روزی لویی شانزدهم پس از آن‌که ناهار مفصلی به همراه انواع نوشیدنی‌های مجاز و غیرمجاز بر بدن زد و به‌شدت سرحال و قبراق شد و سرکیف آمد، تصمیم گرفت کار جالبی بکند. پس به همه اعلام کرد هرکسی امروز یک جمله حکیمانه بگوید که تابه‌حال کسی نگفته باشد، صد سکه طلا دریافت می‌کند.
کد خبر: ۱۱۹۵۶۱۰

سپس به اتفاق ملازمان و محافظان برای هضم غذا به قدم زدن در بیرون کاخ پرداخت. لویی‌شانزدهم و اطرافیان در حین قدم زدن به باغی رسیدند که پیرمردی در آن به کاشتن نهال گردو مشغول بود. لویی شانزدهم از اطرافیان خواست پیرمرد را صدا کنند و او را به خدمت بیاورند. وقتی پیرمرد به خدمت لویی شانزدهم رسید، لویی شانزدهم به او گفت: ای پیرمرد، درخت گردو بعد از هشت سال بار می‌دهد. میوه‌های آن به عمر تو که هیچ، به عمر من هم قد نمی‌دهد و به لویی هفدهم می‌رسد. (و به فرزندش لویی هفدهم که در کنار او ایستاده بود اشاره کرد.) تو به چه امیدی نهال گردو می‌کاری؟!
پیرمرد گفت: دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما می‌کاریم تا دیگران بخورند. لویی شانزدهم که از این جمله بسیار خوشش آمد، دستور داد صد سکه طلا به پیرمرد بدهند. پیرمرد تشکر کرد و گفت: درخت گردوی دیگران هشت سال بعد ثمر می‌دهد، مال من روز اول ثمر داد. لویی شانزدهم که باز هم خوشش آمده بود دستور داد صد سکه دیگر به پیرمرد بدهند. پیرمرد تشکر کرد و گفت: درخت گردوی دیگران سالی یک‌بار ثمر می‌دهد و مال من در یک روز دوبار. لویی شانزدهم که خیلی خوشش آمده بود از پیرمرد پرسید: کیستی؟
پیرمرد گفت: بزرگمهر هستم، حکیمی از سرزمین پارس که برای ادامه تحصیل به فرانسه آمده‌ام. لویی شانزدهم گفت: پس راست گفته‌اند که هنر نزد ایرانیان است و بس؟ بزرگمهر گفت: تا حدی. و به این ترتیب خرج ادامه تحصیل بزرگمهر جور شد و وی در رشته حکمت و فلسفه با گرایش کشاورزی تا مقطع دکترا به تحصیل پرداخت.

امید مهدی‌نژاد

طنزنویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها