قارایی حتی در ایام کرونا هم بیکار ننشست و تلاش کرد که چهارمین سری از ایرانگرد را بسازد تا مردم را برای ایام نوروز ۱۴۰۰ به جاهای زیبای ایران ببرد که تا به امروز ندیده باشند.
اینبار هم ایرانگرد نگاهی متفاوت به معرفی طبیعت بکر مناطق مختلف کشور و زندگی روستاییان و عشایر این سرزمین داشت. سازندگان این اثر برای تهیه این برنامه با یک تیم فیلمبرداری به شهرها و استانهای مختلف ایران سفر کردند.
مجموعه اول این مستند در سالهای ۸۹ تا ۹۱ در قسمتهای ۳۰ دقیقهای به سفارش شبکه چهار تولید و پخش شد.
مجموعه دوم مستند ایرانگرد پس از موفقیت مجموعه نخست در قسمتهای ۵۰ دقیقهای در سالهای ۹۲ تا ۹۴ به سفارش شبکه اول تهیه شد و در سال ۹۴ از این شبکه پخش شد. این برنامه به عنوان پرمخاطبترین مجموعه مستند ایران شناخته میشود.
تولید فصل سوم این مجموعه نیز با عنوان «ایرانگرد ۳» از اواخر پاییز ۹۴ آغاز شد و در نوروز ۹۷ در قالب ۲۰ قسمت ۵۵ تا ۸۰ دقیقهای از شبکههای یک و مستند سیما پخش شد و ایرانگرد ۴ هم در ایام نوروز امسال روانه آنتن شد.
به بهانه پخش فصل چهارم ایرانگرد، جواد قارایی در یکی از روزهای بهاری مهمان روزنامه جامجم بود و با او درباره جزئیات ایرانگرد و البته ایرانگردشو صحبت کردیم.
یک ماه تدوین برای ۱۰ قسمت مستند!
ضبط این فصل از ۹۸ تا ۹۹ طول کشید و از ۱۰ اسفند ۹۹ تا ۱۰ فروردین ۱۴۰۰ شبانهروز مشغول تدوین فصل چهارم ایرانگرد بودیم.
یعنی برای این ۱۰ قسمتی که دیدید حدودا یک ماه فقط برای تدوین وقت گذاشتیم. در طول سال هم نمیشد تدوین را شروع کنیم چون تصور میکنم تصاویرمان به حدی که میخواستم نرسیده بود و مجبور بودیم باز به استان سر بزنیم.
گاهی چهار بار به یک استان میرویم تا آنچه دلخواهم است از آب دربیاید. خودم هم باید برای گویندگی و نظارت بر تدوین کار، حضور داشته باشم که بهدلیل شکستگی پایم در کوههای البرز، کار به تعویق افتاد.
به هر حال با این زحمتی که برای این فصل کشیدیم تصور میکنم نسبت به فصلهای قبل کمتر دیده شد و علت آن هم ساعت پخش ایرانگرد ۴ بود. فصلهای قبل حدود ساعت ۲۳ و ۳۰ دقیقه روی آنتن میرفتیم که برای نوروز زمان طلایی است اما امسال ساعت ۳۰ دقیقه نیمهشب که خیلی از مردم خواب بودند روی آنتن رفتیم و همین باعث شد بینندگان ما قدری کاهش پیدا کند.
تلاشمان در فصل چهارم ایرانگرد این بود که نسبت به فصلهای قبل رشد داشته باشیم. در هر فصلی که میسازیم همه تلاشم این است که نسبت به فصلهای قبل رشد داشته باشیم. یعنی ایرانگرد دو نسبت به ایرانگرد یک قطعا بهتر است، سه از دو و همینطور چهار از سه. البته بهدلیل کرونا و شکستگی پای من قدری کارمان در ایرانگرد ۴ عقب افتاد والا میتوانست خیلی بهتر از این که شما دیدید، باشد. مثلا تحقیق و پژوهش ما برای فصل چهار ایرانگرد دو سال بود. یعنی گروه پژوهش ما مدام در حال روزآمد کردن اطلاعاتمان هستند.
در زمینه محیط زیست متاسفانه همیشه در کشورمان شاهد این هستیم که این موضوع در انتهای اولویتهای مردم و مسؤولان قرار دارد. شاید یکی از دلایل این موضوع آن است که ما متکی به منابع زیرزمینی هستیم و از آن طریق خرجمان را درمیآوریم. اگر هیچکدام از اینها را نداشتیم مجبور میشدیم با محیطزیست و صنایع فرهنگی و گردشگریمان جور دیگری رفتار کنیم. آنها را روی چشممان بگذاریم تا بتوانیم از آنها درآمدزایی کنیم در حالی که الان این کار را نمیکنیم. میتوانستیم به گردشگری و محیطزیستمان بها دهیم و با رشد صنعت گردشگری کاملا بینیاز از نفت شویم، آنوقت دیگر هیچ تحریمی روی ما اثرگذار نبود اما متاسفانه اهمیتی به این مساله داده نمیشود و چون هنوز پرتگاهی را که در زمینه محیطزیست مقابلمان است، نمیبینیم هر کاری میخواهیم میکنیم و وقتی به خودمان میآییم که دیگر دیر شده و در آستانه فاجعه قرار گرفتهایم. من چون میبینم چه بلایی بر سر محیطزیست کشورمان آمده است تنها کاری که از دستم برمیآید یعنی گوشزد کردن اهمیت محیطزیست و نگهداری آن را انجام میدهم. مجموعه ایرانگرد و بهویژه ایرانگرد ۴ تمام تلاشش این بوده که تلنگری به مردم و مسؤولان بزند تا متوجه باشند چه میراث و ثروت عظیمی در حال از بین رفتن است تا شاید به خودمان بیاییم.
باید بر این موضوع تاکید کنم که ساخت ایرانگرد شو با ایرانگرد منافات ندارد. به نظرم میتوانم به غیر از این چهار ایرانگردی که ساختهام، ۱۵ تا ۲۰ ایرانگرد دیگر هم بسازم. به دلیل اینکه ما هر استانی که رفتهایم، فقط نوک زدیم و باید بگویم تا به امروز که با شما صحبت میکنم، هنوز به ۱۰ استان سرد نزدهایم و برای ضبط وارد نشدهایم. زیرا هر استان صدها لوکیشن دارد. معتقدم میتوان همزمان با ایرانگرد شو، ایرانگرد هم با قسمتهای کوتاهتر و کمتر ساخت تا هر نوروز ایرانگرد را داشته باشیم.البته این موضوع، بستگی به صداوسیما و مدیر شبکه یک دارد که چه تصمیمی بگیرند. میخواهم برای ساخت ایرانگرد شو کار را به دست هنرمندان بسیار خوبی که داریم بسپارم و از پژوهشگران و هنرمندان برای ساخت ایرانگرد شو استفاده کنم و میتوانم در کنارش خودم هم ایرانگرد را کوتاهتر و با قسمتهای کوتاه بخرم.
من کلا آدم جشنوارهای نیستم. من زمانی به سمت جشنوارهها میروم که دیگر مردم مرا نخواهند. من اگر برای تلویزیون بسازم برای مردمم نفع بیشتری دارد و آدمهای بیشتری اثرم را میبینند یا برای جشنواره؟ اگر روزی مردم نخواهند من برای آنها کار کنم به سمت جشنوارهها خواهم رفت و فکر نمیکنم آن روز بیاید، چون من نسبت به کارم تعهد و دغدغه دارم و فرقی هم نمیکند کجا زندگی میکنم. من در هر کشوری زندگی کنم اگر بخواهم برای آن کشور کاری را انجام دهم سعی میکنم کار درست را انجام دهم و برای همین است که طی ۱۲سال اخیر فقط ۴مجموعه ایرانگرد ساخته و سراغ هیچ کار دیگری نرفتهام. هر چند کارهایی با درآمد مالی خیلی خوبی به من پیشنهاد شده اما برای آنکه به ایرانگرد ضربه نخورد آنها را نپذیرفتهام. من معتقدم برای هر فصل ایرانگرد باید پنج سال وقت بگذارم و به همین دلیل در حال حاضر از هیچکدام از فصلهای ایرانگرد راضی نیستم. مستندی مانند سامسارا را ببینید، نزدیک پنج سال زمان صرف تولید این مستند شده و درنهایت یک کار فوقالعاده از آب در آمده است. من میخواهم چنین کاری انجام دهم.
پسرم به من میگوید نرو سفر
هیچ وقت به بازنشستگی فکر نمیکنم و قصد دارم تا وقتی جسمم یاری کند کار کنم و مستند بسازم. خانوادهام هم با این مساله مشکلی ندارند هر چند با این سفرهای طولانی اذیت میشوند. مثلا پسر ۱۰سالهام به خاطر اینکه مرا کم میبیند دچار لطمههای روحی میشود؛ بارها هم به من گفته است که نرو سفر و چرا اینقدر مسافرت میروی و پیش ما بمان اما بههرحال یک نفر باید قدمی بردارد.
ایرانگرد چهار ، ۱۵قسمت است که ۵قسمت حدود ۶۰دقیقهای از آن باقی مانده است. فصل بهار باید تمام وقت کار کنیم و به استانهای لرستان، ایلام و مازندران سفر کنیم. احتمالا پایان بهار امسال، ضبط ایرانگرد چهار به پایان میرسد و شاید تابستان یا بهار سال آینده پخش شود.
از دررفتن انگشت دست تا پاره شدن رباط پا
در حین ساخت مجموعه مستند ایرانگرد تا به امروز آسیبهای جسمی زیادی داشتم، حتی میتوانم بگویم آسیبهایم خیلی فراوان بود. انگشت دست و پایم در رفته است. همچنین چند بار رباط پا و دستم پاره شده است. با وجود اینکه درمان کردهام، اما دردهایش همیشه همراهم است و هنگام کوهنوردی برای ساخت ایرانگرد خیلی اذیت میشوم. زانویم ساییدگی زیادی پیدا کرده است.
وقتی سرما به پایم میخورد درد زانوی شدیدی دارم. اما دلیل اینکه همه این موارد را به جان خریدم این بود که دلم میخواهد برای مردم کاری انجام داده باشم. این همه آدم، جانشان را برای این مملکت گذاشتهاند و حالا مهم نیست یکی مثل من هم کاری کرده باشد. بنابراین با جان و دل کار را میسازم و به آسیبهایم فکر نمیکنم.
به خاطر کرونا مردم را کمتر میبینیم
در فصلهای قبلی ایرانگرد، مردم را بیشتر در مستند میدیدیم اما در ایرانگرد ۴ این موضوع کمتر شده و خیلیها هم این مساله را به من گوشزد کردهاند که علت اصلی آن کروناست. چند جا خواستیم برویم که به دلیل شیوع کرونا قرنطینه شده بود و ناچار شدیم این ارتباط با مردم را به حداقل برسانیم که البته بیشتر به خاطر سلامت خود میزبانان ماست. ما همیشه در سفر هستیم و ممکن است ناقل کرونا باشیم به همین دلیل بهتر است زیاد به مردم نزدیک نشویم تا خدای نکرده آنها مبتلا نشوند. من اردیبهشت سال گذشته در خوزستان کرونا گرفتم در حالی که بیاطلاع بودم و انتهای بیماریام فهمیدم که مبتلا شدهام.
من طرحی به رسانهملی دادهام با عنوان مسابقه «ایرانگردشو». این مسابقه یک مسابقه خیلی بزرگ است که به نظرم دشوارترین مسابقه تاریخ صدا و سیماست. ما قصد داریم از تمام استانها دو ایرانگرد داشته باشیم، برای این ۶۲نفر سفر طراحی میکنیم و این افراد باید به سفر بروند و تیمهای تصویربرداری ما هم همراهشان خواهند رفت تا از آنها مستند تهیه شود. این مستندها توسط داوران داوری خواهد شد و در مراحل مختلف، افرادی که امتیازات کمتری دارند حذف میشوند تا اینکه در مرحله نهایی ۴تیم باقی بماند و در این مرحله مردم بعد از شنیدن نظرات داوران به این تیمها رای خواهند داد تا ایرانگرد برتر انتخاب شود.در سفرهایی که این تیمها خواهند رفت از محیطزیست، مردمشناسی، معماری، غذاها و... گنجانده خواهد شد و تیمها باید با هزینه مشخصی ایرانگردی کنند.این طرح تا اینجای کار با موافقت اجمالی معاونت سیما مواجه شده و امیدواریم هر چه زودتر بتوانیم این مسابقه را اجرا کنیم تا نوروز ۱۴۰۱ به جای ایرانگرد، شاهد ایرانگردشو باشیم که ۶۴ایرانگرد، سراسر ایران زیبایمان را به ما نشان میدهند.
لحظهای که مرگ را دیدم
من معمولا خیلی مراقبم که اتفاقی برایم نیفتد اما در تنگه شوتاریکو بعد از سالها نزدیک بود اتفاق خیلی وحشتناکی برایم بیفتد. من دست به سنگ شده بودم که بالا بروم که ناگهان سنگ از دستم دررفت، آن هم در حالی که پشت سرم حدود هشت متر خالی بود و اگر میافتادم قطعا کشته میشدم اما خدا رحم کرد و در عرض یک ثانیه توانستم با دست دیگرم سنگ را بگیرم و همان لحظه یکی از عوامل به کمکم آمد و دستم را گرفت و نجاتم داد. آنجا گفتم دیگر تمام شد و باید با زندگی خداحافظی کنم.
ما هر سفری میرویم هم راهنمای محلی داریم و هم عوامل تولید همراهمان هستند اما شما هیچکدام را نمیبینید و همین بهنظرم نقطهقوت کار است، چون مخاطب خودش را با مخاطب تنها میبیند. یعنی با من که جلوی دوربین هستم نوعی همذاتپنداری پیدا میکند و حضور عوامل دیگر باعث نمیشود حواس فرد از طبیعت و محیط زیبایی که میبیند پرت شود. پشت صحنه ما بین هفت تا ۱۲ نفر حضور دارند که بنا بر سختی مسیری که میرویم این تعداد تغییر میکند. مثلا در مناطق صعبالعبور تعداد نفرات را کمتر میکنیم تا بتوانیم آسانتر کار کنیم. امسال پشت صحنه را خوب ضبط کردیم و قرار است یک قسمت کامل از این پشت صحنه و زحماتی که عوامل میکشند پخش شود تا مردم ببینند تیم ایرانگرد چقدر زحمت میکشد.
آیا تفکیک میان زندگی شخصی و کاری وجود دارد؟
همیشه سعی کردهام وقتی خالی کنم و کنار خانواده حضور داشته باشم. هر زمان فرصت داشته باشم، حتما با پسرم بازی میکنم و حرف میزنم. اما در مجموع ۱۳-۱۲ ساعت در هفته خانه هستم، ولی همه این مشکلات را مدیریت میکنم تا مشکلی فراهم نشود. البته باید بر این موضوع تاکید کنم که همسرم برای ساخت پژوهشهای ایرانگرد در گروه تحقیق حضور دارد. ضمن اینکه او شاغل هم هست، به همین دلیل خیلی فرصت نمیکند همراه من در سفرهای کاریم باشد. علاوهبرآن پسرم مدرسه میرود و باید مراقب درسخواندن او هم باشیم.
برخی تلویزیون ندارند!
تا به امروز سراغ لوکیشنهای مختلف بکر و ناب رفتهام، اما هیچوقت پیش نیامده مردم محلی اعتراضی داشته باشند. برخی از آنها ایرانگرد را دیدهاند و بعضی دیگر اصلا تلویزیون نداشتند و چهره ما برای آنها ناآشناست. اما خیلی از جاها را میشناسم که مردم محلی از گردشگر خسته شدند، زیرا اشباع شدهاند، چون آن منطقه ظرفیت گردشگریاش به آن اندازه نبود. بهعنوانمثال ابیانه جزو این مناطق است که مردم آن از گردشگر اشباع و خسته شدهاند. در مجموع وقتی گردشگر به منطقهای میرود باید مراقب باشد محیطزیست لوکیشن مربوط را تخریب نکند و برای فرهنگ و اندیشه مردم بومی آن منطقه احترام و ارزش قائل شود.
تیم پژوهش ما از فضای مجازی، محیطزیست، کوهنوردان، تورلیدرها، میراثفرهنگی و روستاییان اطلاعات کسب میکنند و با غربال این اطلاعات به نتایج دلخواه میرسیم. مثلا گاهی ۱۰۰لوکیشن در یک استان پیدا میکنیم که در نهایت بعد از تحقیق و پژوهشهای فراوان و بازدید میدانی از آنها، ۵یا۱۰ نقطه برتر و جذابتر و بکرتر انتخاب میشود و سراغشان میرویم.
مردم به واسطه تماشای مستند ایرانگرد با خیلی از اماکن گردشگری آشنا شدهاند. مثل شهداد کرمان، سیستان و بلوچستان و... در گذشته از خلیج گواتر تا زرآباد که ۵۰۰ کیلومتر بود، حتی یک اقامتگاه بومگردی وجود نداشت، حتی مردم معنی اقامتگاه بومگردی را نمیدانستند و فقط یک هتل در چابهار بود و کسانی که برای خرید به چابهار میرفتند آنجا اقامت داشتند. در این پنج سال اخیر که ایرانگرد ساخته و این منطقه معرفی شد بیش از ۵۰ اقامتگاه بومگردی و پنج هتل ساخته شده و این نشان میدهد که ایرانگرد خیلی تاثیر گذاشته است. البته باید به این موضوع تاکید کنم که من ایرانگرد را نساخته ام که اماکن گردشگری ایران را معرفی کنم، به همین دلیل شما میبینید که برخی جاها را نام نمیبرم و گرایی نمیدهم که گردشگر به آن منطقه مراجعه کرده و آن مکان را تخریب کند. زرآباد جزو پنج نقطه در کره زمین است که بعد از رمل و ریگ میتوان به دریا رسید.البته زرآباد خاصتر است، زیرا قوم بلوچ را با فرهنگ و سنتاش در آن منطقه داریم. همچنین نخلها خودنمایی میکند. در آن زمان که ما برای ساخت ایرانگرد به این منطقه رفته بودیم بخشدار وقت میخواست آلاچیق برای مردم بسازد و اسکله کاری هم پایهگذاری کنند، اما برای او توضیح دادم که نباید این محیط به واسطه ساخت این موارد تخریب شود، زیرا آفرود ماشین و موتور روی این رملها به محیط آسیب میزند. آقای بخشدار هم با توضیحات من قانع شد، اما بعد از مدتی متوجه شدم که توسط مردم این منطقه خراب شده است، اما به تازگی شنیدهام که سختگیری میشود و مسوولان مراقبت میکنند. برایتان مثال دیگری میزنم وقتی من دره شیرز را نشان دادم برخی به من گفتند که چرا این منطقه بکر را نشان دادم و من هم در پاسخ گفتم بهتر است قسمت دوم را تماشا کنند که من به این مساله اشاره کرده بودم که این منطقه بکر به واسطه مردم محلی و برخی گردشگران به مکانی پر از زباله تبدیل شده و من دره شیرز را معرفی کردم که جلو تخریب گرفته شود. گاهی در صفحات مجازی که دنبالکنندگان بسیار زیادی هم دارند شاهد هستیم فقط اماکن زیبای گردشگری ایران معرفی میشود اما آموزش داده نمیشود که چطور مراقب این منطقه باشیم و آن را تخریب نکنیم. البته من موافق صنعت گردشگری هستم به شرط پایداری. حفاظت از داراییهایمان وظیفهمان است، اما در صفحات مجازی این اتفاق رعایت نمیشود.
طبیعت به ما یاد میدهد
من قبل از آن که وارد ساخت ایرانگرد شوم به مدت سه سال با آقای اینانلو همکاری میکردم و در طول این سالها سعی کردهام نگاهم به اقلیم، طبیعت (آبشار، بیابان و...) متفاوت باشد. اگر نگاهی به مناطق سردسیر و گرمسیر ایران داشته باشید، متوجه میشوید که طبیعت منجر به ساخت فرهنگ، لهجه، دیدگاه و... میشود. کافی است نگاه کنید به فرهنگهای مختلف در اقصی نقاط ایران، فرهنگ یک فرد بختیاری زاگرس با فرهنگ بلوچ در حاشیه دریای عمان خیلی تفاوت دارد. این فرهنگ از کجا آمده است، مسلما طبیعت این فرهنگ را به آدمها یاد داده است. به عنوان مثال کسی که در حاشیه یک منطقه بیابانی زندگی میکند صبور است به این خاطر است که بیابان به او یاد داده که صبور باشد. اگر فردی که در زاگرس زندگی میکند دلاور و شجاع است به این دلیل است که طبیعت خشن زاگرس به او این مساله را آموزش داده است. اینها لازم و ملزوم هم هستند. ما خیلی فرهنگ ارزشمندی داریم یا اقواممان متعدد هستند و بسیار قابل احترام. به همین دلیل میخواستم به همه این موارد در ایرانگرد بپردازم و با صراحت بگویم که همه اینها مال این آب و خاک است. این در حالی است که خیلی فرهنگ و طبیعتمان دیده نشده است و سعی کردم وقت بگذارم، مطالعه کنم و به شکل صحیح و هدفمند به مردم، طبیعت، فرهنگ، اقوام، تاریخ، زبان، پوشاک و... بپردازم تا با تماشای این موارد مسوولان هم بها بدهند. علاوه بر آن اعتقاد دارم که ما ایرانیها خیلی با اعتماد به نفس نیستیم. وقتی یک خارجی به ایران میآید با خودمان میگوییم از کجا آمده؟ در حالی که ما فرهنگ غنیای داریم. اگر نگاهی به آمریکا داشته باشید، متوجه میشوید که نخبگان اروپایی و آسیایی به آمریکا رفتند و آنجا را آمریکا کردند. این در حالی است که ما آدمهای خوبی داریم و بدون آن که جایی را استثمار کنیم، همه را از دست داده ایم. ما در فرهنگ، تاریخ و علم خیلی پیشرفت داشتیم، ولی الان به خاطر کمبود اعتماد به نفس مان، کم شده است. به خودمان باور نداریم. وقتی میبینیم یک بلوچ، کرد یا آذری با لباس محلی به شهر میآید، طوری نگاهش میکنیم که او با خودش فکر میکند که حتما کمبودی دارد. در حالی که اینها تاریخ و فرهنگ ما هستند و عقبه همه ما شهریها هم به آدمهایی برمیگردد که در کوه و بیابان زندگی میکردند. بهتر است ارزش نیاکان را بدانیم و خودمان هم برای بقایش تلاش کنیم.
از ۱۶ سالگی در بازار کار میکردم
پدرم کارمند ساده و مادرم خانه دار است. پدرم بسیار مرد زحمتکشی است و من همیشه روی پای خودم ایستادم و کار کردم. از ۱۶ سالگی کارم را در بازار شروع کردم و بعد درس خواندم و به دانشگاه رفتم. در دانشگاه رشته مدیریت جهانگردی خواندم و در انجمن فیلمسازان جوان هم فیلمسازی خواندم و بعد با آقای اینانلو کارم را شروع کردم. از همان ابتدا هم به عکاسی و سفر علاقه مند بودم و از ۱۷ سالگی سفرهایم را با کوه توچال شروع کردم و بعد کل ایران را گشتم و مستندسازی را شروع کردم. البته برای ساخت ایرانگرد یک، واحد آپارتمان کوچکی داشتم که آن را فروختم. خیلی ریسک کردم اما به کار خودم ایمان داشتم. وقتی دو قسمت ایرانگرد را ساختم به شبکهها مراجعه میکردم، اما کسی نمیخرید. حتی آفیشم نمیکردند. تا اینکه به جایی رسیدهبودم که میخواستم به هر مبلغی که شده بخرند، زیرا موجودیام صفر شدهبود و هیچ چیز نداشتم. تا اینکه آخرین شانسم را در شبکه چهار امتحان کردم و آقای رمضاننژاد کارم را دید و پسندید و گفت ۱۳قسمت برایشان بسازم. بعد از پخش از شبکه چهار، آقای ضرغامی رئیس وقت صدا و سیما دستور دادند ایرانگرد در شبکه یک تولید شود، زیرا در آن مقطع زمانی شبکه چهار را همه مراکز نداشتند و بعدها به عنوان برند شبکه یک شد.
بگذارید برایتان چیزی بگویم که هیچ جا نگفتم. من ایرانگرد یک و دو را نگاه نمیکنم، چون رویم نمیشود. به یاد دارم وقتی ایرانگرد یک و دو را ساختم خجالت میکشیدم در استودیو نریشن بگویم و به همین دلیل خودم وقتی نگاه میکنم متوجه میشوم خیلی با رودربایستی روایت کردم و برای همین نمیتوانم نگاه کنم. زمانی که اولین بار وارد استودیو شدم تا نریشن را بگویم، حتی با اینکه یک نفر در استودیو بود اما خجالت میکشیدم. ضمن اینکه از ابتدا قرار نبود خودم جلوی دوربین بروم، البته ایده آن را داشتم،اما میخواستم فرد دیگری باشد، اما نه پول آن را داشتم که کسی را بیاورم و نه اینکه کسی را میشناختم که بتواند کلی سختی تحمل کند و راهی کوه، بیابان، طبیعت و... شود. اما خودم دوره طبیعت گردی را گذرانده بودم و اطلاعات خوبی در حوزه طبیعت، فرهنگ و... داشتم و مرتب مطالعه میکردم به همین دلیل در نهایت خودم جلوی دوربین رفتم اما به مرور خجالتم ریخت و الان راحت تر اجرا میکنم. الان با حال خوب روایت میکنم.
ماجرای ترویج دو همسری!
به یاد دارم در یکی از قسمتهای ایرانگرد خیلی کوتاه با فردی به نام آقا رضا قشقایی صحبت کردم که در عشایر زندگی میکرد.آقا رضا خیلی کوتاه از زندگی شخصیاش گفت و تعریف کرد که همسرش را خیلی دوست داشت، اما بعد از چند سال از ازدواج بچهدار نشدند و به پیشنهاد همسر اولش، همسر دیگری گرفت تا صاحب بچه شود. او از همسر دوم پنج فرزند داشت و جالب بود که بچهها همسر اول آقا رضا را که با آنها زندگی میکرد هم بسیار دوست داشتند. بعد از پخش این بخش، برخی پیامک دادند که ترویج چند همسری میکنم! در حالی که ما به هیچ وجه این کار را در ایرانگرد انجام ندادیم. شخصا درباره زندگی هیچکس قضاوت نمیکنم، چون قضاوت کردن کار من نیست. به نظرم ما خیلی حرف میزنیم، در حالی که قبلا بیشتر عمل میکردیم.به همین دلیل از قضاوت کردن خوشم نمیآید و میگویم من جای کسی نیستم، پس نباید از او درباره حریم خصوصیاش بپرسم که چرا ازدواج نکرده، چرا دو همسر دارد و....
بعد از روی آنتن رفتن ایرانگرد ۲ در حدود ۱۰ تا ۱۵تهیهکننده خواستند شبیه ایرانگرد را بسازنند، اما متاسفم که بگویم موفق نشدند و ناراحتم از اینکه آنها نتوانستند به موفقیت برسند. متاسفانه گاهی حسادت در میان ما آدمها باعث میشود نخواهیم اطرافیان موفق شوند، اما من اعتقاد دارم وقتی همه آگاه باشند و خوشحال، من هم بیشتر خوشحال خواهم شد و بیشتر میخندم، زیرا همه به هم متصل هستیم. خیلیها دوست داشتند مثل ایرانگرد را بسازنند و تقلید و کپی کردند، حتی برخی دقیقا عین جملات من را برداشتند و در مستندشان استفاده کردند، اما موفق نشدند. این در حالی است که ما در حوزه گردشگری میتوانیم مستندهای بسیار خوب و درخشانی بسازیم به شرط اینکه خلاقیت داشته باشیم. مگر رودخانههای خروشان کم داریم یا گردشگری ورزشی و... اگر دقت کنیم موضوع برای کار زیاد است، اما باید با ایده جلو برویم. نه اینکه بخواهیم یک شبه ره صد ساله را برویم. اگر به فکر نباشیم که حرکت کنیم ته اش مانداب میشویم، ولی حرکت ما را به زندگی امیدوار میکند. اگر میخواهیم پیشرفت کنیم، باید مثل رودخانه باشیم. هم ببخشیم به دریا و هم در حال حرکت باشیم. متاسفانه در حوزه مستندسازی گردشگری ضعف داریم.
به مردم خیانت نمیکنم
تا به امروز از چند شبکه ماهوارهای پیشنهاد کار داشتم اما نپذیرفتم؛ چون دلم نمیخواست به آب و خاک و مردم خیانت کنم. دلم میخواهد از حمایتهای خانواده ام، زحمات عوامل پشت صحنه که زحمت کشیدند و مسؤولان صدا و سیما که این فرصت را به من دادند، تشکر کنم. از عوامل پشتصحنه باید به مدیر تصویربرداری سجاد دادپور، مدیر تصویر هوایی علی آزاده و اعضای گروه تصویر و صدا قدردانی کنم. همچنین در بخش کارگردانی به غیر از خودم، حامد جم و آقای پارسا هم حضور داشتند. دلم میخواهد به نکته دیگری هم اشاره کنم که اگر بخواهم شخصا با کسی مصاحبه کنم دوست دارم با مهندس محمد درویش مصاحبه کنم که یکی از صاحبنظران در حوزه محیط زیست هستند.
ته پرتگاه، اول صعود است
خانوادهام همیشه همراه من بودند و حاضر شدند مستاجری بروند تا من ایرانگرد را بسازم.همسرم خیلی به من اطمینان داشت و میدانست موفق میشوم. ضمن اینکه من هر زمان که مشکلی داشتم و خودم را ته پرتگاه دیدم، ناامید نشدم؛ زیرا میدانستم بخشی از صعود است. مثل بازی مار و پله. به هر حال شکست بخشی از زندگی است و تا وقتی زنده هستیم شکست معنا ندارد و باید مبارزه کنیم. من این را از گل و گیاه یاد گرفتم که وقتی در جنگل له میشوند و امیدی نیست که دوباره کنار درختان بلند رشد کنند اما این اتفاق بعد از مدتی میافتد. به همین دلیل میگویم با امید و صبوری میشود به نتایج دلخواه رسید.
فاطمه عودباشی - علیرضا ملوندی / روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد