در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در راه مسافری در راه مانده را دید که گوشهای افتاده و از شدت گرسنگی در حال مرگ بود. کنار او نشست و آبی به صورتش زد و از داخل خورجینش لقمه نان و کوکوسبزیای را که همراه داشت بیرون آورد تا به مرد گرسنه بدهد. در این لحظه چشم مرد گرسنه به سنگ داخل خورجین افتاد. نگاهی به حکیم کرد و بدون اعتنا به لقمه نان و کوکوسبزی گفت: میشود آن سنگ را به من بدهی؟ حکیم بیدرنگ سنگ را بیرون آورد و به مرد گرسنه داد. سپس گفت: ای مرد گرسنه، تو از گرسنگی در حال مرگی و یک لقمه نان و کوکوسبزی از هزار سنگ قیمتی هم برایت باارزشتر است. اولویتبندی، مهمترین چیز در زندگی هر بشر است.
مرد گرسنه گفت: نظر من نیز همین است. سپس از جا برخاست و با جان تازهای که از دیدن سنگ گرفته بود، بهسمت شهر دوید و سنگ را که یک یاقوت گرانبها بود فروخت و پولش را در بانک گذاشت و سپس به بهترین رستوران شهر رفت و یک پرس باقالیپلو با گردن و یک پرس جوجه بااستخوان با سه نوشابه سیاه سفارش داد و خورد و قوت گرفت و یک پرس شیشلیک مخصوص با برنج اضافه بیرونبر نیز گرفت و به نزد حکیم بازگشت.
حکیم گفت: ای مرد گرسنه... مرد گفت: سیر شدم. برای تو هم غذا گرفتم. سپس افزود: ای حکیم، تو با آنکه میدانستی آن سنگ چقدر باارزش است بهراحتی آن را به من دادی. سپس دفترچه و کارت حساب بانکی را به حکیم داد و گفت: این پول سنگ. مال توست. من در عوض چیز گرانبهاتری از تو میخواهم. تو چگونه اینگونه شدی؟ رازت را به من بگو. حکیم گفت: من خودم معدن الماس دارم. سپس دفترچه و کارت را به مرد سیر (مرد گرسنه سابق) داد و شیشلیک را خورد و به راه خود ادامه داد.
امید مهدینژاد
طنزنویس
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر