گفت‌وگو با حمیدرضا برقعی؛ شاعر اهل بیت درباره واقعه کربلا

کاش در روضه بمیرم

هر که می‌داند بگوید، من نمی‌دانم چه شد مست بودم مست، پیراهن نمی‌دانم چه شد من فقط یادم می‌آید گفت: وقت رفتن است دیگر از آنجا به بعد اصلا نمی‌دانم چه شد شاعر اشعاری که خواندید حمیدرضا برقعی است شاعری جوان و زاده و بزرگ‌ شده شهر قم که سال‌هاست به عشق اهل بیت شعر می‌سراید. با او هم‌صحبت شدم تا از این علاقه و عشق بیشتر برایمان بگوید و از نگاهش به واقعه کربلا.
کد خبر: ۱۲۲۷۱۸۸

شعر عاشورایی، شعر شعور است یا احساس و هیجان؟
به نظرم فلسفه عاشورا و حادثه کربلا را می‌توان از منظرهای متفاوت نگاه کرد و به آن پرداخت. عرفان، حماسه و حادثه در واقعه کربلا نهفته است و می‌توان همه اینها را بررسی کرد و درباره آن نوشت. واقعه کربلا گسترده است و کشتی امام حسین(ع) آن‌قدر بزرگ است که همه آدم‌ها با هر سلیقه و نگرش و رویکردی در آن جای می‌گیرند. از هر زاویه به این اتفاق نگاه کنیم، چراغی می‌بینیم که می‌تواند هدایتمان کند.
امام حسین (ع) را باید با واقعه کربلا شناخت یا حادثه کربلا را با سیدالشهدا (ع)؟
از هر منظری که به حادثه کربلا نگاه کنیم، معیار و متر و اندازه ما امام معصوم (ع) است. هر تصمیم و کاری که او انجام دهد، درست است. حتی اگر در لشکر مقابل قرآن هم سر نیزه رفته باشد، آن تصمیم و رویکردی که امام علی (ع) انجام داد، درست است. بعد از او، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) درست‌ترین تصمیم را گرفتند. حتی اگر امام حسین (ع) در مدینه می‌ماند و خروج نمی‌کرد، درست بود. خروجش از مدینه باز هم درست است. همان‌طور که صلح امام حسن (ع) درست بود. تصمیم معصوم (ع) در هر شرایطی درست و سنگ محک است. قطعا تصمیم امام حسین (ع) واقعه کربلا را رقم زد که درست‌ترین تصمیم بود هرچند حادثه‌ای بزرگ و جانگداز را رقم زد.
اولین خاطره‌ای که از هیات در ذهنتان مانده؟
دورترین خاطره‌ای که دارم، مربوط به سالی است که کلاس دوم یا سوم ابتدایی بودم و تصمیم گرفتم تنهایی با دسته عزاداری محله‌مان به حرم حضرت معصومه (س) بروم. یکی از پیرغلامان مسجد محله که مرا می‌شناخت، نزدیکم آمد و گفت تو سیدی، شالی سبز دور گردنم انداخت و کمی گِل روی پیشانی‌ام مالید و مرا برد جلوی دسته عزاداری و گفت: سادات باید جلوی دسته حرکت کنند. عزتی که آن پیرمرد به من که کودک بودم، داد هرگز فراموش نمی‌کنم. حس خوب سادات بودن را آن زمان درک کردم.
تصویری از کربلا که بیشتر ذهنتان را متاثر می‌کند، یادش که می‌افتید احساس می‌کنید باید درباره‌اش شعری بنویسید و واکنشی داشته باشید؟
شاید یک اتفاق خاص مد نظرم نباشد اما واقعیت این است که اتفاقات حماسی واقعه کربلا مرا تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. روایتی است که می‌گوید امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) با هم به میدان وارد می‌شوند برای آوردن آب. هر چند دقیقه یک بار رجزی برای هم می‌‌خواندند تا صدای یکدیگر را بشنوند. اما آخرین رجزی که سیدا‌لشهدا می‌خوانند، بی‌جواب می‌ماند و متوجه می‌شود که حضرت عباس (ع) حتما از روی اسب افتاده و دیگر صدای او را نخواهد شنید. این روایت برایم خیلی بزرگ است و دوست دارم خدا توفیق دهد که این اتفاق را به شعر تبدیل کنم.
اگر جزو یاران امام حسین (ع) بودید، دوست داشتید جای کدامشان باشید؟
اصلا نمی‌توانم خودم را جای یکی از آن بزرگواران بگذارم. یاران امام (ع) انتخاب شده بودند و از ازل تا ابد قرار بر این بوده که آنها در آن زمان و مکان جزو لشکر امام حسین (ع) باشند و هیچ‌کس نمی‌تواند حتی تصور کند جای یکی از آنها باشد. ما معتقدیم همه شهدا و شهدای دفاع مقدس جزو لشکر امام حسین (ع) هستند، اما اتفاق روز تاسوعا و عاشورا مختص آن آدم‌ها بوده و اگر بخواهیم حتی در خیال خودمان را جای آنها بگذاریم، خود را فریب داده‌ایم.
بیت عاشورایی که به آن معروف شده‌اید یا مردم شما را با آن بیت می‌شناسند؟
شاید هنوز شعر و بیتی که آن‌قدر عظیم باشد تا بر زبان مردم بنشیند، نگفته باشم. اما شعر « به نام نامی سر بسمه‌ تعالی سر / بلند مرتبه پیکر بلند بالا سر...» شاید بیشتر شنیده شده باشد.
نام چند شخصیت را می‌گویم، صفتی که دفعتا به ذهنتان می‌رسد را بگویید؟
حضرت عباس (ع): بی‌دست ماند و داد خدا دست خود به او
حضرت زینب (س)‌: مرد آفرین روزگار
حضرت علی‌اصغر (ع): تو در شش بیت حق مطلب خود را ادا کردی
حضرت علی‌اکبر (ع): مست از کام پدر
حضرت قاسم (ع): احلا من عسل
حُر: مصرعی از آقای اسفندقه: قرار بود بمیری، خدا شهیدت کرد
زهیر: عاقبت به خیر
اُم وهب: بنازم ام وهب را به پاره تن گفت / برو به معرکه با سر ولی میا با سر
عابس: مست بودم، مست، پیراهن نمی‌دانم چه شد
دوست دارید چگونه بمیرید؟
دوست ندارم معمولی بمیرم. شهادت بهترین نوع مرگ است، اما اگر شهید نشدم دوست دارم در حال عرض ادب و ارادت به اهل بیت (ع) باشم. می‌تواند موقع شعر گفتن باشد یا گریه کردن یا در مراسم روضه‌خوانی.
شعر عاشورایی، شمشیر است یا سپر یا نیزه؟
شعر عاشورایی سلاحی است با هزاران لبه برنده که به فراخور روزگار و در برابر سلاحی که دشمن انتخاب می‌کند خودنمایی می‌کند و رجز می‌خواند.
یک عاشقانه عاشورایی؟
بگو چه شد من این‌قدر دوستت دارم / بگو محبت ما ریشه در ازل دارد.
شعر نیمه‌کاره؟
من و این مجال اندک که مقیم آستانم / نکند زیارتم را به نماز بگذرانم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها