گفت‌وگو با مهوش وقاری درباره روزهایی که معلم بود

دانش‌آموزها از من بزرگ‌تر بودند!

کد خبر: ۱۲۰۴۰۰۴

یکی از مهربان‌ترین آدم‌هایی است که می‌‌توان در این روزگار سراغش رفت و با او هم‌‌صحبت شد.صبر و حوصله‌اش آدم را شگفت‌زده می‌کند.گلایه نمی‌‌کند و اتفاقات زندگی‌اش را پذیرفته و همین پذیرش در او آرامشی به وجود آورده، حسرت‌برانگیز.
مهوش وقاری، همسر محسن قاضی‌مرادی است.هر دو بازیگر هم هستند.البته قاضی‌مرادی چند سالی است بیمار است و دیگر نمی‌تواند نقشی را بپذیرد و همسرش هم کمتر بازی می‌کند.او ترجیح می‌‌دهد، خودش از همسرش مراقبت کند.می‌گوید: دلم نمی‌آید تنهایش بگذارم،محسن سکته نکرده، دچار بیماری پارکینسون است.این بیماری بخش‌هایی از مغز را درگیر می‌کند و به مرور توانایی حرکتی را مختل می‌کند.بعضی‌ها فکر می‌کنند محسن سکته کرده یا آلزایمر گرفته و دیگر کسی را نمی‌شناسد ! اما چنین نیست و او شاید نتواند به درستی صحبت کند اما حافظه‌‌اش را از دست نداده و دوستان و نزدیکانش را می‌شناسد.برای همین تلاش می‌کنم محسن را به مهمانی‌‌ها و جمع‌‌های دوستانه ببرم. دوست ندارم منزوی و خانه‌نشین شود.
معلم زبان متفاوت
مهوش وقاری که با بازی در فیلم نار و نی وارد دنیای بازیگری شد در کارنامه ‌خود آثاری مانند مجسمه،‌راز گل شب‌بو، زیر پوست شهر، پسر آدم دختر حوا، روزگار جوانی، دوردست‌‌‌‌ها و ... را دارد درباره حرفه بازیگری‌اش می‌گوید: خودم به دلیل بیماری محسن کم‌کارتر شده‌ام اما راستش دنیا عوض شده و آدم‌‌ها هم عوض شده‌‌اند و دیگر حرفه بازیگری مثل سابق حساب و کتاب ندارد.دو سه ماه قبل نقشی را پذیرفتم، قرارداد هم امضا کردم اما تا همین امروز هیچ خبری نشده، نمی‌دانم اصلا قرار هست کار کنند یا نه ! حداقل می‌توانستند خبری بدهند!
مهوش وقاری 65 ساله است و فارغ‌التحصیل رشته علوم سیاسی از دانشگاه تهران. درس سیاست خوانده اما معلم شده.معلم شدنش هم ماجرای جالبی دارد.می‌گوید: سال اول دانشگاه بودم در آن زمان دو گزینه داشتیم؛ یا به ما کمک هزینه تحصیلی می‌دادند یا کار کنیم و در قبالش حقوق بگیریم که من دومی‌ را انتخاب کردم.یکی از کارها تدریس در مدرسه بود.سال 51 به دبیرستان رفتم و به دانش‌آموزان کلاس دوازدهم زبان انگلیسی درس می‌دادم. بعضی از دانش‌آموزان از خودم بزرگ‌تر بودند !‌ آن زمان کسانی که زبان خارجی بلد بودند تعدادشان زیاد نبود و آموزشگاه‌‌های زبان هم به اندازه امروز نبود.من از بچگی در انجمن ایران - انگلیس درس زبان خوانده بودم و وقتی به دانشگاه رسیدم زبان خارجی‌ام تکمیل بود.دانش آموزان اما رابطه خوبی با من داشتند و حرفم را گوش می‌‌دادند و اذیتم نمی‌کردند چون رابطه صمیمی با آنها داشتم.البته من همیشه از همکار و شاگردانم شانس داشته‌ام و فضای کاری و رابطه‌ام با آنها صمیمی بوده و هست.
معلم مادر بزرگ‌ها
سال 53 همچنان که تحصیل می‌کردم، استخدام آموزش و پرورش هم شدم البته در کادر اداری .اولین مدرسه‌ای که رفتم میدان خراسان بود که کلاس شبانه هم داشت و خانم‌‌‌های بزرگسال که به هر دلیلی از تحصیل جا مانده بودند، غروب‌ها می‌آمدند برای درس خواندن.در مقطعی معلم زبان مدرسه مشکلی پیدا کرد و نتوانست بیاید و مدیر پیشنهاد تدریس زبان به من داد البته بدون حقوق. قبول کردم چون تدریس را دوست داشتم.این دوره خیلی برایم جالب بود.خانم‌هایی که به مدرسه می‌آمدند هم درس می‌خواندند و هم تمام اتفاقات زندگی‌شان را برایم تعریف می‌کردند؛ شوهر و مادر و خواهر شوهر چه کردند و بقیه.زنگ تفریح فقط پای صحبت آنها می‌نشستم.
لیسانس که گرفتم به مدرسه‌ای در میدان بهارستان رفتم. انقلاب که شد دستور دادند خانم‌ها کادر اداری نباشند و فقط درس بدهند.این امتیاز را به من دادند که در مدرسه‌ای تدریس کنم که نزدیک خانه‌مان باشد.مرا به مدرسه رازی منطقه سه فرستادند که هنوز هم در خیابان ولیعصر بالاتر از میدان ونک دایر است. یکی از دیگر شانس‌هایم این بود که همیشه در مدارس خوب و اسم و رسم دار تدریس کردم. بعد از مدرسه رازی رفتم مدرسه هدف و بعد شهید رجایی.مدتی هم در مدرسه حضرت مریم که برای ارامنه بود کار کردم و بعد بازنشسته شدم.
سختی‌های تدریس مقطع راهنمایی
چه آنها که تجربه معلمی دارند و چه آنها که ندارند می‌گویند معلمی شغل خوبی است.از وقاری می‌پرسم به نظرتان چرا این حرفه این‌قدر محبوبیت دارد که می‌گوید: کلا کنار بچه‌‌ها و نوجوان‌ها بودن حس خوبی به آدم می‌دهد.آنها رو به جلو هستند و به تو انرژی می‌دهند اما به‌هرحال سختی‌‌های خودش را هم دارد؛ با تعداد زیادی بچه و نوجوان سر و کار داری که هر کدام روحیه خاص خود را دارند.من هم مقطع راهنمایی تدریس کرده‌ام هم دبیرستان. راهنمایی مقطع خاصی است.به نظر ما آنها هنوز بچه هستند اما آنها در درون از کودکی عبور کرده‌اند و خیلی احساس برتری و غرور دارند.با این گروه کار کردن خیلی سخت است.بسیار حساس می‌شوند باید مراقب شکنندگی احساسی آنها بود.هم باید با آنها دوست باشی و هم دقت کنی که آن‌قدر صمیمی نشوی که نتوانی آنها را مدیریت کنی.
به وقاری می‌گویم گاهی شنیده می‌شود که معلمی، دانش‌آموزی را کتک می‌زند، با این چیزهایی که شما گفتید آیا امکان دارد معلم کاسه صبرش لبریز شود و نسبت به رفتار یا گفتار دانش‌آموزی واکنش تندی نشان دهد؟
می‌گوید: کاسه صبر لبریز می‌شود، چون معلم‌ها هم آدم هستند.ما مگر در خانواده با نزدیکانمان دچار چالش و حتی بگو و مگو نمی‌شویم؟اما معلم فرق دارد.او باید آن‌قدر از نظر روحی توانمند باشد که بتواند خودش را کنترل کند که کار به جای باریک نکشد .
می‌گویم آنچه واضح است هوش بالای بچه‌‌های امروزی است.در کنارش برخی بر این باورند که جسارت و عصیان نسل امروزی هم خیلی بیشتر از گذشته است.شما ارزیابی‌تان از دو سه نسل اخیر چیست؟
این بازیگر می‌گوید: اصلا قابل مقایسه نیستند.من چند سالی هست بازنشسته شده‌ام و دیگر تدریس نمی‌کنم اما دریافتم از بچه‌‌ها و دانش‌آموزان امروزی این است که بسیار جسورتر و عصیانگرتر از بچه‌های قدیم هستند.بچه‌‌های دوره ما حرمت‌ها را بیشتر نگه‌می‌داشتند و راستش به اندازه بچه‌‌های امروزی گستاخ نبودند.به همین دلیل همیشه دعا می‌کنم خدا به معلم‌ها صبر بدهد چون کار کردن در فضای مدارس امروزی صبر و تحمل بسیار زیادی می‌خواهد.باید به نسلی آموزش بدهی که از پدر و مادر به سختی تمکین می‌کنند چه برسد به معلم!

طاهره آشیانی
روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها