبر: ۱۴۰۰۷۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۹
کد خبر: ۱۴۰۰۳۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۵
داستان در قرن نوزدهم فرانسه می گذشت، "رمی" پسرکی بود که با نامادری اش در کلبهای روستایی زندگی میکرد. نا پدری اش "جروم باربرین" که در پاریس کار می کرد، طی حادثه ای مجروح شده و تصمیم گرفت به دهکده بازگردد، او تغییر کرده و بسیار نا امید بود.
کد خبر: ۱۴۰۰۲۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۴
"پپرو"، پسر نوجوانی بود که در دهکدهای فقیر در منطقه آند آمریکای جنوبی به همراه مادرش زندگی میکرد. پدرش درجستجوی شهرافسانهای "ال درادو" خانه را ترک کرده بود. داستان از جایی آغاز شد که پپرو تصویر عقاب طلایی را در آب رودخانه دید و آن را نشانه ای دانست از زنده بودن پدرش واینکه باید به دنبال او برود.
کد خبر: ۱۴۰۰۰۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۳
یک کارآگاه فراموشکار، حواس پرت و شلخته. این کارآگاه که کارایی اش بیشتر شبیه یک روبات بود تا آدمیزاد؛ نیمی انسان و نیمی روبات محسوب می شد ، به این شکل که یک سری ابزارکهای عجیب و غریب در بدن او کار گذاشته شده بود و او میتوانست در هنگام لزوم، به کمک آنها ماموریت هایش را به سرانجام رساند.( شاید به همین دلیل نامش "گجت" به معنی ابزار و آلات اختراع شده مکانیکی بود.)
کد خبر: ۱۳۹۹۹۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۲