رسانه‌ ملی در مسیر تازه
بررسی چابک‌ سازی تلویزیون در گفت‌وگو با مسئولان و کارشناسان

رسانه‌ ملی در مسیر تازه

دست‌اندرکاران سریال شبکه۵ سیما یک ظهر تابستانی مهمان روزنامه «جام‌جم» شدند

داستان‌های بی‌انتهای یک شهر

این شب‌ها فصلی تازه از یک قصه آشنا روی آنتن شبکه پنج سیما می‌رود. سریال «داستان یک شهر» که تجربه نسبتا موفقی در سریال‌سازی بود سال‌ها پیش در دو فصل مجزا پخش شد و حالا با گروهی تازه و قصه‌هایی از این روزهای زندگی در شهر تهران در حال پخش است. فرشید محمودی (تهیه‌کننده)، پیمان عباسی (نویسنده)، صحرا اسداللهی و امین ایمانی (بازیگران) و مریم خوش‌قدمی (مشاور رسانه‌ای) این مجموعه تلویزیونی به‌تازگی مهمان روزنامه جام‌جم بودند و به پرسش‌های ما درباره چندوچون کارشان و نقدهایی که به قصه وارد است پاسخ دادند.
کد خبر: ۱۳۷۴۵۲۶
نویسنده نوشین مجلسی - گروه رسانه
به گزارش جام جم آنلاین، فرشید محمودی (تهیه‌کننده)، پیمان عباسی (نویسنده)، صحرا اسداللهی و امین ایمانی (بازیگران) و مریم خوش‌قدمی (مشاور رسانه‌ای) این مجموعه تلویزیونی به‌تازگی مهمان روزنامه جام‌جم بودند و به پرسش‌های ما درباره چندوچون کارشان و نقد‌هایی که به قصه وارد است پاسخ دادند.

شما سراغ قصه‌ای رفتید که مخاطب از آن پیش‌زمینه دارد. این سریال دو فصل موفق داشت که سال‌های دور روی آنتن تلویزیون رفته است. ایده و متنی که در ذهن داشتید چه ویژگی‌ای داشت که گمان کردید می‌تواند با موفقیتی که قبلا بوده رقابت کند؟  


فرشید محمودی، تهیه‌کننده: در همه جای دنیا و در ایران سریال‌هایی که حس نوستالژیک دارند موفق‌ترند و به همین دلیل سریال‌های چندفصلی ساخته می‌شوند. داستان یک شهر وقتی سال ۷۸ و ۸۰ ساخته شد در دوره خود مخاطب داشت و جزو سریال‌های موفق بود. یک کارگردان موفق و نویسنده خوب داشت که توانست مخاطب را جذب کند. بعد از ۲۰ سال صداوسیما تصمیم گرفت فصل سوم این سریال را بسازد. وقتی سفارش داده شد با آقای کیوانی‌نژاد که مسئولیت تحقیق و پژوهش موضوع را داشتند به چند خط موضوع و محتوا رسیدیم. از آقای پیمان عباسی دعوت شد؛ به دفتر آمد و در مورد کار صحبت کردیم. یکی دو بار سر برنامه رفت و با دقت کار را رصد می‌کرد. وقتی حال‌وهوا و تعداد سوژه‌ها را دید برایش جذاب بود که چقدر سوژه و تنوع می‌تواند در این محتوا گنجانده شود. به تفاهم رسیدیم و آقای عباسی و تیم‌شان روز‌های اول در دفتر مستقر شدند. دستیارانش موضوعات مختلف را دیدند و به ۶۰ -۵۰ موضوع رسیدند که می‌توانستند قصه‌پردازیش را در قالب این سریال انجام دهند و پس از آن طرح اولیه شروع به نگارش شد. وقتی طرح اولیه را نوشتیم اصلاحاتی انجام و بعد از آن به شبکه ارائه شد و تایید گردید و پس از آن نگارش ۲۶ قسمت آغاز شد که در این موارد و نگارش هم جابه‌جایی سوژه‌ها را داشتیم. در جایی به این جمع‌بندی رسیدیم که خبر‌های بد و آسیب‌های اجتماعی‌مان خیلی زیاد است و سعی کردیم درنهایت امیدبخشی داشته باشیم.  


