نکته‌ها و خاطره‌هایی از سیره اجتماعی شهید آیت‌ا... دکتر سیدمحمد بهشتی در گفت‌وشنود با حسین مهدیان

بهشتی،بنی‌صدر را زودتر از همه شناخت

راوی خاطراتی که پیش‌روی شماست، از یاران دیرین انقلاب و نظام اسلامی اســــــت و با بســــــیاری از چهره‌هـــــای پیشتاز آن دوستی صمیمی داشته است. حاج‌حسین مهدیان که پس از پیروزی انقلاب و برای آغازین‌ بار، مردم نام او را در ماجرای ترور شهید حاج‌مهدی عراقی شنیدند، در این گفت‌وشنود به روایت خاطرات و نکته‌هایی پرداخته است که ارتباط نزدیک با شهید آیت‌ا... دکتر سیدمحمد بهشتی برای او به ارمغان آورده است.
کد خبر: ۱۲۱۴۰۶۰

با توجه به نزدیک ‌شدن به سالگرد فاجعه هفتم تیر و نیز با عنایت به این‌که مدت زیادی از سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی نمی‌گذرد، از آنجا که شما با هر دو شخصیت شاخص این دو واقعه، یعنی شهید آیت‌ا... دکتر بهشتی و دکتر شریعتی آشنایی و معاشرت داشتید، قبل از شروع بحث بد نیست درباره دیدگاه شهید بهشتی در مورد دکتر شریعتی بگویید و نیز تحلیل خودتان را از آثار و شخصیت وی بیان کنید؟
شهید بهشتی، اساسا انسان متعادل و منطقی و مدبری بودند، لذا از هرگونه افراط و تفریطی پرهیز می‌کردند. یادم هست ساواک پس از این‌که دکتر شریعتی را بازداشت کرد، برای بدنام‌ کردن او سلسله‌مقالاتی را به قلم وی در روزنامه کیهان چاپ کرد. این کار شمارگان کیهان را خیلی بالا برد، ولی مبارزان را به دکتر شریعتی بدبین کرد.
یک روز شهید بهشتی به منزل ما آمده بودند و افرادی که در جلسه بودند، از ایشان درباره محتوای مقالات دکتر شریعتی که در کیهان چاپ شده بودند، سؤال کردند. شهید بهشتی به جای پاسخ به این سوال به نقل یک قصه تاریخی پرداختند و گفتند: «یک روز ابوذر عده‌ای را جمع کرد تا برایشان صحبت کند. برای همه جالب بود که ابوذر چه حرف جدیدی برایشان دارد. وقتی همه جمع شدند، او به جای سخنرانی شهادتین گفت. معلوم شد آن‌قدر درباره‌‌اش تبلیغات گسترده و عجیب و غریبی کرده بودند که او ترجیح می‌داد به جای هر صحبتی با گفتن شهادتین، ابتدا مسلمان ‌بودن خود را اثبات کند!» این سخن شهید بهشتی تمام حقایق را درباره دکتر شریعتی روشن کرد. او واقعا از سوی جناح‌های خودی و غیرخودی زیر فشار بود و ظاهرا قبل از هر سخنی باید مسلمانی خود را اثبات می‌کرد!
مورد دیگر به دوران پس از پیروزی انقلاب مربوط است. در آن دوره، روزی از سوی حزب جمهوری به اتفاق شهید بهشتی برای دیدن خانواده مرحوم شریعتی رفتیم. ایشان در بین راه گفتند: «دکتر شریعتی در این حرکت و انقلاب سهم بسیار مهمی دارد. او توانست با سخنرانی‌هایش در حسینیه‌ارشاد، جوانان را به مباحث اسلامی جذب کند و این کاری نیست که به‌خصوص در مورد نسل جوان از دست هر کسی بربیاید. انصاف است که قدردان زحمات فراوان ایشان باشیم و من این را در اولین فرصت در یک سخنرانی عمومی خواهم گفت» و واقعا هم همین‌طور بود و هرگاه فرصتی پیش می‌آمد، شهید بهشتی با نهایت اخلاص و صمیمیت، خدمات مرحوم شریعتی را یادآوری می‌کرد و ارج‌می‌نهاد.
و تحلیل خود شما؟
به نظر من ما درباره مرحوم دکتر شریعتی هم، مثل بسیاری از شخصیت‌ها یا موضوعات اجتماعی، دچار عارضه آسیب‌زننده افراط و تفریط هستیم. گروهی مثل فرقان از او بت ساختند و عده‌ای به او انگ بی‌دین‌بودن و وهابی‌بودن و ساواکی‌بودن زدند! حتی برخی از دوستان هم شک کرده بودند که آیا دکتر نماز هم می‌خواند یا نه! بیهوده نبود که شهید بهشتی در مورد ایشان داستان ابوذر را نقل‌کردند.
لابد می‌دانید زندان کمیته مشترک، یک زندان موقت بود و افراد پس از آن‌که بازجویی‌هایشان تمام می‌شد، آنها را به زندان‌های دیگر می‌فرستادند، اما رژیم دکتر شریعتی را مدت‌ها در آن فضای هولناک نگه داشت و حقیقتا جسم او را خرد کرد! یک‌بار که پس از نه ماه از زندان آزاد شد، از او پرسیدم: «این همه مدت زندان انفرادی را چطور تاب آوردید؟» ایشان گفت: «هر روز صبح که سلام نماز را می‌دادم، احساس می‌کردم دارم با پیامبر(ص)، ائمه اطهار(ع) و صالحان جهان حرف می‌زنم و به آنان سلام می‌کنم و پاسخم را می‌دهند، لذا احساس تنهایی نمی‌کردم و غربت زندان برایم آسان می‌شد». دکتر شریعتی خود به اشتباهاتش معترف بود و قصد اصلاح آنها را داشت.
ظاهرا آخرین نکته درباره این مطلب را هم به شما گفته بود؟
استاد محمدرضا حکیمی به من گفته بودند که: هر وقت دکتر به منزل شما آمد، مرا خبر کنید. یک شب که دکتر به منزل ما آمده بود، بدون این‌که به او حرفی بزنم، آقای حکیمی را هم دعوت کردم. بحث و صحبت آنها تا دیروقت طول کشید. دکتر شریعتی زمانی‌که می‌خواست برود، یک پاکت را که حاوی نامه‌ای بود، به آقای حکیمی داد. این نامه از قبل تهیه شده بود. من نسخه‌ای از آن را دارم. دکتر شریعتی ضمن تجلیل از آقای حکیمی، از ایشان خواسته بود که همه نوارها و کتاب‌هایش را مورد بازبینی قرار دهند و هرجا را که لازم دانستند، اصلاح کنند. استاد حکیمی بعدا از من پرسیدند:«مگر ایشان از آمدن من خبر داشت؟» گفتم: «خیر، من به ایشان حرفی نزده بودم!» هر دو واقعا از آن نامه که در واقع نوعی وصیت‌نامه محسوب می‌شد، حیرت کرده بودیم.
بعد از فوت دکتر شریعتی قرار بود به وصیت ایشان عمل کنیم. به همین دلیل تمام آثار ایشان را در دفتر نشر فرهنگ اسلامی در خیابان فردوسی جمع کردیم تا با حضور همسر ایشان به بازبینی این آثار و اصلاح آنان بپردازیم، ولی هنوز یک ماه نگذشته بود که کتاب‌های دکتر بدون بازبینی و حک و اصلاح، در تیراژ بالایی چاپ و منتشر شد! همسر دکتر معتقد بود که این بازبینی بسیار طولانی می‌شود، درحالی‌که مشتاقان دکتر می‌خواهند هر چه زودتر آثار او را بخوانند. در هر حال هرگز به وصیت دکتر شریعتی عمل نشد. بعدها هم شخصیت او از سوی مخالفان بی‌انصاف و طرفداران بی‌بصیرت مورد تحریف قرار گرفت. به اعتقاد بنده هر دو طرف به ایشان ظلم کردند.
بهشتی را از کجا شناختم
حسین مهدیان درباره این‌که از کی و چگونه با شهید آیت‌ا... بهشتی آشنا شده و این آشنایی در طول مبارزات چگونه ادامه پیدا کرده به جام‌جم می‌گوید: «بنده در بدو امر، در جلساتی که به شکل سیار در منازل تشکیل می‌شد و در آنها مبارزانی چون شهید امانی به آموزش نیروهای مبارز می‌پرداختند، با شهید آیت ا... بهشتی آشنا شدم.
ایشان باهوش و تدبیر و درایتی که از همان نخستین برخورد، انسان نشانه‌هایش را به آسانی درک می‌کرد، تصمیم گرفته بودند جلساتی را هم برای آموزش همسران مبارزان برگزار کنند و معتقد بودند بدون همکاری و همراهی همسران مبارزان، آنها هرگز نخواهند توانست فعالیت مثمرثمری داشته باشند، بنابراین آگاهی زنان از مسائل سیاسی و اجتماعی را لازم می‌دانستند تا بتوانند همراه و همسنگر خوبی برای مردان باشند. ایشان برای عملی‌کردن این طرح در باغی در کمال‌آباد کرج، جمعه‌ها گروهی از انقلابیون ازجمله مرحوم‌هاشمی رفسنجانی، شهید باهنر، شهید رجایی، مرحوم عسگراولادی، مرحوم انواری و مبارزان دیگر را همراه با خانواده‌هایشان به آن باغ دعوت می‌کرد تا ضمن تفریح بچه‌ها و خانواده‌ها، در جریان آخرین اخبار مربوط به نهضت امام هم قرار بگیرند و بر آگاهی‌های آنها افزوده شود. پس از انقلاب هم، مدتی جلسات جامعه روحانیت مبارز در این باغ برگزار می‌شد. آخرین جلسه آن، قبل از فاجعه هفت تیر بود. این جلسات در ارتقای سطح آگاهی خانواده‌ها بسیار موثر بود».
شهید بهشتی اساسا مبارزه فرهنگی را سرلوحه فعالیت‌های مبارزاتی خود قرار داده بودند. از جمله تدوین کتب درسی، مشارکت در تاسیس مدرسه رفاه و امثالهم. مهدیان همچنین در این باره می‌گوید: «شهید بهشتی سال‌ها تلاش کردند تا به نوعی در سیستم تدوین کتب درسی آموزش و پرورش راه پیدا کنند، زیرا معتقد بودند کارهای فرهنگی را باید از ریشه و از دوران کودکی و دبستان
آغاز کرد.
ایشان مدت‌ها تلاش کردند و موفق نشدند تا سرانجام آقای برقعی از اعضای دفتر نشر فرهنگ اسلامی -که با وزیر آموزش و پرورش وقت رابطه داشت- سرانجام توانست مسؤولان وزارت آموزش و پرورش را متقاعد کند تدوین کتاب‌های دینی را -که متضمن یک سلسله مباحث اخلاقی خواهد بود- به شهید بهشتی و شهید باهنر بسپارند. یک روز من و شهید باهنر در دفتر نشر فرهنگ اسلامی نشسته بودیم که شهید بهشتی با خوشحالی آمدند و گفتند: از امروز ده میلیون مخاطب نوجوان و جوان پیدا کرده‌ایم و می‌توانیم آنها را آموزش بدهیم!
ایشان با هوشمندی و ذکاوت خاصی، باورهای صحیح دینی را در کتاب‌های دینی مطرح کردند و به این ‌ترتیب زمینه‌های فکری انقلاب را در میان دانش‌آموزان فراهم آوردند. البته افراد دیگری هم به نشر افکار اسلامی می‌پرداختند، از جمله مجله «مکتب اسلام» که مخاطبان زیادی هم داشت، ولی هیچ اقدامی نمی‌توانست به اندازه فعالیت در آموزش و پرورش موثر باشد.
مدرسه رفاه هم در جهت تربیت نسل نوجوان آگاه و متدین و انقلابی، توسط ایشان و جمعی از دوستان تاسیس شد تا در پوشش فعالیت‌های آموزشی، به فعالیت‌های سیاسی ادامه دهند.
در هیات امنای این مدرسه عده‌ای از مبارزان از جمله شهید رجایی، شهید باهنر و مرحوم‌هاشمی رفسنجانی حضور داشتند و بنده هم عضو کوچکی از این مجموعه بودم. اغلب افراد متدین و مبارز، فرزندان خود را به این مدرسه می‌آوردند و بین اولیای مدرسه و والدین هماهنگی تام و تمامی وجود داشت. سطح آموزشی و خدماتی که در این مدرسه ارائه می‌‌شد، بسیار بالا بود و به همین دلیل بارها به عنوان مدرسه نمونه انتخاب شد.
شب‌های دوشنبه جلسات هیات امنای مدرسه در خود مدرسه برگزار می‌شد. ساواک به‌‌تدریج متوجه شد مدرسه رفاه، صرفا یک محیط آموزشی معمولی نیست و درواقع در آنجا تحت لوای آموزش، فعالیت‌های سیاسی انجام می‌شود.
به همین دلیل مدیران و عده‌ای از دانش‌آموزان را دستگیر کرد و آنان را مورد آزار و بازجویی قرار داد.
شهید بهشتی در مدرسه رفاه هم، به شکلی دقیق برنامه‌ریزی و آینده‌نگری می‌کردند. از جمله این‌که برای والدین بچه‌ها، جلساتی برگزار می‌کردند و می‌گفتند: اگر ما خانواده‌ها را همراه نکنیم، فعالیت‌هایمان در خانه‌ها خنثی خواهد شد و عملا به اهداف خود نمی‌رسیم.

بهشتی و تهمت‌ها

یکی از تهمت‌هایی که به شهید بهشتی می‌زدند، سرمایه‌دار بودن ایشان بود. برخورد ایشان با تهمت‌ها و شایعه‌ها چه بود؟
یک روز موقع ناهار در شورای ‌عالی قضایی خدمتشان رفتم و دیدم ناهارشان یک ظرف ماست است و کمی ‌نان! در حالی که همه جا شایع کرده بودند ایشان زندگی تجملاتی دارند. دشمن خوب می‌دانست پس از امام، شهید بهشتی مهم‌ترین شخصیتی است که قدرت اداره کشور رادارد، لذا همه توان خود را صرف تخریب چهره ایشان کرد. شهید بهشتی اساسا تحت تاثیر تایید و تکذیب قرار نمی‌گرفت و وظایف خود را فارغ از هر سخنی انجام می‌داد. این نوع تهمت‌ها را بنی‌صدر و منافقین می‌ساختند و منتشر می‌کردند. اما ایشان به‌رغم همه شایعات مثل کوه ایستاده بود و حتی یک بار واکنش نشان نداد. هر وقت هم می‌پرسیدیم وظیفه ما در مقابل این توفان شایعات و تهمت‌ها چیست، می‌گفت: «سکوت! سکوت! سکوت!»
نگاه شهید آیت‌ا... بهشتی به شخصیت بنی‌صدر و عملکرد او چه بود؟
شهید بهشتی مدت‌ها قبل از پیروزی انقلاب و زمانی که در پاریس با او برخورد کرده ‌بودند، به ماهیت او پی برده بودند. بعدها هم که او در دشمنی با شهید بهشتی و رفتارهای ضد و نقیصی که انجام داد، ماهیت اصلی خود را برملا کرد. زمانی که قرار بود حضرت امام حکم ریاست جمهوری بنی‌صدر را تنفیذ کنند، حرفی را به او زدند که کاملا نظرشان را نسبت به بنی‌صدر نشان داد، منتها به حرمت رأی مردم در لفافه سخن گفتند. ایشان خطاب به او که بانوعی تکبر و بی‌احترامی و با یک دست، حکم را از امام گرفت، فرمودند: «حب الدنیارأس کل خطیئه» و از همان‌جا، ماهیت او برای خیلی‌ها روشن شد.

محمدرضا کائینی

جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها