حوادث آن روزهای ایران آنقدر شگرف و خارقالعادهاند که این مقطع شورانگیز را برای همیشه تاریخ نهتنها ایران که برای تاریخ بشر به یک گنجینه تمامنشدنی تبدیل کرده است؛ بهنحوی که ۳۴سال بعد از پایان جنگ هم گویا قلاب تولید آثار مکتوب، از رمان گرفته تا خاطرات شفاهی و وقایعنگاریهای مستند و... تا تولید آثار نمایشی مختلف اعم از فیلم و سریال و نمایش رادیویی، تنها به بخش اندکی از آن متصل شده و ناگفتهها و ناشنیدهها و ناچشیدههای آن در قاب هنر، بسیار بیشتر از گفتهها و شنیدهها و چشیدههایش است.
بااینهمه گوهر مقاومت در صدف جان ما ایرانیها آنچنان تابناک است که در متن اجتماع، هرکسی با هر عقیده و زاویه نگاهی، به حقانیت شهدای دفاعمقدس و ایثار رزمندگان و جانبازان و آزادگان باور دارد و پای قهرمانان دفاعمقدس که به میان میآید، اختلافنظرها رخت برمیبندد، همه خود را مدیون خون و ایثارشان میدانند و گرد آن جمع میشوند.
بخش مهمی از پیوست فرهنگی این ظرفیت عظیم و گنجینه پایانناپذیر را رسانهها محقق کرده و سفر آن را در طول زمان، به منزل ثبات و مانایی راهبر شدهاند. از این حیث، کارنامه رسانههای ایران درخشان است.
در این چند دهه، بار اصلی بازنمایی دفاعمقدس در شمایل محصولات شنیداری و دیداری را رسانهملی به دوش داشته است که مستندهای «روایت فتح» شاخصترین آنهاست. علاوهبراین رسانهملی با شروع دهه ۷۰ نخستین سریال دفاعمقدسی خود را با نام «گلپامچال» روی آنتن برد. بعد از گلپامچال هم کم نبودهاند سریالهایی که یا، چون «بهترین تابستان من»، «خاک سرخ» و... به متن جنگ و حوادث جبههها پرداختهاند یا مثل «وضعیتسفید» در بستر درامهایی با سویههای اجتماعی، خانوادگی و... سرگذشت مردمانی را روایت کردهاند که در زمان جنگ یا پس از آن، از این ماجرا متأثر شدهاند یا هنوز با پیامدهایش دستبهگریبانند. همچنین در برخی از این آثار با یک قهرمان یا گروهی از قهرمانان جنگ روبهروییم و در برخی، زندگی مردم عادی دستمایه حکایتهایی از دفاع مقابل اشغالگری میشود. از دیگرسو، تنوع رویکردها، از طنز تا جدی و ... کهکشانی پرستاره از داستانهای این اقلیم روایی خاص را پیش چشم فیلمسازان میگستراند. درنهایت باید از آنچه گفت که از تمام این سالهای تجربه تولید آثار نمایشی دفاعمقدسی برمیآید و میتواند چراغ راه آینده رسانهملی شود:
اول اینکه باید از این نقطه اتصال طلایی، محکم و درخشان ملی و مذهبی تا حد امکان و با رعایت جنبههای گوناگون مخاطبشناسانه بهره برد و این قلمرو خاص همواره باید در سبد تولید رسانهملی جایگاهی ثابت داشته باشد.
دوم آنکه تولیدات این حوزه را باید از هرگونه آسیب مخل آن باور جمعی و خدشهناپذیر مصون نگاه داشت.
واقعیت این است که بینندگان تلویزیون نه نگاه سطحی به دفاعمقدس را برمیتابند و نه رویکردهای عمیق جامعهشناسانه و روانشناسانه با بیان مغلق به آدمها و ارتباطاتشان را. آنها «لیلی با من است» و «وضعیت سفید» و... را بهخاطر آشنابودن فضا، شخصیتها، رویدادها و صمیمیتشان در عین پرداخت صریح و بهاندازه به جنگ دوست دارند و سریالهایی مثل «شوقپرواز» را بهخاطر ترسیم قهرمانی ملموس و فاقد پرداختهای فراانساننگارانه. رمز توفیق سریالهایی از این دست، پیوند عمیقشان با متن جامعه و عواطف مردم است که نگهداشت آن مقوم آن نقطه اتصال طلایی است که گفتیم؛ گنجی که تمام نمیشود.
روزنامه جام جم