در ساخت ادامه سریال‌های به‌یادماندنی، تجربه‌‎های ناموفق داشتیم؛ مثل فصل دوم «روزگار جوانی» که نتوانست موفقیت قبلی را تکرار کند و مخاطبان خیلی با آن ارتباط برقرار نکردند. پس این هراس وجود دارد که خاطره پیشین را هم خراب کند. برای شما این ترس‌ها وجود نداشت؟ فکر می‌کنید موفق شدید و از پس کار برآمدید؟  


محمودی: ترس نبود، ولی چالش بود. در جلسات اولیه که تشکیل می‌شد ناظر کیفی، آقای عباسی نویسنده، آقای آهنج کارگردان و آقای کیوانی‌نژاد حضور داشتند و از همان ابتدای کار و نگارش سیناپس، یکی از چالش‌های اصلی همین بود. ساختن ادامه یک سریال موفق پس از ۲۰ سال و جذب مخاطب یک چالش بسیار بزرگ است. تا امروز طبق نظر روابط عمومی سازمان و شبکه، جذب مخاطبش خوب بوده و در آمار مردمی رسانه‌های نوین و سیما جزو سریال‌های پربیننده است. بازخورد‌هایی که خودم گرفتم هم خوب بوده است.


 آقای عباسی، شما این نگرانی را نداشتید؟


پیمان عباسی، نویسنده و بازیگر نقش شاهرخ: این فقط نگرانی نیست؛ من اسمش را خودکشی می‌گذارم. از اول معلوم بود هر چیزی که بسازیم آخرش می‌گویند قبلی چیز دیگری بود. با علم به این موضوع وارد کار شدیم. رقیب ما، کارگردان اسکارگرفته است؛ پس شوخی نیست. می‌دانستیم قرار است با چه چالشی روبه‌رو شویم و با علم به این‌چنین ریسکی پذیرفتیم که کار متفاوتی انجام دهیم. خودم در فیلمنامه این تلاش را داشتم تا این اتفاق را ایجاد کنم. این قصه بیشتر ساختار اپیزودیک داشت و خط قصه بین عوامل کمی کمرنگ بود. سلیقه مخاطب امروز تغییر کرده و بیشتر به دنبال سریال است تا یک مجموعه اپیزودیک؛ در نتیجه خط سریال را محکم‌تر و دراماتیک‌تر تعریف کردیم تا شخصیت‌ها به هم گره بخورند و خط اصلی نسبت به سال‌های قبل خط محکمی باشد. به نظر من داستان یک شهر سریالی است که ضرورت تولیدش در تمام دنیا وجود دارد و عجیب است طی این سال‌ها نساختند. هر بار که یک نویسنده می‌خواهد سریالی بنویسد اولین دغدغه‌اش قصه است، ولی در این سریال، اولین دغدغه آخرین دغدغه است. یعنی این‌قدر قصه جلویتان ریخته که باید انتخاب کنید. در کشوری زندگی می‌کنیم که پر از سوژه و ایده است و در آن اتفاقات دراماتیک پشت سر هم رخ می‌دهد. به نظرم این سریال انتها ندارد و ممکن است یک فصلش کمی بالا یا پایین باشد، ولی چیزی که هست انعکاس واقعی روز جامعه است. این سریال ظرفیت خوبی دارد که سازمان صداوسیما می‌تواند از آن استفاده کند و ادامه‌اش دهد. آقای فرهادی در فصل دوم کلیه عوامل را تغییر داد و در ادامه هم می‌توان سریال را با تغییر شخصیت‌ها پیش برد.


قصه زیاد آوردیم


چطور از میان سوژه‌های زیادی که در مشکلات شهری وجود دارد انتخاب می‌کردید و چقدر از واقعیت موجود در برنامه در شهر کمک گرفتید؟


عباسی: جلیقه در شهر را می‌پوشیدم؛ سوار خودروی بچه‌ها می‌شدم، به دنبال سوژه‌ها می‌رفتم و از نزدیک جنس گزارش‌ها را می‌دیدم. آرشیو دو سال گذشته را ورق می‌زدیم و حدود ۱۳۰ قصه دراماتیک درآوردیم که ظرفیت کار کردن داشت. در انتها ۳۰ قصه باقی ماند. وقتی برنامه در شهر را نگاه می‌کنید حوادثی، چون آتش‌سوزی، سرقت، قتل و هر اتفاقی را انعکاس می‌دهد که غالبا تلخ است. این تلخی در کنار هم شائبه سیاه‌نمایی ایجاد می‌کند. اگرچه از نظر من بیان این قصه‌ها، انعکاس واقعیت بود، ولی برخی می‌گفتند این حجم تلخی ممکن است ناراحت‌کننده باشد و به همین دلیل برخی قصه‌ها کنار رفت. قصه زیاد بود؛ فقط باید از میان‌شان انتخاب و آن‌ها را دراماتیک می‌کردیم و در دل خط اصلی می‌تنیدیم.  


 به هر حال همین قصه‌های باقیمانده هم تلخ هستند، چون از مشکلات اجتماعی می‌گویند. کاری برای کاستن این تلخی‌ها کردید یا اساسا موافق روایتی سراسر تلخ هستید؟


عباسی: اگر سلیقه من بود دوست داشتم تلخ باشد. برای این که هر چه به واقعیت نزدیک‌تر باشد، ارتباط و همذات‌پنداری مخاطب بیشتر است. من جهان ناتورالیستی را بیش از جهان رئالیستی دوست دارم و به نظرم انعکاس مو به موی حوادث آن طور که هست، اتفاق بهتری است. هرچند سازمان سیاست‌های خودش را دارد و ما هم تلاش کردیم چیز‌هایی را تلطیف کنیم. مثلا شخصیتی که آقای رمضانی‌فر بازی می‌کرد، فضای بخشی از قصه را شیرین می‌کرد. همچنین عشقی که در قصه وجود دارد، تلطیف‌کننده است و مثل کاتالیزور عمل می‌کند و به خیلی چیز‌ها آرامش و زیبایی می‌دهد. همچنین چند قصه از موفقیت بچه‌های نابینا داشتیم که این اتفاقات را در لابه‌لای این‌ها گذاشتیم تا در نهایت به یک تعادل برسیم تا هم انعکاس درستی از وقایع داده‌باشیم و هم همه چیز خیلی تلخ نباشد.  


 البته عشق در این قصه هم خیلی با آرامش جلو نمی‌رود. شخصیت شانو، نمی‌گذارد آرامش برقرار شود. خانم اسداللهی، شخصیتی که شما بازی می‌کنید برای خواسته‌اش به همه چیز چنگ می‌زند و کار‌های خطرناک می‌کند که گاهی روند منطقی ندارد. در قیاس با شخصیت‌های پیمان و نامزدش، درجه تیرگی شانو زیاد است. خودتان برای ایفای این نقش مابه‌ازا داشتید؟


صحرا اسداللهی، بازیگر نقش شانو: یک ویژگی مشترک با شانو دارم؛ برای چیزی که می‌خواهم تا سرحد مرگ تلاش می‌کنم و تقریبا برایم نه وجود ندارد. همه به شانو به این چشم نگاه می‌کنند که یک شخصیت منفی است، اما من اولین ویژگی که به شانو می‌دهم جنگندگی است. این وجه شانو را خیلی دوست دارم. این که چه کار می‌کند تا به هدفش برسد و این که چقدر کار درستی است یا نه، دست نویسنده بوده و تشخیص داده که این شکلی باشد.


البته این جنگندگی مثبت نیست. او کار‌هایی می‌کند که گاهی به ضرر خودش تمام می‌شود. حتی دیگران متوجه توطئه‌هایش می‌شوند و منطق پذیرش روندی را که او پیش گرفته‌است، دچار مشکل می‌کند.


اسداللهی: ماهیت عشق خیلی غیرمعقول و غیرمنطقی است و اولین چیزی که عشق به افراد تزریق می‌کند، یک نوع دیوانگی است که خیلی دودوتا چهارتا ندارد. منطقی که پشت این شخصیت وجود دارد چیزی است که از بچگی در شانو شکل گرفته‌است. پذیرفتن چنین نقشی برایم ترسناک بود. در کامنت‌ها فحش‌های زیادی به من می‌دهند که چرا نمی‌گذاری این‌ها زندگی‌شان را  بکنند. من با علاقه این نقش را بازی و تلاش کردم به این فکر کنم که شانو، عاشق است. می‌پذیرم کار‌های اشتباه می‌کند و اول از همه به خودش آسیب می‌زند. کلا عشق ماهیت مشترکی بین آدم‌ها به وجود می‌آورد و منطق را از آنان می‌گیرد و در شانو به خاطر کودکی‌ای که داشته، شدیدتر است. من این شخصیت را خیلی دوست دارم و جزو نقش‌هایی است که یک بازیگر خیلی کم فرصت بازی کردنش را پیدا می‌کند.  


عباسی: در رابطه با شخصیت‌هایی که خیلی خوبند و از بس خوبند لوس به نظر می‌رسند باید بگویم نظری وجود دارد که چنین شخصیت‌های مثبتی در قصه باشند.  


 یک نقش نسبتا متعادل


 شاید بتوان نقش وحید را یکی از معدود نقش‌های معقول قصه دانست که سیاه و سفید نیست و مثل هر انسانی در خوبی می‌لغزد. آقای ایمانی، نقش وحید برای شما چه ویژگی داشت که پذیرفتید آن را بازی کنید؟  


امین ایمانی، بازیگر نقش وحید: با این که همه بچه‌ها تلاش کردند، این کار دو اتفاق خیلی عجیب و مهم داشت که جا دارد از آن‌ها تقدیر کنم؛ یکی حسن سلیقه و انتخاب آقای محمودی بود؛ چون خودشان تهیه‌کننده برنامه در شهر هستند و بهترین انتخاب برایشان همین قصه بود؛ دوم حضور آقای پیمان عباسی است.  
بازیگر فیلمنامه‌ای دارد که آن را می‌خواند و رویش کار می‌کند. یک کارگردان یک فیلمنامه و چند بازیگر دارد که می‌تواند بر اساس این‌ها دکوپاژ کند. یک گریمور سوژه‌ای دارد که می‌تواند آن را گریم کند. یک تصویربردار بازیگر و صحنه را دارد که بر اساس این‌ها تصویر خود را می‌چیند. یک فیلمنامه‌نویس چیزی ندارد؛ فقط یک ذهن و یک کاغذ دارد. جا دارد از آقای پیمان عباسی تشکر کنم به خاطر سلیقه خوب و نگارش زیبایشان؛ چون یکی از ارکان اصلی قلم پیمان عباسی بود. وحید نقش بسیار قشنگی است و من آن را دوست داشتم.  


در چند سالی که در این عرصه فعالیت می‌کنم، غیر از یکی دو کاری که نقش شیطان بودم، ولی در ظاهر آدم مثبتی بودم؛ همیشه نقش مثبت بازی کردم. جنس صدا و صورتم به گونه‌ای است که نقش‌های مثبت به من پیشنهاد می‌شود. نقش وحید را که خواندم دوست داشتم کما این که قرار نبود این نقش را بازی کنم و پیشنهاد اولیه دوستان برای نقش دیگری بود و روز اولی که برای کار آمدم به من گفتند برای نقش وحید قرارداد ببندم.  


 چه نقشی؟


ایمانی: بهتر است نگویم تا دلخوری پیش نیاید. به هر حال دلیل این که سریع نقش وحید را پذیرفتم این بود که روی قصه اشراف داشتم و از طرف دیگر قبلا با آقای محمودی کار کرده بودم و از ایشان جز خاطره خوب چیز دیگری نداشتم. وحید، خیلی نقش مثبت و خوبی است و دوستش دارم. فراز و نشیب‌های جالبی هم به لحاظ بخش احساسی‌اش و هم به لحاظ رابطه‌اش با خانواده پیمان و خانواده آزاده دارد. حتی این‌قدر ساده است که توسط شانو گول می‌خورد. یک‌سری از نقش‌ها خیلی خوب است و بازیگر باید بسیار بد باشد که آن را خراب کند. من کار خاصی نکردم و امیدوارم بیننده‌ها هم دوست داشته باشند. قصه‌ای که آقای پیمان عباسی نوشتند و هدایت آقای آهنج باعث شد من به عنوان وحید از دید مخاطب باورپذیر باشم.  


 یعنی دیدن فصل‌های گذشته و احتمال تکرار موفقیت عوامل آن، تاثیری در انتخابتان نداشت؟


ایمانی: دو فصل قبلی را دیده بودم، اما هیچ تاثیری روی انتخابم نداشت. دلایلی که دوست داشتم در این کار باشم، یکی خاطره خوبم از آقای فرشید محمودی  و دیگری آقای آهنج بود. قبلا با آقای آهنج کار کرده بودم و وقتی دیدم چنین تیمی دارد، گفتم چرا نباشم. به نظرم این کار خیلی بهتر از کار قبلی است. آن موقع شاید مردم راضی بودند و دید دیگری نسبت به این سریال داشتند، ولی آن سریال برای زمانی است که تلویزیون سه شبکه بیشتر نداشت و مردم تنوع نداشتند و غیر از این‌ها انتخاب دیگری نداشتند. پس مجبور بودند آن‌ها را دوست داشته باشند. کیفیت آثار حفظ شده، ولی شرایط تغییر کرده است.  


پرونده شیرخشک‌های آلوده


چه شد که سوژه شیرخشک‌های آلوده را انتخاب کردید و در آن به شخصیت یکی از سلبریتی‌ها نزدیک شدید؟ هنوز بحث بر سر این موضوع زیاد است و نتیجه نهایی‌اش را بسیاری نمی‌دانند. به نظر می‌رسد براساس شنیده‌ها جلو رفتید.


عباسی: برخی سوژه‌ها اگر مستقیم به سراغشان برویم بار قانونی دارد. واقعیت مهم نیست و حقیقت پشتش مهم است. ما حقیقت را می‌گیریم و متناسب با تلویزیون و متناسب با شرایط پردازش می‌کنیم تا فقط راجع‌به آن حرف بزنیم. در همین حد اشاره کردیم وگرنه اصل قضیه یک پرونده طولانی است و هنوز هم ادامه دارد و نتیجه مشخصی از آن استخراج نشده و حتی نتیجه‌ای که استخراج شود، معلوم نیست چقدر به‌حق باشد یا نباشد.  


 وقتی دو فصل اول را با این فصل مقایسه می‌کنیم به نظر می‌رسد نتوانسته کاملا آن موفقیت و خاطره‌ای که در ذهن مخاطبان در طرح قصه‌های آسیب‌های شهری و اجتماعی مانده است را تکرار کند. بر خلاف سری‌های گذشته در این فصل، در حق ماجرا‌های اجتماعی اپیزودیک جفا شده و خیلی کم به آن‌ها پرداخته شده است. در حالی‌که نام سریال داستان یک شهر است  مخاطب انتظار دارد بیشتر درباره این شهر ببینند.


عباسی: این سلیقه مخاطب امروز نیست. این مدل کار‌ها به تله‌فیلم تبدیل شدند که به شکست انجامید. اگر تمرکز را بیشتر روی این قصه‌ها می‌گذاشتیم به شکلی که آن‌ها اصل شوند مخاطب می‌گفت اگر یک قسمت را ندیدم، مهم نیست و از کنار سریال می‌گذشت. کسانی که درگیر سریال شدند، قصه اصلی را دوست دارند. وقتی سراغ قصه فرعی می‌رویم، کلافه می‌شوند و می‌گویند‌ای کاش می‌شد جلو بزنیم، ببینیم شخصیت‌های اصلی چه می‌کنند و قرار است برای آن‌ها چه اتفاقی بیفتد.  


 چرا برای ایجاد حلقه اتصال و زمینه‌سازی قوی‌تر برای روایات قصه از برخی چهره‌های فصل گذشته استفاده نکردید؟


محمودی: جلسات سه نفری داشتیم که هفته‌ای دوسه بار برگزار می‌شد و در این‌باره، بار‌ها حرف زدیم. با دوستان مختلف هم صحبت کردیم، از آقای سروش صحت گرفته تا علی قربانزاده، زنده‌یاد علی سلیمانی و دیگر دوستان. خانم فقیه نصیری یکی از بازیگرانی بودند که در این فصل صحبت‌هایی درباره حضورشان مطرح شد، اما به خاطر شرایط جسمی‌شان خیلی موافق حضور نبودند.  پس با نظر کارگردان گفتیم ۲۰سال بعد این برنامه را بسازیم.


برخی بازیگران، سودای حضور بر پرده سینما را دارند و بعد از حضور در این رسانه، خاستگاه خود، تلویزیون را فراموش می‌کنند. تجربه حضور دوباره در تلویزیون بعد از موفقیت‌تان در سینما چطور است؟  


اسداللهی: من برعکس برخی بازیگران که گارد خیلی شدیدی در برابر تلویزیون دارند قبلا هم سریال کار کردم. فکر می‌کنم تلویزیون ارتباط دهنده ما و عامه مردم است. این که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها در یک روستا با یک دکمه می‌توانند سریال ببینند برایم خیلی با‌ارزش است. مادامی که بخواهم کار کنم و حیات داشته باشم، دوست دارم در تلویزیون هم بیایم. تلویزیون خیلی تاثیر دارد. همه ما از نسلی هستیم که از تلویزیون به سمت سینما کشیده شدیم. همیشه تلاش کردم این ارتباط را حفظ کنم و گاهی در سریال‌هایی بازی کردم که نسبت به کار‌های سینمایی موفق‌تر بوده و این برایم بسیار با ارزش است.  

سعی کردم پیمان خاکستری باشد
دانیال عبادی - بازیگر نقش پیمان


مهم‌ترین ویژگی این کار برای من حضور محمدرضا آهنج به عنوان کارگردان و همچنین پیمان عباسی به عنوان نویسنده و متن جذابش بود. با آقای آهنج، ۱۰سال پیش تجربه سریال «راستش را بگو» را داشتم و این دومین همکاری ما با هم بود. اگر بخواهم خیلی واقع‌بینانه به شخصیت پیمان ناصری نگاه کنم، باید بگویم او سمبل و نماد یک خبرنگار بدون خطا و مثبت است، البته صحبت‌هایی که با آقایان آهنج و عباسی قبل از شروع کار داشتیم به این نتیجه رسیدیم که این شخصیت را خیلی مثبت و بدون خطا نشان ندهیم تا جایی که سعی کردم مقداری این شخصیت را خاکستری و یک انسان واقعی که در جامعه مابه ازا دارد، تبدیل کنم. این‌که تلاش‌هایم چقدر در این شخصیت نمود پیدا کرده را مخاطبان باید بگویند.  همسو کردن مخاطبان با شخصیت‌های مثبت سخت است. سعی کردم از مثبت بودن محض فاصله بگیرم. شخصیتی را در سریال راستش را بگو با نام علی مولا تجربه کرده بودم که به‌شدت مثبت و بدون خطا بود و نمی‌خواستم پیمان به آن نقش شباهت داشته باشد. تمام تلاشمان این بود پیمان ناصری به عنوان خبرنگار سازمان صداوسیما، یک شخصیت واقعی باشد که جریان‎‌هایی که برایش در جامعه رقم می‌خورد، واکنش‌هایش نسبت به کنش‌های دیگران و محدودیت‌های جامعه واقعی به نظر بیاید. مابه‌ازای انحصاری و شخص خاصی را به عنوان پیمان در ذهن نداشتم، ولی بخش‌هایی را از زندگی خودم و بخش‌هایی را از زندگی همکاران و دوستان خبرنگارم انتخاب کردم تا ویژگی‌های واقعی درون او بگذارم. این‌که چقدر موفق بودم یا نه را مردم باید بگویند.  کم و بیش فصول قبلی را در زمان پخش و تکرار آن دیده بودم. ما به هیچ عنوان نمی‌توانیم این فصل را با آن فصل‌ها قیاس کنیم. اکنون تعدد رسانه‌ها، شبکه‌های ماهواره‌ای، شبکه‌های مجازی، گوشی‌های همراه، تبلت و... را داریم که شرایط را برای پخش سریال‌ها متفاوت می‌کند. مردم آن زمان منتظر پخش یک سریال بودند، سرگرمی دیگری نداشتند و همین باعث می‌شد خیابان با پخش یک سریال خوب خلوت شود.
 
منبع: روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها