یادی از یک قطعه موسیقی گیلکی درباره میرزا کوچک‌خان جنگلی که وردزبان همه مردم ایران شد

تقدیمی از رشت جغلان

چقدر جنگل خوسی... همین سه کلمه را که بگویی، یکی هست که بقیه‌اش را دم بگیرد و برود تا آنجا که تَرا گَمَه، میرزا کوچیک خانا! قطعه‌ای است در مایه‌های دشتی، پرسوز اما دلنشین. ترانه‌ این قطعه از فرهنگ بومی گیلان‌زمین به خاطرات ملی ما سریده و آهنگسازی را محمدمیرزمانی انجام داده است. ابتدا تورج زاهدی و بعد ناصر مسعودی ترا‌نه اش را خواندند و حالا از ساخته شدن این قطعه و پخش آن به عنوان تیتراژ سریال کوچک جنگلی بیشتر از 30 سال می‌گذرد اما هنوز تقریبا همه آنها که دهه 60 را تجربه کرده‌اند، این قطعه را می‌شناسند و می‌توانند زمزمه‌اش کنند؛ اهل هر جا که باشند و حتی اگر به درستی معنای واژه‌های این ترانه گیلکی را ندانند. از شهادت میرزا کوچک‌خان، رهبر بزرگ جنبش جنگل و مشروطه‌خواه مبارز در 11 آذر ماه 1300، نزدیک به یک قرن می‌گذرد و این مبارز بزرگ بیشتر از هر چیز دیگری نامش پیوند خورده با همین قطعه موسیقی؛ قطعه‌ای که باید آن را یادگار رشت جغلان (بچه‌های رشت) دانست در فرهنگ این سرزمین. از زبان ناصر مسعودی معروف به بلبل گیلان بخوانید که این قطعه چطور شکل‌ گرفت و جا خوش کرد در آلبوم خاطرات جمعی ما. با این توضیح که حال ایشان چندان مساعد نبود و به گفت‌وگوی کوتاهی اکتفا کردیم.
کد خبر: ۱۲۴۰۴۰۷

گویا قبل از شما آقای تورج زاهدی ترانه تیتراژ سریال کوچک جنگلی را خواند و بعد از دو قسمت که سریال پخش شد، از شما خواستند آن را بخوانید. چرا و چطور این اتفاق رخ داد؟
وقتی سریال پخش شد، جمعی از بزرگان گیلان از جمله آقای سرتیپ‌پور ( ترانه سرا، نویسنده، هنرمند و سیاستمدار گیلانی) و آقای تدین اعتراض کرده بودند که چرا این قطعه را باید خواننده‌ای بخواند که اهل گیلان نیست. ایشان بسیار برای من قابل احترام بود و همین‌طور آقای بهروز افخمی،کارگردان سریال کوچک جنگلی و آقای محمد میرزمانی،آهنگساز سریال به منزل من آمدند و گفتند که خواننده گیلک نیست و شما باید تیتراژ این سریال را بخوانی. من آقای زاهدی را نمی‌شناختم، هنوز هم نمی‌شناسم فقط اخیرا یک بار تلفنی با هم صحبت کردیم.
به احترام این افراد من قبول کردم و به آقای میرزمانی گفتم با این آهنگ آشنا هستم چون وقتی کودک بودم مادرم آن را زمزمه می‌کرد.
در واقع آهنگسازی همان است و فقط صدای شما جایگزین صدای آقای زاهدی شد.
بله. موسیقی قبلا اجرا و ضبط شده بود و من فقط یک بار دیگر آن را خواندم و صدای مرا گذاشتند روی آن.
فرمودید مادرتان این ترانه بومی را زمزمه می‌کرد. یعنی متن مربوط به فرهنگ بومی است. نمی‌دانید شاعرش کیست یا چطور تبدیل شد به تیتراژ سریال کوچک جنگلی؟
زمانی که بچه بودم و مادرم داستان میرزا را برای ما تعریف می‌کرد، این ترانه را هم می‌خواند. او خودش هم این ترانه را از مادرش و دیگران شنیده بود. کسی نمی‌داند شاعرش کیست. درباره این که چطور آقای میرزمانی آن را پیدا کرد، از خودش سوال کردم. او توضیح داد خانم فرخ‌لقا هوشمند که از هنرمندان خوب گیلان و متولد رشت بوده، آن را برای بهروز افخمی خوانده بود، آقای افخمی هم آن را به آقای میرزمانی منتقل کرد و قرار شد بر اساس همین ترانه محلی، تیتراژ سریال را بسازند.
بنابراین همه گیلانی‌ها این ترانه را می‌شناختند؟
بله و البته پدر خانم هوشمند جزو جنگلی‌ها بوده. این ترانه مثل خیلی از کارهای فولکلور سینه به سینه می‌گشت و از نسلی به نسل‌های بعد منتقل می‌شد تا سال 1344 که کتاب «سردار جنگل» ابراهیم فخرایی منتشر شد.
ملودی همینی بود که آقای میرزمانی ساخته یا تغییراتی در آن ایجاد شده است؟
ملودی همین بوده و درست آهنگسازی و اجرا شده است.
احتمالا درباره میرزا کوچک‌خان اشعار دیگری هم سروده می‌شد. چطور شد که این یکی ماندگار شد؟
اطلاعی در این باره ندارم. ممکن است اشعار دیگری هم بوده اما بیشتر بچه‌های گیلان همین را بلد بودند.
فقط یک سوال دیگر از شما بپرسم درباره ماندگاری این موسیقی در فرهنگ ایران و اقبال عمومی...
من احساس بسیار خوبی در این باره دارم چون این کاری بود که باید اجرا و باید در تاریخ و فرهنگ ما ماندگار می‌شد. البته اجرای آقای زاهدی که به لحاظ لهجه هم کاملا درست نبود، هنوز روی تیتراژ سریال هست. من در این باره اعتراضی ندارم و حتی وقتی کاست این سریال را آقای میرزمانی به من داد، انتهای سریال هنوز صدای آقای زاهدی بود. به آقای میرزمانی گفتم ولی به من گفت آقای زاهدی از شرکت پخش‌کننده سریال خواسته بود که صدای او هم باشد.

متن قطعه کوچک جنگلی به همراه ترجمه فارسی
در نیمه‌های شب، انگار زنی تنها و دل‌شکسته از روزگار سخت و نامراد، به فردای فرزندانش می‌اندیشید و در سوسوی یک چراغ دود گرفته با قهرمان سرزمینش درد دل می‌کرد یا شاید هم جوانی نا امید از استبداد و بیداد ظلم در سرمای استخوان‌سوز بعد از مرگ میرزا این ترانه را زمزمه کرده باشد. کسی نمی‌داند این ترانه محلی را چه کسی و از کی، قبل از مرگ میرزا یا بعد از آن سروده است اما هر چه هست، سرشار از دلسوزی و همدلی است با میرزا و تنهایی‌های او.
چِقَد جَنگلَ خوسی، ملّتَ وَسی؟ خَسته نُبُسی؟ می‌جانَ جانانا
چقدر در جنگل می‌خوابی، برای مردم؟ خسته نشدی؟ ای جان جانان من
تَرا گَمَه، میرزا کوچیک خانا
تو را می‌گویم، ای میرزا کوچک خان
خدا دانه که من، نَتانَم خُفتن، از ترس دُشمن، می‌دیل آویزانا
خدا می‌داند که من، خواب نمی‌توانم، از ترس دشمن، دلم آویزان است (نگرانم)
تَرا گَمَه، میرزا کوچیک خانا
تو را می‌گویم، ای میرزا کوچک خان
چِرِ زوتَر نایی، تُندتر نایی، تَنها بَنایی، گیلان ویرانا
چرا زودتر نمی‌آیی؟ تندتر نمی‌آیی؟ گیلانِ ویران را تنها گذاشته‌ای
تَرا گَمَه، میرزا کوچیک خانا
تو را می‌گویم، ای میرزا کوچک خان
اَمه رشتی جَغَلان، ایسیم تی فَرمان، کنیم اَمی جان، تی پا جیر قُربانا
ما بچه‌های رشت، به فرمان توایم، جانمان را به پایت قربان می‌کنیم
تَرا گَمَه، میرزا کوچیک خانا!
تو را می‌گویم، ای میرزا کوچک خان

آذر مهاجر

ادبیات و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها