پشت پرده رمان «بار هستی» چه خبر است؟

فلسفه تنــــــهایی...

بار هستی کتاب عجیبی است. به وضوح و صراحت، فلسفی محسوب می‌شود و در دسته رئالیسم (واقعگرایی) جادویی طبقه‌بندی می‌شود. برای این شماره انتخابش کردم چون تلاش دارم سبک‌های متفاوتی از رمان و داستان را با هم مرورکنیم و شیوه‌های روایی مختلف را بشناسیم و بهره‌مندی و لذت بردن از هریک را بیاموزیم. بار هستی برای این هدف انتخاب خوبی است، چون شیوه روایت و بیانش شیوه رایج و مرسومی نیست.
کد خبر: ۱۲۲۰۳۷۸

«بار هستی» یا «سبُکی تجمل‌ناپذیر هستی» اثر میلان کوندرا نویسنده اهل چک است. نام اصلی کتاب در واقع عنوان دوم است؛ اما اولین ترجمه کتاب به فارسی با عنوان «بار هستی» منتشر شد. پرویز همایون‌پور که سال 1365 این کتاب را از زبان فرانسه ترجمه کرد، درباره انتخاب این عنوان گفته که عنوان اصلی کتاب که بیانگر اندیشه و درون‌مایه اصلی رمان است، تنها پس ازمطالعه کامل روشن می‌شود، پس این عنوان را برگزیده است. این نسخه را نشر قطره منتشر کرده است. تا سال 93 ترجمه دیگری از این کتاب به بازار نیامد تا این‌که حسین کاظمی یزدی در همان سال ترجمه دوم را با همان عنوان اصلی و از طریق نیکونشر منتشر کرد. هر دو نسخه کمی بیش از 300 صفحه است. نسخه‌ای که من مطالعه کردم همان بار هستی همایون‌پور بود که با وجود قدیمی بودنش قابل قبول و روان بود.
محور اصلی داستان را زوج ترزا و توما شکل داده‌اند و داستان از این دو سرچشمه گرفته و گسترش می‌یابد. کوندرا در این داستان عمیقا به شخصیت‌هایش نزدیک می‌شود و با خونسردی و صراحتی عجیب ضمیر نهان آنان را می‌کاود و خطاهایشان را از زاویه دید خودشان نگاه می‌کند. ترزا و توما از دو‌سوی متفاوت جهان را نظاره می‌کنند و در کنار هم قرار گرفتنشان سبُکی و سنگینی هستی را به رخ مخاطب می‌کشد. شاید بتوان گفت این داستان نوعی فلسفه تنهایی است. نویسنده وجوه مختلفی از زیست بشری را برای مخاطب تصویر می‌کند و با این تصاویر به یادش می‌آورد تا چه اندازه تنهاست و تا چه حد ممکن است بر خطا باشد و حتی تا کجا می‌تواند اثرگذار باشد. عشق، وفاداری، خیانت، حسادت، مسؤولیت و جنگ مواد خام نویسنده برای بیان اهدافش هستند.
در جایی از کتاب می‌خوانیم: «زندگی فقط یک بار است و ما هرگز نخواهیم توانست تصمیم درست را از تصمیم نادرست تمییز دهیم، زیرا ما در موضوعی فقط می‌توانیم یک بار تصمیم بگیریم»... در واقع گویی یک بار زندگی کردن مانند هرگز زندگی نکردن است. میلان کوندرا به این شیوه سبُکی هستی را به ما نشان می‌دهد. همه چیز شبیه غباری در باد و به همان سبُکی، تابع شرایط بیرونی اتفاق می‌افتد و هدایت می‌شود... هر یک از ما هزاران مرتبه خطا می‌کنیم اما جهان به راه خودش می‌رود و ما را نیز ناگزیر حرکت می‌دهد... گویی خطایی رخ نداده است، گویی همه چیز در این بی‌وزنی حل شده است... این سبُکی ما را متمایل می‌کند که جهان انسانی را خالی از مسؤولیت ببینیم، همان‌طور که در جای دیگری می‌خوانیم: «همه ما می‌خواهیم در وجود قدرتمند، یک خطاکار پیدا کنیم و در آدمیزاد ضعیف، یک قربانی بی گناه را بجوییم»... گویی ترجیح می‌دهیم آدمی را مغلوب شرایط، ضعف، قدرت و محیطش بدانیم و شخص خودش را فراموش کنیم، یا شاید هم شخص شخیص خودمان را در همین چارچوب بفهمیم. «او» و «اعمالش» در این بی‌وزنی حل خواهند شد، همان‌طور که توما و سابینا تلاش می‌کردند در بی‌وزنی هستی شریک شوند و خودشان را به هیچ چیز و هیچ‌‌کس گره نزنند، اما در سوی دیگر ماجرا هستی سنگینی‌اش را زمانی به رخ می‌کشد که نمی‌توانیم اثر عملکردمان را بر دیگران نادیده بگیریم. اصلا در واقع از آن لحظه رخ می‌نماید که می‌فهمیم آنچه کاملا مربوط به شخص شخیص خودمان بوده است، آنچه خیال می‌کردیم در حریم «منِ تنها» است، بر جهان، بر دیگران و حتی بر طبیعت اثر می‌گذارد وتا چه حد می‌تواند دامنه‌دار باشد. اینجاست که دیگر تومای داستان نمی‌تواند همچون پری سبک و بدون هیچ وزنی به هر سو که باد می‌رود حرکت کند. جهان دو رویی از یک سکه را نشان می‌دهد که اساسا و در ماهیتشان با هم متفاوت‌اند.
درگیری شخصیت‌های داستان و واگویه‌هایشان با خودشان به خوبی دوگانه رهایی و بند، سبکی و سنگینی بودن و تمایل به ماندن و رفتن را نشان می‌دهد.
کوندرا در شیوه روایت این داستان کنار خواننده نیست، او روبه‌روی خواننده است و قصه را با نظریات و تحلیل‌های خودش برای مخاطب تعریف می‌کند. شما مانند شیوه رایج داستان و رمان، راوی را در نقطه‌ای نامعلوم تصور نمی‌کنید، او پیش روی شما نشسته، کمی از قصه را گفته، کمی مکث کرده و حالا نظر خودش را درباره تا اینجای داستان می‌گوید و بعد دوباره به داستانگویی‌اش ادامه می‌دهد؛ کوندرا شبیه یک معلم قصه را تعریف می‌کند و از مخاطب دور نمی‌شود. این شیوه روایی برای بعضی مخاطبان و منتقدان ناخوشایند بوده است و برای بعضی هم برعکس. ممکن است شما از همراهی نویسنده در طول خواندن داستان لذت ببرید یا شاید هم دلتان بخواهد ساکتش کنید و بگویید ترجیح می‌دادم درخواندن این داستان تنها باشم؛ اما به هر حال میلان کوندرا ترجیح داده است کنار شما بماند.
کتاب را شدیدا توصیه می‌کنم. داستان جذاب، لحن تازه، شیوه روایی متفاوت و محتوای بسیار عمیق و قابل تامل، دلایل کافی برای پیش‌نهادن کتاب را در اختیار می‌گذارند. در شماره بعدی کتاب دیوانه‌وار، اثر کریستیان بوبن را از نظر می‌گذرانیم.

زهرا زنگنه

روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها