تفریحی به اسم «راه رفتن در سطح شهر»

پرسه می‌زنم، پس هستم

گفتم سفر همه‌اش که زدن به دل جاده نیست، سفرهای درونی هم داریم. یک صفحه را هم بگذاریم برای این سفرهای درونی‌مان و جستارگونه درباره‌شان بنویسیم. دبیر ویژه‌نامه کمی فکر کرد و نوشت قبول. اولی را درباره چه می‌نویسید؟ نوشتم ولگردی. کمی مکث کرد و بعد نوشت پرسه‌زدن دیگر! با خودم تصور کردم این دبیر دهه هفتادی خیلی عاقل اندر سفیه پیامم را نگاه و بعد هم تصحیحش کرده است. جای ولگردی در چمدان نیست! اصلا ولگردی به یک معنای خاصش که ما اصلا کاری به آن نداریم و سراغش نمی‌رویم، جرم هم محسوب می‌شود... خلاصه خودتان به جمله‌ها دقت کنید و هر جا لازم بود این واژه نامناسب را جایگزین آن واژه مناسب کنید.
کد خبر: ۱۲۲۳۲۳۷

پرسه زدن آن‌طور که در لغتنامه معین و البته دیگر فرهنگ‌های واژگانی نوشته شده، گردش بیهوده اشخاص بیکار است، اما به نظرم وقتش رسیده در تمام فرهنگ‌های لغت بازنگری شود. پرسه‌زدن حالا کار آدم‌های بیکار نیست. حتی برای بعضی از انسان‌ها بخشی از شغل‌شان محسوب می‌شود. مثلا من روز قبل از نوشتن این مطلب رفتم و حسابی توی خیابان‌ها پرسه زدم. یا وقتی می‌روم سفر صبح راه می‌افتم و هر قدر که بتوانم راه می‌روم تا آدم‌ها و مکان‌ها را تماشا کنم و ببینم در یک شهر یا کشور دیگر آدم‌ها چطور زندگی می‌کنند. شاید بگویید این‌که اسمش پرسه‌زدن نیست! اشتباه نکنید این هم پرسه‌زدن است، این‌که یک آدم در عصر مدرنیته که البته در برخی نقاط جهان پشت سر گذاشته شده و یک واژه پست هم اولش چسبیده، به جای این‌که با تاکسی و مترو و... برود این‌طرف و آن طرف و به شیوه علاف‌های قدیم راه برود و بگردد، خودش یک شکل اساسی از پرسه‌زدن است.

رها شدن از دنیای اطراف
حالا از بعد سفری‌اش هم که بگذریم می‌بینیم ما همه در شهر محل سکونت‌مان هم پرسه می‌زنیم. گاهی راه می‌افتیم بی‌هدف و مقصد راه می‌رویم، دور و برمان را تماشا می‌کنیم، گاهی حواس‌مان به آنچه در محیط می‌گذرد هست و گاهی هم نه... انگار نه انگار که داریم توی کوچه و خیابان راه می‌رویم، حاضر، غایبیم، مغزمان برای خودش جای دیگری سیر می‌کند و پاهایمان اتوماتیک‌وار مسیر را می‌پیماید. راه می‌رویم و راه می‌رویم. کلی فکر می‌کنیم. فکرهای تازه به سرمان می‌آید و گاهی هم البته کلمه‌پوک می‌رویم و کله‌پوک‌تر بازمی‌گردیم!
خب حالا سوال این است که اصلا چرا راه می‌رویم. راستش پاسخ به این سوال زیادی دشوار است. مثلا قرن‌ها پیش ارسطو و پیروانش را فیلسوفان مشائی نامیده‌اند، چون جناب ارسطو راه می‌رفته و درس می‌داده است. بله حواسم هست که راه‌رفتن و پرسه‌زدن با هم فرق دارد، اما انگار آقای‌ارسطو هم برای بیان و مواجهه‌ای متفاوت از آنچه دیگران عمل می‌کرده‌اند، حرکت را انتخاب کرده است، راه رفتن و فکر کردن، انگار که مثلا مانند پرسه‌زن‌های امروزی در جریان راه‌رفتن فکرش بهتر کار می‌کرده است، البته برخی اوقات معمولی‌ترین پرسه‌زن‌ها هم می‌توانند این اتفاق را تجربه کنند و گاهی وقتی از پرسه‌هایشان برمی‌گردند حال بهتری دارند یا فکرهای متفاوتی پیدا کرده‌اند.
از جناب ارسطو گفتم تا برسم به دوران نزدیک‌تر که فیلسوفان رفته‌اند سراغ همین مفهوم پرسه‌زنی. یکی از اصطلاحاتی که والتر بنیامین ـ با وام‌گیری از بودلر ـ در «پروژه پاساژهای پاریس» به توصیف آن می‌پردازد مفهوم فلانور (Flaneur) است. فلانورـ که در فارسی به پرسه‌زن هم ترجمه شده است ـ شخصیتی در دل یک جامعه بورژوایی است که در میان پاساژها و خیابان‌ها مدام در حال پرسه‌زدن است.
گرچه درون چنین جامعه‌ای زندگی می‌کند اما به نوعی به مناسبات اجتماعی و فرهنگی آن تن نمی‌دهد و به بیان بنیامین «در آستانه ورود به شهر به منزله طبقه بورژوا باقی می‌ماند». از دید بنیامین، فلانور تنها در بطن یک منظومه تاریخی و فرهنگی تعین می‌یابد. منظومه‌ای متشکل از کافه‌ها، پیاده‌روها، پاساژها و البته توده جمعیت شهری. فلانور نمونه گویای شکل مدرن تجربه‌زیستی در کلانشهرهاست.
پس با این حساب پرسه‌زن‌ها انگار به خیلی چیزها پشت می‌کنند. از کنار پاساژها و مغازه‌ها می‌گذرند. شاید گاهی آب معدنی یا خوراکی کوچک دیگری بخرند و در راه نوش‌جان کنند، اما یک پرسه‌زن اصیل محال است تن بدهد به این‌که خوشان خوشان برود پاساژ و خرید کند. پرسه‌گرد واقعی با شهر طرف می‌شود، می‌شود خودش و شهر. شما هم می‌روید خرید؟ من نمی‌روم! می‌خواهم راه بروم و تماشایتان کنم. اگر از آنهایی هستید که پرسه زدن جیب‌تان را خالی می‌کند و با دست پر برمی‌گردید خانه بدانید و آگاه باشید که شما پرسه‌گرد واقعی نیستید! شما همان کاری را که با سوار اتومبیل شدن انجام می‌دهید در راه رفتن هم انجام می‌دهید! این‌که پرسه‌زدن نیست بزرگوار!

پرسه زدن در دنیای ذهن
پرسه‌ها نوع ذهنی‌تری هم دارند. مثلا نشسته‌اید کنج خانه یا لم داده‌اید گوشه مبل و توی ذهن‌تان آن‌قدر و آن‌قدر پرسه می‌زنید تا آرام می‌شوید یا نتیجه مهمی می‌گیرید، اگر هم از آنهایی هستید که آخر پرسه ذهنی تان درگیر می‌شوید، گوشی تلفن را برمی دارید و پیام و دعوایی باز هم جزو پرسه‌زن‌ها نیستید. نه این‌که کاملا بگوییم نیستید، لااقل از نوع واقعی‌اش نیستید.
راه رفتن در دوره‌ای که همه چیز مهیا شده تا ما زود برسیم و خیابان‌ها و مکان‌ها را پاهایمان طی نکنیم، اتفاق خاصی است. تعریف خاص خودش را دارد و البته همیشه مورد توجه نویسندگان، شاعران و نخبگان هم بوده است. از ارسطو تا والتر بنیامین اصلا تا همین خود شما... بله خود شما. اگر اهلش هستید که بگذارید ماشین‌ها و موتورها با عجله از شما عبور کنند و آدم‌ها با عجله به سمت اتوبوس و ایستگاه مترو بدوند، بعد دست‌هایتان را ببرید توی جیب‌هایتان و سوت‌زنان خیابان را گز گنید و به این همه سرعت بیهوده نه بگویید، شما شایسته احترامی چندانید. شما یک پرسه‌زن واقعی هستید که می‌توانید با صدای بلند داد بزنید بیایید کمی با هم راه برویم، دنیا به این همه سرعت نیاز ندارد. کمی هم باید لاک‌پشتی پیش رفت. کمی هم ذهن را خالی کرد و بی‌مقصد، بی‌مسیر، در جهانی که معلوم نیست به چه سمتی می‌رود، حرکت کرد.

زینب مرتضایی‌فرد
روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها