گزارشی درباره سریال شبکه نمایش خانگی «سال‌های دور از خانه» که تا اینجا نشانی از یک اثر موفق ندارد

سال‌های دور از قصه !

فارغ از برخی بریز و بپاش‌های بی‌رویه و وجود بعضی از سرمایه‌های مشکوک که در این چندوقت اخیر، پای تعدادی از سرمایه‌گذاران و تهیه‌کنندگان را به میز محاکمه کشانده، ضعف و سردستی بودن اغلب آثار هم، پاشنه آشیل شبکه نمایش خانگی است. درواقع با سریال‌هایی طرفیم که از بیرون غلط انداز و پرهیاهو به نظر می‌رسند اما خود آثار چیز جذابی در چنته ندارند. سازندگان این سریال‌ها بیشتر از فضای بازتر شبکه نمایش خانگی، سوءاستفاده می‌کنند و با ترفندها و موضوعات و سوژه‌هایی ملتهب و مبتنی بر خطوط قرمز سعی در جذب مخاطب دارند، اما این شکل توقع و بهره برداری نادرست از اثر هنری، شاید در ابتدای امر باعث کنجکاوی برخی مخاطبان برای تماشا شود، اما در ادامه و با آگاهی تماشاگر از کیفیت محصول و با برآورده نشدن انتظارات، به هیچ وجه موفقیت اثر را تضمین نخواهد کرد و رای به شکست آن می‌دهد. این اتفاقی است که تقریبا برای چند سریال اخیر شبکه نمایش خانگی افتاده؛ حتی دو سریال تازه این شبکه یعنی سال‌های دور از خانه و هیولا هم باوجود این‌که چند قسمتی از آنها بیشتر عرضه نشده، از ضعف روایتی و جذابیت قصه رنج می‌برند و مخاطبان چندان با آنها ارتباط برقرار نکرده‌اند؛ ضمن این‌که در همین چند قسمت ارائه شده هم نشانه‌ای دال بر موفقیت آثار در ادامه هم وجود ندارد، مگر این‌که در روند قصه و شخصیت‌ها تغییراتی اساسی ایجاد شود. عجالتا امروز سراغ سال‌های دور از خانه رفته‌ایم که از آن به عنوان اولین اسپین‌آف ایرانی نام می‌برند.
کد خبر: ۱۲۰۶۴۰۸

چراغ نیم‌سوز!
از سال‌های دور از خانه به عنوان نخستین اسپین‌آف ایرانی نام می‌برند که همین‌طور هم است؛ در این سریال با دو شخصیت فرعی اما مهم و بانمک سریال شاهگوش (داوود میرباقری) به نام‌های صولت خنجری/ شهرام (احمد مهرانفر) و امیریل زهره‌خان/ زهره (هادی کاظمی) طرفیم که در فضایی متفاوت از شاهگوش درگیر ماجراهایی جدید می‌شوند. اما در این چهار قسمت منتشرشده از سریال، با قصه‌ای سردستی و پراکنده و به دور از جذابیت و خلاقیت روبه‌رو شدیم و افرادی را دیدیم که سرگردان و حتی گاهی حضورشان غیرضروری به نظر می‌رسد و هدف و انگیزه محکم و مشخصی ندارند.
گاهی لحظاتی وجود دارد که به واسطه نمک خود بازیگران، لبخند بر لب تماشاگر می‌نشاند اما همین‌قدر هم _ تکیه‌کلام‌ها (مثل منو شهرام صدا کن، خب؟!) و شکل راه رفتن‌ها و عادات و ویژگی‌ها _ از شاهگوش می‌آید و سال‌های دور از خانه، در این زمینه تکرار مکررات است. خود قصه و فضای جدید (حضور شهرام در عمارت خانم طالبی به خاطر یک سگ و تلاش زهره برای ازدواج) هم هیچ نکته بامزه و جذابی ندارد و نتوانسته رضایت تماشاگران را به دست بیاورد. درواقع اگرچه سال‌های دور از خانه همین‌که فتح بابی در زمینه اسپین‌آف در ایران کرده و چراغی را روشن، واجد ارزش است، اما به دلیل ضعف آشکار در روایت و جذابیت، بیشتر به یک چراغ نیم‌سوز می‌ماند.
یک سؤال
سؤالی که اینجا مطرح می‌شود این است که آیا اساسا سریالی چون شاهگوش، ظرفیت و استعداد اسپین‌آف را داشت یا نه. شاهگوش با این‌که چیزهای بانمکی برای تماشا داشت و چند شخصیت آن از جمله همین شهرام و زهره‌ گل کردند، اما در ادامه تنها به عرض قصه افزوده شد و با حضور بازیگران شناخته‌شده مهمان در هر قسمت، کش آمد و داستان به‌سختی در طول پیش رفت و درمجموع نمی‌توان آن را جزو کارهای خوب و موفق داوود میرباقری دانست. بالعکس سریال دندون طلا که در همین شبکه نمایش خانگی پخش شد و کلیت یکدست، منسجم و جذابی هم داشت. بنابراین از آنجا که اسپین‌آف‌ها از فیلم و سریال‌های موفق مشتق می‌شوند، باید گفت شاهگوش چندان قابلیت اسپین‌آف را نداشت، اما از سوی دیگر حیف بود که شخصیت صولت خنجری/ شهرام به آن شکل در قسمت‌های پایانی شاهگوش از قصه بیرون برود و خبری از او نباشد و ظرفیت‌هایی برای دیدن دوباره او در جایی دیگر وجود داشت، اما طبیعتا منظورمان این فضا و قصه نیم‌بند سال‌های دور از خانه نیست.
آنتی اوشین!
اسم سریال هم کمی گول زننده است و طوری به نظر می‌رسد که سازندگان آن می‌خواستند روی خاطره خوش ایرانی‌ها از سریال ژاپنی اوشین (که در ایران با اسم سال‌های دور از خانه به نمایش درآمد) موج سواری کنند و انگار دست‌کم برای جذب اولیه مخاطب و قلاب انداختن ابتدایی روی این تشابه اسمی حساب کردند. البته قصه و فضای سریال دست‌کم تا اینجا هیچ ارتباطی با اوشین ندارد و شاید تنها از این نظر که صولت خنجری/ شهرام به عنوان یک گیلانی چند سالی را دور از خانه و در تهران سپری کرده، بتوان اسم سریال را مناسب قصه دانست. به هرحال هرچه هست سال‌های دور از خانه قدمی به سمت موفقیت همنام ژاپنی‌اش برنداشته است.
تنابنده کجایی؟
یکی از چیزهایی که در تیتراژ سال‌های دور از خانه جلب توجه می‌کند، دیدن نام احمد مهرانفر به عنوان یکی از دو نویسنده سریال است. مهرانفر را به عنوان یک بازیگر خوب و موفق می‌شناسیم و به‌ویژه بازی او در نقش ارسطو (پایتخت) و شهرام (شاهگوش)
_که به شکلی جالب هر دو شخصیت، شمالی و به ترتیب مازندرانی و گیلانی هستند _جزو بازی‌های درخشان کارنامه اوست. با این حال مردم چندان شناختی از سبقه نویسندگی او ندارند، اما مهرانفر نوشتن چند نمایشنامه را در کارنامه دارد. ولی ظاهرا هیچ‌کدام از این تجارب، سبب نشده مهرانفر متن خوبی برای سال‌های دور از خانه بنویسد. سریال، خط اصلی محکمی ندارد و خرده قصه‌هایش هم جذاب نیست. نویسنده دیگر سال‌های دور از خانه هم امیرحسین قاسمی است که پیشتر در دو سری از پایتخت (فصل‌های اول و پنجم) نامش به عنوان یکی از فیلمنامه‌نویسان در تیتراژ آمد که در دومی و تا اینجا آخری، اسمش از قسمت پنجم از تیتراژ حذف شد و زمان پخش، حاشیه‌ها و اختلافاتی را به وجود آورد. متن ضعیف سال‌های دور از خانه که توسط دو نفر از عوامل پایتخت نوشته شده، بار دیگر آدم را یاد توانایی محسن تنابنده در نویسندگی و هدایت نویسندگان می‌اندازد. شاید اگر تنابنده بود و دستی روی سروگوش متن می‌کشید، شخصیت‌های بانمک و باظرفیتی چون شهرام و زهره در قصه‌ای کم جان تلف نمی‌شدند و هدر نمی‌رفتند.
آقای صالحی، آقای قاسمی!
راستش را بخواهید انتظارمان از مجید صالحی (کارگردان) و محمدحسین قاسمی (تهیه‌کننده) سال‌های دور از خانه خیلی بیشتر از اینها بوده و هست. وقتی مخاطب اسم سینماگران شناخته شده و کاربلدی چون این دو را در عنوان‌بندی کاری می‌بیند، باتوجه به پشتوانه آثار خوب آنها با اطمینان پای تماشای کار جدیدشان می‌نشیند، اما حالا سرخوردگی و پشیمانی از این اعتماد، غالب‌ترین احساس است. صالحی پیشتر در سریال سه در چهار نشان داده بود در کارگردانی هم مستعد است و قاسمی هم چه به عنوان تهیه‌کننده آثار جدی نرگس آبیار نظیر نفس و شبی که ماه کامل شد و چه به عنوان تهیه‌کننده فیلم کمدی مصادره (مهران احمدی)، موفق عمل کرده بود، اما این همکاری در سال‌های دور از خانه به نتیجه خوب و دلپذیری منجر نشده است. هرچند سازندگان اثر در تبلیغات و اطلاع‌رسانی سعی می‌کنند پیازداغش را زیاد و وانمود کنند کار موفق و مقبولی ساخته‌اند.

اسپین آف چیست؟
Spin-off (اسپین آف)، شیوه‌ای است که در سال‌های اخیر در تلویزیون و سینمای دنیا رواج پیدا کرده. اسپین‌آف
به روایتی گفته می‌شود که براساس داستان و روایت دیگری شکل می‌گیرد، تا اینجا اغلب آثار مشتق یا اسپین‌آف هم براساس کارهای موفق ساخته شده‌اند و هم در بیشتر موارد شخصیت‌های فرعی قصه، در اثر دیگری به شخصیت‌های اصلی تبدیل شده و قصه خودشان را شکل داده‌اند.
فیلم ددپول، یکی از مهم‌ترین و مشهورترین اسپین‌آف‌های اخیر سینماست. شخصیت اصلی این فیلم کمیک و ابرقهرمانی، وید ویلسون (رایان رینولدز)، یکی از شخصیت‌های فرعی فیلم خاستگاه مردان ایکس: ولورین بود که در ددپول به قهرمان فیلم تبدیل می‌شود و قصه مستقل خودش را دارد.
از اسپین‌آف‌های سریال و مجموعه‌های تلویزیونی هم می‌توان به سریال موفق بهتره با ساول تماس بگیری اشاره کرد که شخصیت اصلی آن ساول گودمن (باب ادنکیرک)، یکی از شخصیت‌های فرعی سریال مشهور و موفق بریکینگ بد بود.
نکته دیگر این‌که قصه برخی اسپین‌آف‌ها در زمانی قبل از موقعی که فیلم و سریال اصلی ساخته شده، رخ می‌دهد. مثلا داستان همین بهتره با ساول تماس بگیری، شش سال قبل از ملاقات ساول با والتر وایت، شخصیت اصلی سریال بریکینگ بد (همان اثری که از آن مشتق شده) است.

امید رحمانی
فرهنگ‌و‌هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها