در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اصلا حرف حساب فلسفه چیست؟ مجتبی شیخ، پژوهشگر فلسفه است. او میگوید فلسفه مادر همه علوم است و از زاویهای متفاوت به انسانها نگاه میکند: «همه اتفاقاتی که در زندگی روزمره ما میافتد، بالاخره ریشهای در فلسفه دارند. آن چیزی که فلسفه به ما میآموزد، دید عمیقتری است که نسبت به مسائل به ما میدهد. در واقع فلسفه، معنایی متفاوت به زندگی هرکدام از آدمها میدهد که طبق آن معنا، فضای اجتماعی زندگی ما بهتر و مثبتتر خواهد شد. فلسفه برای زندگی ما، آغاز و سرانجامی در نظر میگیرد و زندگی مادی ما را تبیین میکند که همه زندگی اینها نیست. یعنی چه؟ یعنی فلسفه میگوید انسان صرفا یک موجود فیزیکی نیست؛ او یک روح دارد، یک امر معنوی. در واقع انسان یک امر مجرد از مادهای دارد که نیازهای خاص خودش را دارد؛ همین انسانی که میخواهد زندگی سالمی از نظر روانی داشته باشد، زندگیای سالم، اما متفاوت از داروها و مسائل درمانی و این همان فلسفهای است که ما به دنبالش هستیم.»
تقابل دانستهها و ندانستهها
سقراط، پدر فلاسفه و اصطلاحا به عنوان ریشسفید فلسفه مطرح است. مهمترین ایده سقراط این بود که من نمیدانم و به ندانستن خودم اعتراف میکنم. در آن زمان، واژه سوفیا برای اهالی علم به کار میرفت؛ «کسانی که میگفتند ما علم و دانش داریم، ما سوفیا هستیم و مشکلات را حل میکنیم. اما سقراط مسیر را تغییر داد و گفت من نمیدانم و اعتراف میکنم که نمیدانم؛ من فیلوسوفیا هستم، یعنی دوستدار علم و دانش هستم. حالا تصور کنید که همین رویکرد را ما به زندگیمان در جامعه بیاوریم. مثلا جمعی از دوستان یا فامیل را تصور کنید که روی یک موضوعی اختلافنظر دارند. اگر هرکسی اینطور فکر کند که این چیزی که من میدانم، همه این ماجرا نیست و تنها آن چیزی است که به نظر من رسیده و ممکن است نادرست باشد، چه اتفاقی میافتد؟ یعنی فکر کنیم که نادانستههای من بیشتر از دانستههاست. خب طبیعتا با چنین تفکری، سر آن مساله با آن دوستان، هیچ بحث و دعوا و مشکلی پیش نمیآید و حتی ممکن است گفتوگوی خوبی هم میان افراد شکل بگیرد که حرف هم را به خوبی بفهمند و راهی با تعامل و تکامل همدیگر ایجاد شود.»
ما تصور میکنیم که درست فکر میکنیم
فلسفه حتی به مسائل اقتصادی هم ورود و درهای تازهای را روی آدمها باز میکند: «اقتصاد، علم عرضه و تقاضا و پاسخگویی به نیازهای مادی انسان است، اما فلسفه میگوید همه نیازهای انسان، اموری صرفا مادی نیستند و بیشتر جنبه معنوی دارند. در واقع این احساس نیاز در انسان است که تعیین کننده خواستههای اوست، نه خود آن جنبه فیزیکی او. ماجرا این است که چون ذهن انسان احساس نیاز میکند، تقاضا به وجود میآید و در نهایت عرضهای اتفاق میافتد. در این میان، فلسفه میگوید خیلی از نیازها، اساسی نیستند، چون با تغییر جنبههای ذهنی انسان، این نیازها هم عوض میشوند. مثلا عده زیادی از آدمها تقاضای خودروی لوکس یا تقاضای ازدواج تشریفاتی دارند. این نیاز آنقدر در آنها قوی است که فکر میکنند که اگر برآورده نشود، ضرر میکنند. خب اگر با نگاهی مادی به ماجرا نگاه کنیم، اقتصاد باید طوری باشد که به اندازه نیاز تمام این افراد، منابع مادی و ثروت تامین کند؛ اما فلسفه میگوید که شما برای اینکه مشکلت حل شود، میتوانی طور دیگری به این موضوع نگاه کنی و چه بسا که دیگر نیازی به آن مساله نداشته باشید. فلسفه توضیح میدهد که این چیزی که میخواهی برای چه است؟ فلسفه خواسته آن کسی که تشریفات میخواهد با نگاه موشکافانه بررسی میکند. میگوید تو میخواهی عزت و آبرو داشته باشی و فکر میکنی که اگر این اتفاق نیفتد، این عزت را از دست خواهی داد. موضوعی که امروز به عنوان آسیبی اجتماعی آن را میبینیم؛ یعنی بسیاری از آدمها از نظر مالی وضع خوبی ندارند، ولی فکر میکنند که ماشین عروسشان باید حتما خودرویی لوکس باشد. آنها احساس میکنند که برای اینکه در جامعه احترام داشته باشند، باید بیشتر هزینه کنند. در واقع انسانها بسیاری از امور با ارزش مانند ازدواج را به جنبه مادی تنزل میدهند، اما وقتی اینها در لایههای عمیقتری مطرح شود، طرف میتواند پیش خودش فکر کند که اینکه من وضع مالی خیلی خوبی ندارم، تقصیر من نیست و این نباید موجب سرافکندگی من باشد. واقعیت این است که نوع نگاهی که فلسفه به آدمها میدهد، نگاهی عمیق و انتقادی است که هرچیزی را راحت قبول نکنیم و در حقیقت، مطلقانگار نباشیم.»
دعوای زن و شوهری، ممنوع
وقتی حرف از آسیبهای اجتماعی میشود، پای طلاق را به عنوان نمونه وسط میکشیم. موضوعی که از نظر آقای شیخ، ریشههایش را در فلسفه هم میشود پیدا کرد: «همین تفکر را که نادانستههای من زیاد است و ممکن است نظر من با دیگری متفاوت باشد به خانواده و در بین زن و شوهرها بیاورید. از نگاه فلسفه، اگر زن و شوهر بدانند که آنها دو تا انسان هستند و نظرات و تفکرات متفاوتی دارند، خیلی شرایط روابط عاطفی آدمها فرق خواهد کرد و زمینه اختلاف از بین میرود. مثلا یکی از اختلافات رایج بین زن و شوهرها، سوءتفاهماتی است که بین دو خانواده ایجاد میشود. در بعضی شرایط، یکی از دو طرف آداب و رسومات خانواده خودش را مطلق فرض میکند. مثلا فکر میکند که در خانواده ما اگر کسی چنین حرکتی انجام بدهد، بیاحترامی به حساب میآید و همین موجب اختلاف میشود. اما فلسفه میگوید که خب ممکن است طرف مقابل عرف دیگری دارد و این کار در عرف این خانواده بیاحترامی نیست و من نباید ناراحت شوم. در حقیقت فلسفه این رویکرد را به ما میدهد که همه چیز مطلق نیست. فلسفه، مطلقانگاری را رد میکند و انسانها را نسبت به شرایط متعادل میکند که فقط حرف خودشان نیست که درست است. فلسفه به ما میگوید که نادانستههای ما زیاد است؛ فلسفه، غرور و تعصب ما را میشکاند و ذهن و اندیشه ما را در مقابل افکار دیگران باز میکند. حتی روح ما را بزرگ میکند که یکوقتهایی بگوییم که این بدی نیست و یکوقتی هم حتی اگر واقعا بدی باشد، فلسفه میگوید که خودت مگر بدی نمیکنی؟ مگر اشتباه نمیکنی؟ بنابراین وقتی کسی اشتباه کرده، ببخش تا تو را هم ببخشند.»
این علم مهربان
فلسفه از آن علمهای خیلی مهربان است؛ از آنهایی که میگوید بگذر، ببخش. انگار روحیهای در فلسفه وجود دارد که آن را از دیگر علوم متمایز میکند: «با ادای احترام به تمام علوم دیگر، باید بگویم که این ویژگی در علوم دیگر خیلی وجود ندارد. فرض کنید که یک مهندس، نحوه ساخت خودرو را یاد میگیرد، خودرو میسازد و میبیند که همهچیز بیعیب و نقص است. او دیگر به این فکر نمیکند که ممکن است علم من اشتباه و نادانستههایم زیاد باشد. خب طبیعتا این مساله کمی غرور هم برای آن مهندس ایجاد میکند که همان غرور میتواند در ارتباطش با آدمهای دیگر تاثیر بگذارد؛ اما دیدگاه فلسفی میگوید که من هرچقدر خوانده باشم، با آدمهای دیگر فرقی ندارم. در واقع فلسفه این رهاورد را به عنوان اصل اولیه برای همه انسانها دارد که نادانستههای شما بیشتر از دانستههایتان است و باید تواضع و فروتنی خاصی نسبت به جهان و اطرافیان داشته باشید. تواضع و اینکه چنین روحیهای در انسان وجود داشته باشد که واقعا احساس کند من خیلی چیزها را نمیدانم، میتواند مانعی بزرگ برای بروز آسیبهای اجتماعی باشد.»
روی خط فلسفه
کسی که خط محتوای فلسفه را در پیش بگیرد، به این شعر میرسد که «تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم»؛ بیتی که نگاه اصلی ارتباطات اجتماعی در علم فلسفه را نشان میدهد. در حقیقت، وقتی کسی خیلی فلسفه بداند، میفهمد که انسان چه موجود کوچکی در مقابل دنیاست و این درک، یک فروتنی برایش ایجاد میکند. خب طبیعتا وقتی فروتنی ایجاد شود، میتواند در همه مسائل تاثیرگذار باشد و باعث میشود تا فرد ارتباط سالمتری با جامعه و افراد جامعه برقرار کند؛ ارتباطاتی که منشأ خیلی از مشکلات و آسیبهایش، غرور است و این تواضع و فروتنی و سر خم کردن، غرور را از بین میبرد.
نرگس خانعلیزاده
جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: