در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
تجربه خوش روزهای تحصیل در مدرسه، شوق معلم شدن را در دل علی نعمت انداخته است که در کنار بچهها باشد و با هم کارهای بزرگ انجام دهند: «دلیل علاقهام به معلم شدن از دوران راهنماییام بود. من مدرسهام را خیلی دوست داشتم و از همان سالها علاقهمند بودم که در این فضا و حال و هوا بمانم. برای همین هم تصمیم گرفته بودم حتما معلم بشوم و همینجا تدریس کنم.
در حقیقت من راه ماندن در اینجا را معلم شدن میدیدم؛ برای همین هم چون ریاضیام خوب بود، ریاضی محض شریف را انتخاب کردم و ریاضی خواندم تا بتوانم معلم ریاضی مدرسهمان باشم. ما در مدرسهمان صمیمیت معلم و شاگردی خوبی داشتیم و این حال من را خیلی خوب میکرد. از همان سالها، اردوهای جهادیاش را خیلی دوست داشتم و اصلا دلم نمیخواست سالی برسد که من همراه با آنها به جهادی نروم. فضایی دوستانه در مدرسه حاکم بود و البته خدا را شکر همچنان هست که این علاقه را در من روز به روز بیشتر میکرد. حالا هم همینطور است؛ اینجا فضای مدرسه طوری است که بچهها خیلی از مدرسه فراری نیستند.
راستش را بخواهید، من تنها کسی نیستم که دانشآموز اینجا بودم و حالا معلم همینجا شدهام. خیلی از دانشآموزان دیگر ما هم بهصورت متوالی به مدرسه برگشتهاند.»
آقای جهادی
اردوهای جهادی هم در ماندگار شدن آقای نعمت در مدرسه بیتاثیر نبوده است؛« آنقدر که امروز او را به برنامهریزی و شرکت در اردوهای جهادیاش میشناسند؛ خب من تا زمانی که دانشآموز مدرسه بودم، هر سال در این اردوها شرکت کرده بودم. بعد از آن هم به عنوان کادر آموزشی به این اردوها ملحق شدم. فکر میکنم اولین اردویی که به عنوان معلم همراه با بچهها رفتم، چیزی حدود ده سال پیش بود. چون همراه همیشه حاضر در این سفرها بودم و چم و خم کار دستم آمده است، مسؤول اردوهای جهادی مدرسه شدم. حالا دیگر هماهنگیها را انجام میدهم و مسؤولیت بر گردنم است.
حالا چند ماه قبل از سفر اصلی، چند بار به مناطق مورد نظرمان سفر میکنم تا شرایط برای آمدن یک گروه تقریبا صد نفره آماده باشد.»
این اردوی عجیب
از یک پایه 80 نفری، بیشتر از 60 نفر از بچهها با آقای نعمت و برنامههای جهادیاش همراه هستند؛ اینطور که معلوم است، در اردوهای جهادی با همه سختیاش، خیلی هم به آنها بد نمیگذرد: «اسمش اردوهای جهادی است؛ خب در اردو باید خوش بگذرد اما نوعش با دیگر اردوها متفاوت است.
ما ده یازده روز آنجا هستیم و واقعا کار میکنیم و همین سختی ماجراست. جدا از آن بعضی از بچهها این مدت طولانی از خانوادههایشان دور نبودهاند. این دلتنگی گاهی اوقات برایشان سخت است.
فکرش را بکنید که یک نفر برای ده روز مگر چقدر لباس میآورد؟ پس مجبورند لباسهایشان را بشویند. خب برایشان سخت است دیگر؛ نه؟ همه اینها مسائلی است که ممکن است دلیل ریزشهای هفت هشت نفره سال بعد اردوهای جهادی باشد.»
کار میکنیم
اردوی جهادی اسم و عنوانی نیست که از این طرف و آن طرف آن را کم شنیده باشیم؛ اما واقعا آنجا چهخبر است؟« بیشترین فعالیتهای ما کارهای عمرانی و کشاورزی است که خب هرکدام از آنها شامل دستههای مختلف میشود. در فعالیتهای عمرانی، دیوارچینی انجام میدهیم، بازسازی میکنیم و بعضی وقتها کار احیای بناهای قدیمی را انجام میدهیم.
بچههای گروه کشاورزی هم در بیشتر مواقع وظیفهشان درو کردن است که خیلیها میگویند این درو کردن از کارهای عمرانی سختتر است. در واقع کاری که ما انجام میدهیم، کمک به مددجوهای کمیته امداد است. یعنی در آن مناطق، نیازمندانی هستند که خانه ندارند و به کمک مالی و البته کمک یدی نیاز دارند. ما هم سعی میکنیم در این مدت کوتاه، در حد پی و دیوار، کار را زخمی کنیم، در حد توانمان کمک مالی کنیم و بعد از آن را دیگر کمیته امداد ادامه میدهد.»
تهرانیها این شکلی نیستند!
واکنش مردم روستا هم در حین دیدن و تماشای کار کردن بچههای جهادی جالب است:« دعایمان میکنند. گاهی اوقات از هرچیزی که در خانههایشان دارند برایمان میآورند تا بخوریم. گاهی وقتها هم فکر میکنند که کارگر هستیم و از ما میخواهند زمینشان را هم درو کنیم. چیزی که در این سفرها خیلی برایمان جالب است، این که مهربانی و عطوفت اهالی مناطق محرومتر آنجا بیشتر است. از طرفی قرار است آنها روی ما و بچههای ما تاثیر بگذارند. فرهنگشان را یادمان بدهند، چهارتا جمله بگویند که چیزی یاد بگیریم. با آواز محلی، ساز محلی، غذای محلی و... آنها آشنا بشویم. پیرمرد اهل دلی اگر هست، شاهنامهای بخواند، خاطرهای تعریف کند. در واقع قرار است ما و بچههای ما چیزی از آنها یاد بگیریم و حالمان را خوب کند. البته که تاثیر متقابل هم دارد؛ مثلا خیلی از وقتها اهالی روستا باورشان نمیشود ما از تهران آمدهایم؛ میگویند شما تیپ تهرانی ندارید، تهرانیها باید موهایشان سیخ سیخی باشد، تیپهای خوب بزنند، اما شما چفیه انداختهاید، خاکی هستید، اصلا چرا باید به اینجا بیایید؟ شما میروید جایی که بهتان خوش بگذرد نه اینجا که پر از سختی است؛ اما حضور ما باعث میشود نگاهشان به این قضیه عوض شود.»
تا جایی که بتوانیم
به نظر میرسد مناطقی در کشور که به این اردوهای جهادی نیاز داشته باشد کم نیست، اما انتخاب برای تیم آقای نعمت و بچههای مدرسه کمی محدود است، چون آنها فقط تابستانها فرصت کار جهادی دارند:
« ما چون فقط تابستان میتوانیم سفر کنیم، در انتخاب استانهای محروم، کمی محدودیت داریم. واقعیت این است که در ماههای دیگر سال که هوا خوب است، نمیتوانیم دو هفته مدرسه را تعطیل کنیم و بچهها را از درس بیندازیم. تابستان هم به خاطر گرمای طاقتفرسای هوا، مجبور به انتخاب استانهایی هستیم که هوای خوبی دارند تا بچهها خیلی اذیت نشوند؛ در غیر این صورت، ما میدانیم که روستاهایی در استانهایی مانند کرمان و هرمزگان و سیستان و بلوچستان هم هست که خیلی به این اردوهای جهادی نیاز دارند.»
برای اینکه یادمان نرود
آقای نعمت میگوید که قرار نیست برویم و جایی را آباد کنیم و برگردیم؛ قرار است بچههای ما آباد کردن را یاد بگیرند. انگار این از همهچیز برایشان مهمتر است: «برای ما اصل، کار تربیتی خودمان است.
در واقع جهادی برای ما یک بستر است که به هدف اصلی خودمان برسیم. بارها هم به بچهها میگوییم که قرار نیست ما این خانه را تمام کنیم؛ شد شد، نشد هم نشد. این خانه بالاخره تمام میشود اما اینکه ما اینجا چهکار کردیم و چه چیزی یاد گرفتیم خیلی مهم
است. این برای ما بیشتر یک بهانه است؛ بهانهای برای اینکه بدانیم ما مسؤولیتهایی داریم که نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم. هدف ما محرومیتزدایی نیست، چون نه از ما برمیآید و نه در مدت ده روز امکانپذیر است؛ اما همین که بچهها بفهمند ما مسؤولیتی در قبال این محرومین داریم و آنها حقی بر گردن ما دارند، کافی است. تجربه شرایط خاص این اردوهای جهادی بیشتر از هرچیزی برای ما موضوعیت دارد. »
بیانصاف نباشیم
علی نعمت یکبار در سال همراه با بچهها و چند بار به تنهایی به مناطق محروم سفر میکند. برای همین موجهایی که در شبکههای اجتماعی راه میافتد و نشان میدهد که کاری در مناطق زلزلهزده و سیلزده و محروم انجام نمیشود را قبول ندارد: بیرون گود نشستن و نظر دادن، بدترین کاری است که هرکسی میتواند بکند. کسانی که رفته و مناطق محروم، سیلزده و زلزلهزده را دیدهاند، میدانند که واقعا کار در حال انجام شدن است، ولی خب سرعت کندی دارد؛ همه هم دلیل موجهی به اسم بیپولی دارند. وگرنه من که هر سال به مناطق محروم میروم، تفاوت یک روستا را از سه سال گذشته تا امسال کاملا میفهمم و متوجه میشوم. همین منطقهای که امسال میخواهیم برویم را ده سال پیش دیدهام، امسال که برای هماهنگیهای قبل از سفر رفتم، کاملا متوجه شدم که اینجا چقدر همهچیز عوض شده است. الان دیگر حالت روستا ندارد و شکل شهری به خودش گرفته، سالن ورزشی دارد، مرکز خرید ساختهاند، سه اقامتگاه بومگردی دارد، خیابانهای تابلو خورده و نامگذاری شده، جدولبندی شده، اینترنتش LTE است و خیلی با آن چیزی که من فکر میکردم فرق دارد. البته که من میدانم هر چیزی استثنا دارد و هنوز مناطق بسیار محروم وجود دارد، اما نمیشود یک نظر کلی درباره همه آنها داد. مثلا روستاهایی بین شیروان و بجنورد بودند که گاز نداشتند و گرمایش اهالی آنجا هیزم بوده، اما حالا به ما گفتهاند که برایشان گاز بیاورید چون اینجا گازکشی شده، اما خب متاسفانه این دیده نمیشود. کلا یک کار نکرده را در برابر 20 تا کار کرده بزرگ کرده و شلوغش میکنیم.
نرگس خانعلیزاده
جامعه
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: