در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
بچهها از روزهای قبل لوازم موردنیازشان را جمعکرده و منتظر رسیدن روز سفر بودند. دانشآموزان همیشه با قطار یا هواپیما عازم اردو میشدند، اما اینبار قرعه بهنام اتوبوس افتاده و قرار بود با آن به اردو بروند. سرانجام صبح دوشنبه از راه رسید و دخترها خیلی سرحال و خوشحالتر از روزهای دیگر از خواب بیدار شدند تا برای سفر آماده شوند. چند ساعت بعد، 21 دانش آموز دختر به همراه سه مربی زن و دو سرپرست خانم و آقا، همگی آماده، کنار اتوبوس ایستاده بودند. صدای خنده و شادی دخترها یک لحظه قطع نمیشد.راننده دوباره سر و دستی به اتوبوسش کشید و همه چیز را یکبار دیگر بررسی کرد. ظاهرا همه چیز درست بود. پدالها و فرمان درست کار میکرد. اتوبوس آب و روغن و گازوئیل داشت. خوراکی و نوشیدنی هم به اندازه کافی در اتوبوس بود. ماشین را دوباره چشمی برانداز کرد و خیالش که راحت شد به همه اعلام کرد سوار اتوبوس شوند. همه که روی صندلیهایشان نشستند، راننده از آیینه نگاهی به سرنشینان اتوبوس شیک و مدرنش کرد و بعد ازگفتن بسم ا... حرکت کرد.
حادثه در کمین اتوبوس
تا عوارضی خرمآباد همه چیز روبهراه بود و اگر همینطور پیش میرفت، سفر گروه پیشتازان دختر خوزستان و مربیان و سرپرستانشان بدون هیچ خطری به انتها میرسید. بعد از عوارضی راننده اول، جای خود را به راننده دوم که صاحب اصلی اتوبوس بود، داد تا خستگیاش را درکند. راننده دوم که تازه نفس بود، پشت فرمان نشست و بعد از زدن یک بوق، حرکت کرد. همه سرنشینان اتوبوس بیخبر از اینکه فرشته مرگ همزمان با حرکت راننده دوم بر بالای اتوبوس به پرواز درآمده، مشغول گپ زدن بودند.
زهرا سدره، سرپرست اردوی ملی پیشتاز سال 98 از آن روز میگوید:« بعد از چند دقیقه احساس کردم راننده خوابش برده، چون در حال وارد شدن به شانه خاکی جاده بود. به همین خاطر چند بار به همکارانم اعلام کردم که راننده انگار خواب است و بیدارش کنید. آقای داوودی که سرپرست آقا و همراه ما بود، گفت، پنج دقیقه از حرکت ما نگذشته، چطور ممکن است خواب باشد. بنابراین رفت تا با راننده صحبت کند.»
خطر مرگی دردناک، جان همه را تهدید میکرد. چند دقیقه بعد، علی داوودی 47 ساله، کنار راننده اتوبوس نشست تا با او گپ مردانهای بزند و مطمئن شود راننده مشکلی ندارد. در نگاه اول، راننده بهنظر عادی میآمد، اما برعکس آنچه که داوودی و سدره و سرنشینان اتوبوس فکر میکردند، همه چیز غیرطبیعی و خطرناک بود و هیچکس از وضعیت مشکوک راننده خبر نداشت.
داوودی سر حرف را با راننده باز کرد و از او پرسید خانهاش کجاست، اما راننده با اینکه چشمش به جاده بود، هیچ جوابی به داوودی نداد. داوودی میگوید:« خانم سدره به من فلشی حاوی موسیقی داده بود تا با وصل کردن آن به ضبط و پخش صدا، خواب از سر راننده بپرد. ساعت 9 شب بود و تا ساعت 11 شب باید به بروجرد میرسیدیم، چون بعد از ساعت 11 مجاز به حضور در جاده نیستیم. وقتی میخواستم فلش را وارد ضبط کنم، یک دفعه اتوبوس با گاردریل سمت راست جاده برخورد کرد. آن لحظه سرپا ایستاده بودم و با دیدن این حرکت خطرناک، دستم را روی فرمان گذاشتم و به راننده گفتم حواست کجاست؟ ماشین را نگهدار. باز هم هیچ جوابی نداد. وقتی دوباره صدایش کردم، یکدفعه سرش روی فرمان اتوبوس افتاد. او کاملا بیهوش بود.»
سرعت عمل بهموقع
شب بود و شرایط بسیار خطرناکی بر سرنشینان اتوبوسِ بدون راننده اهواز - تهران چیره شده بود. اتوبوسی سرگردان در میان تاریکی شب، با رانندهای که کاملا بیهوش بود و هر لحظه امکان داشت با خودرو یا خودروهای دیگری به شدت تصاف کند. داوودی که میدانست اگر دیر بجنبد، تا چند دقیقه بعد، یکی دیگر از خونبارترین حوادث دانشآموزی تیتر فردای حوادث خبرگزاریها و روزنامهها خواهد شد به سمت راننده رفت.
برخی دانشآموزان که کم و بیش متوجه غیرعادی بودن اوضاع شده بودند، تک و توک بیقراری میکردند و ترسیده بودند و مربیان و سرپرست خانم اردو، سعی کردند علاوه بر حفظ آرامش خود، دانشآموزان دیگر را آرام کنند. داوودی میگوید:«راننده بیهوش بود و هیچ کاری نمیتوانست انجام دهد. از طرفی سیستم اتوبوس طوری بود که با پای خودم نمیتوانستم به ترمز دسترسی داشته باشم. با اینکه هیچ تجربهای از رانندگی با اتوبوس نداشتم، اما برای کنترل حرکت آن، با دست چپ فرمان و با دست راست ترمز را گرفتم. پای راننده هم روی پدال گاز بود که آن را هم با دست به سمت دیگری فشار دادم. با همین شرایط توانستم خودرور را کنار جاده و مقابل ایستگاه برق خرم آباد متوقف کنم. بعد از متوقف شدن اتوبوس، با اورژانس تماس گرفتیم و راننده را که سکته کرده بود، به مرکزدرمانی انتقال دادند. سپس با خوزستان تماس گرفتیم و آنها هم با خرم آباد هماهنگ کردند و اتوبوس و راننده دیگری در اختیار ما قرار دادند و فردای شب حادثه به سمت تهران حرکت کردیم.»
داوودی خدا را شکر میکند که برای دانشآموزان و سایر سرنشینان اتوبوس اتفاق بدی نیفتاد. آنطور که او توضیح میدهد، سال 96، یک گروه از دختران پیشتاز قرار بود از هرمزگان به شیراز بروند که در میانه راه راننده خوابش برد و اتوبوس از جاده منحرف شد که در پی این اتفاق، راننده، یکی از معلمان و چند نفر از دانشآموزان فوت شدند و بعضی از دانشآموزان هم قطع نخاع یا زخمی شدند.
مربیان و سرپرستان آموزشدیده
علیرضا مسرور، مدیر سازمان دانشآموزی استان خوزستان درباره این حادثه میگوید: «اردوهای ما بهصورت ریلی یا هوایی انجام میشود، اما متاسفانه تابستان امسال، بهدلیل حجم بالای جابهجایی دانشآموزان، امکان اینکه آنها را بهصورت ریلی بفرستیم، وجود نداشت. به همین دلیل با شرکتهای تعاونی رسمی که مسؤول جابهجایی شهروندان هستند برای استفاده از یک دستگاه اتوبوس قرارداد بستیم. بقیه با ریل رفتند و برگشتند، ولی این مجموعه دانشآموزی را با رعایت ضوابط اردویی با اتوبوس فرستادیم.
قرار بود 21 دانشآموز دختر همراه با مربی و سرپرستانشان از اهواز به بروجرد بروند و صبح نیز به سمت تهران حرکت کنند که متاسفانه راننده سکته کرد، اما خوشبختانه با آمادگی و درایت مثالزدنی آقای داوودی از وقوع یک فاجعه دردناک جلوگیری شد. مربیانی که از آنها در اردوها استفاده میکنیم، آموزشها و دورههای لازم را دیدهاند. در واقع، برنامه و کار اصلی سازمان دانشآموزی، اردو و تربیت نیروی قابل و ماهر است، اما متاسفانه آموزش و پرورش و مدارس خودشان اردو برگزار میکنند، در حالیکه باید از سوی سازمان دانشآموزی برگزار شود.
لیلا حسین زاده
حوادث
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: