در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
مرا یادشان رفت
غمگینترین روز عمرش 14 اردیبهشت سال91 است؛ روزی که هفت سال است سالگردش را میگیرد با هر نگاهی که به پاهای نداشتهاش میکند. دوپای رضا رحیمینژاد هفت سال پیش در یک روز بهاری در حاجیآباد هرمزگان قطع شد که داشتند با جرثقیل یک تانکر آب را بار میزدند و جرثقیل ناگهان گره خورد به کابلهای برق فشار قوی و افتاد روی دو پای رضا. 32 ساله بود این محیطبان و داشت کمک میکرد تانکر آب روی جرثقیل سوار شود و برود برای سیراب کردن آهوها.
از او که پرسیدیم حساش به روز ملی محیطبان چیست، زهرخندی زد و گفت او که دیگر محیطبان نیست که نظر بدهد ولی هنوز یک عاشق طبیعت است که با دو پای مصنوعی همچنان به پاسگاه محیطبانی حاجیآباد میرود برای سرکشی و کمکی اگر از دستش برآید. رضا ولی دلخور است، نه که نق بزند و گله کند، فقط دلش گرفته از این که محیطبان نمونه سالهای 88 و90 که روزی به او لوح سپاس میدادند از وقتی پاها از تنش جدا شد به حاشیه رفت و دیگر دیده نشد، که فراموش شد، که رفت در بایگانی خاک گرفته خاطرهها. او یاد همه محیطبانانی میافتد که حین ماموریت از کوه پرت شدهاند، در تعقیب و گریزها زخم برداشتهاند و زمینگیر شدهاند ولی از یادها رفتهاند، گویا هرگز نبودهاند.
او یاد خودش میافتد، یاد لیردف جاسک، یاد آن روز که زیر نگاه خدا، سوار یک موتورسیکلت به همراه یک مخبر زده بود به دل منطقه و میخواست بومیانی را که بازهای شکاری را اسیر میکردند و میفرستادند برای کشورهای عربی، دستگیر کند. میرود به آن روز و دوباره آن دو بلوچ را میبیند که صورتشان را کاملا بستهاند و سوار موتور، اسلحه جنگی را به قصد کشتن او گرفتهاند سمتش و او بهشدت ترسیده است. از خوش حادثه ولی یک ماشین از آن حوالی که جنبندهای نداشت و آدمیزادی گذرش نمیافتاد رد میشود و رضا میبیند که بلوچها راه کج کردهاند و به تاخت برگشتهاند. دوباره یاد یک شکارچی میافتد، از آن شکارکشها که عطش کشتن دارند فقط، یاد او که در مناطق خطرناک و صعبالعبور حاجیآباد تعقیبش کرده بود و او با اسلحه جنگی به سمتش آتش باریده بود و یکی از تیرها از روی سرش رد شده بود و موهایش را سوزانده بود. همین شکارچی شش ماه بعد به دست یکی از محیطبانان کشته شد که برای دفاع از خود تیر زده بود به شکارچی اما خونریزی امان حیاتش نداده بود. محیطبان هرمزگانی را سه سال به جرم قتل نفس زندانی کردند و او به مصیبت توانست دیه شکارچی سابقهدار را جور کند و از مرگ برهد. رحیمینژاد آهی میکشد و میگوید دلش برای همه حمایتهای قانونی که نیست، برای همه سختیهای کار محیطبانی، برای همه به جان خریدن خطرها و همه روزهایی که او فاصله طولانی حاجیآباد تا تهران را با دو پای مصنوعی و یک دنیا سختی رفته و برگشته است تا کد جانبازی بگیرد و البته نگرفته است، میسوزد.
نگران مالچها هستم
سرظهر نشسته بود زیر سایه درختی که شاید کمی از زهر گرمای 51 درجهای شنزارها و تپه ماهورهای بستان گرفته شود و او راحت تر نفس بکشد. او داشت در زمینهای حدفاصل تالاب خشکیده هورالعظیم با شنزارهای جنوب غربی خوزستان نفسی چاق میکرد که ما زنگ زدیم و باب مکالمهمان باز شد. باقر موسوی عاشق محیطبانی است، عاشق طبیعت، عاشق خوزستان و همه داشتههایش، شیفته آهوهای فکه که اگر او نبود شاید بازهم همه فکر میکردند منقرض شده اند.
او محیطبان عجیبی است، ازآن عجیبهای خوب که نه 15 سال محیطبانی کردن در شنزارهای داغ خوزستان خستهاش کرده و نه وضعیت بی ثبات شغلی و حقوق اندکی که میگیرد. او دلداده آهوهاست، عاشق خزندههای شنزارهای داغ جنوب و البته نگرانشان. او به مالچ بدبین است، به جاده بدبین است، به کهور آمریکایی بدبین است، به همه اینها که افتادهاند به جان شنزارهای خوزستان و دارند مثل خوره از حیات خالیاش میکنند بدبین است. موسوی نگران میکروارگانیسمها وحشرات است که لای ماسهها و شنها خانه دارند، او دلواپس خزندگان است، دلواپس افعی شاخدارعربی، کورمار، دکوی انگشت کوتاه و مارمولک کرمی شکل جنوب که مالچهای نفتی نابودشان میکند. او دغدغه آهوهای گواتردار فکه را دارد که کهورهای آمریکایی مزاحم را میخورند و لطمه میبینند و میروند کنار دامهایی که تا به حال این کهورها تلفشان کردهاند. این محیطبان میگوید از هر چوپانی که بپرسید، تلفات داشته است ولی باز هم مسؤولان اصرار دارند که کهور بکارند به قصد بیابانزدایی و او نگران است. باقر برای این طبیعت جان و مال داده و باز هم خواهد داد که حفظ شود. او محیطبان «طرحی» است یعنی باید طرح و پروژه محیطزیستی باشد که او هم باشد، حقوقش به همین واسطه زیاد نیست، دو میلیون تومان است که در نهایت همه را خرج محیطزیست میکند؛ یک روز دوربین عکاسی میخرد برای ثبت گونههای جانوری، یک روز موتور میخرد برای گشتزنی در عرصهها و هر روز باک همین موتور را با پول خودش پر بنزین میکند و باکش نیست از این آشفته بازار. او عاشق طبیعت سرزمین خود است، شیفته آهوها که شادترین خاطره عمرش را ساختهاند وقتی بیش از 12 سال پیش زمانی که او سربازمعلم بود و هیچکس شک نداشت که آهوی فکه با جنگ ایران و عراق منقرض شده، یک جفت از این آهوهای خوشتراش ایستادند مقابل لنز دوربینی که خودش خریده بود و او ثابت کرد آهوها هنوز درخوزستان نفس میکشند.
کمبود نیرو و دغدغه معیشت
مدثر تیموری، بچه خواف خراسان رضوی و محیطبان پارک ملی تندوره درگز، متن لایحه حمایت قضایی و بیمهای ماموران یگان حفاظت دستگاههای اجرایی را که سوم تیر در مجلس تصویب شد، خوانده است. گرچه لایحه به نوعی همهگیر است ولی چون محیطبانها را نیز شامل میشود او خوشبین است که حمایتهای حقوقی از این مردان تقویت و دل این جماعت از امروز قرص تر شود. ولی با این همه او یک ولی میگذارد وسط جملهاش و میگوید حیف که بندهای مربوط به معیشت محیطبانها از لایحه حذف شد و سختی کارشان و جیبکم پولشان دیده نشد.
حقوق مدثر، زیر سه میلیون تومان است، رقمی کم و آزاردهنده مخصوصا برای خانواده محیطبانها که گرانیها را باید بزنند تنگ نبودنهای طولانی مرد خانه و دندان بگذارند روی جگر. ترس قاتقِ نان همیشگی این خانوادههاست، وقتی که مرگ بالای سر محیطبانها پرمیزند و بیشتر وقتها از لوله تفنگ شکارچیان غیرمجاز بیرون میپرد و زل میزند به چشمهای این مردها. یک بار گزارش داده بودند که یک شکارچی دارد وارد تندوره میشود، مدثر و همکارش خودشان را رسانده بودند به دره، شکارچی ولی آنها را زود دیده بود و تفنگ را گرفته بود سمتشان و تیر میانداخت. آن روز پرترسترین روز زندگی مدثر است، روزی پر از استرس، روز چشم در چشم مرگ شدن. او اما شکارچی بیرحم غیرمجاز کم ندیده. همین چند روز پیش با دستور قضایی، کسی را تعقیب کرد که در زرینکوه قوچ و میش زده بود و لاشهشان را گذاشته بود توی خانه؛ مدثر که داشت تفنگ ساچمه زن پنج تیر شکارچی را برمیداشت او با قمه حمله کرد و دست محیطبان زخم برداشت. محیطبانهایی مثل او در بدنشان از این زخمها زیاد دارند، آنها سرمیدهند برای حفظ طبیعت و جانورانش ولی مدثر میگوید چه فایده که نیروهای محیطبان کماند و روی هر منطقه که تمرکز کنند متخلفان از منطقهای دیگر نفوذ میکنند از بس که عرصههای طبیعی وسیع است و جمعیت محیطبانها کم. او میگوید حیف که شکارچیان موتورسیکلتهای قوی خارجی دارند ولی موتور و ماشینهای محیطبانها هم کم است و هم قدیمی و چه حیف که قدر جانفشانی نگهبانان طبیعت را نمیدانند و ساده از کنار رخ به رخ شدن محیطبانها با مرگ میگذرند.
مریم خباز
جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: