در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
خانه اجارهایشان در یکی از کوچه پسکوچههای محله سلسبیل شهر کرمان واقع شده؛ خانهای با حیاطی کوچک و چند اتاق که پژمان به همراه مادر و برادر خردسالش در یکی از اتاقها زندگی میکنند. اتاقی کوچک با ابتداییترین وسایل زندگی شامل تعدادی ظروف آشپزخانه و یک تلویزیون کوچک قدیمی که در گوشهای از اتاق روی زمین قرار گرفته. با تعارف مریم آبو مادر پژمان در گوشهای از اتاق مینشینم تا از سرنوشت تلخ زندگی کودکی خردسال بشنوم که به دلیل فقر و محرومیت همانند تعداد زیادی از کودکان همشهریاش در مناطق محروم شرقی استان کرمان مجبور به انجام کارهای سخت و خطرناکی همچون فروش بنزین در کنار جاده میشوند تا با اندک درآمد حاصل از آن بتوانند چرخ یک زندگی را به کندی بچرخانند.
مریم آبو، کتری آب را روی اجاق گاز کوچکی میگذارد تا برای من چای آماده کند. میخواهد گاز را روشن کند و درحالی که چوب کبریت در دستانش شعلهور میشود، از شعلههای آتشی میگوید که بدن فرزند خردسالش را سوزاند. از وضعیت زندگی مردم منطقه نگین کویر فهرج در شرق استان میگوید که در فقر و محرومیت زندگی میکنند: نگین کویر فهرج که خانواده هفت نفره ما در آن زندگی میکند، منطقهای محروم در دل شنزارهای کویر است و وقوع طوفانهای شن و هجوم شنهای روان به خانهها و نخلستانهای مردم این منطقه که جز برداشت خرما از نخلستانها درآمد دیگری ندارند، باعث شده در بسیاری از اوقات هنگام وقوع طوفان شن، چند روزی نتوانند از خانه خارج شوند و شرایط زندگی و کسب درآمد از طریق کشاورزی برای مردم بسیار سخت باشد. به همین دلیل بخشی از کودکان و مردم این منطقه مجبورند برای کسب درآمد به فروش بنزین در کنار جاده بپردازند. پژمان نیز برای اینکه کمکخرج زندگی ما باشد در کنار ادامه تحصیل، در کنار جاده به فروش بنزین به ماشینهای عبوری از جاده میپرداخت. پدر پژمان به دلیل ناتوانی جسمی قادر به کار کردن نیست و مریم آبو میگوید که همسرش از زمان زلزله بم علیل شده؛ همان زمان که برای نجات اقوام و آشنایان به سمت بم حرکت میکند و در جاده تصادف کرده و دچار مصدومیت شدید میشود و سلامت پاهایش و همچنین توانایی کار کردن را از دست میدهد. و اینطور است که پژمان 9ساله برای کمک به خانواده، همپای دیگر کودکان شهر به بنزینفروشی کنار جاده روی میآورد.
از همان زمان که آتش وجود نازک و نحیف پژمان را در کام میکشد، اشک میشود روزی هر روز مادر، مثل همین حالا که دوباره بغضش میترکد و با چادرش اشکی که پهنای صورتش را گرفته، پاک میکند و نقب میزند به ماجرای آن روز و کابوسهای هر شب طفل آتشگرفتهاش؛ به آن ظهر داغ و آسمان آتش گرفته تیرماه 94 که پژمان در کنار جاده در حال پرکردن بطریهای بنزین بود و هرم هوا و آتشی که از آسمان میبارید، بطریهای بنزینش را به آتش کشید و بطریهای گُر گرفته هم تن نازنین طفل خردسالش را شعلهور ساخت: پس از انتقال پژمان به بیمارستان بم و تعیین 40 درصد سوختگی بدنش، برای طی کردن مراحل درمانی به شهر کرمان آمدیم و در مدت 45 روز بستری بودن پژمان در بیمارستان شفا برای طی مراحل درمانی، به دلیل مشکلات مالی و نداشتن مکانی برای اقامت در شهر، مجبور به کرایه اتاقی در مسافرخانه یا بیشتر اوقات چادر زدن کنار بیمارستان بودیم. پس از پایان مهلت 45 روزه و درخواست پزشکان معالج برای چکاپ مداوم، ده روز دیگر در چادری اقامت میکنند و در این زمان و در این شرایط غیربهداشتی، گوشهای سوخته پژمان دچار عفونت شده و روند درمانش سخت میشود، طوری که مجبور به سفر به مشهد و تهران برای ادامه روند درمان میشوند، گرچه این سفرها نیز بهبود در وضعیت درمانی پژمان ایجاد نمیکند و پزشک معالج مجبور به قطع دستان سوخته وی که بر اثر سوختگی شدید به بدنش چسبیده بود، میکند. روند درمان اما همچنان ادامه دارد، آن هم در شرایطی که والدین پژمان گاه مجبور به کارتنخوابی در کنار بیمارستانها میشوند. مادر پژمان به ما میگوید طی این سه سالی که پژمان مراحل درمان را سپری کرده فقط شش ماه هزینههای درمان و عمل او توسط یک موسسه خیریه که در تهران فعالیت میکند پرداخت شده و دیگر از هیچ نهاد حمایتی چون کمیته امداد و بهزیستی کمکی دریافت نکردهاند: ما برای تامین هزینههای درمان پژمان مجبور شدیم همه دار و ندارمان را بفروشیم و اکنون درحالی فقط یک خانه خشت و گلی فرسوده برایمان باقی مانده که حتی پولی برای پرداخت کرایه تاکسی خانه تا بیمارستان را هم نداریم. مریم آبو، بغض گلویش را فرومیخورد و در حالی که دست پینهبستهاش را روی سر فرزندش میکشد که سوختگی حتی بخشی از پوست و موی سرش را نیز برده، ادامه میدهد: الان دو ماه است کرایه 250 هزار تومانی اتاق اجارهای را که در آن زندگی میکنیم هم نتوانستهایم بپردازیم. دکتر معالج پژمان تاکید کرده برای پیشرفت روند درمان باید گوشت و میوه و سبزیجات مصرف کند، اما مادر پژمان میگوید حتی پولی برای خرید نان ندارند، چه برسد به خرید این اقلام گرانقیمت!
در حسرت ادامه تحصیل
سال تحصیلی که شروع شد، پژمان هم که درسش بسیار خوب است، برای حضور در کلاس درس لحظهشماری میکرد و خوشحال بود اما به دلیل شرایط سخت جسمی و ادامه روند درمان نتوانست به مدرسه برود و از تحصیل بازماند. این پسربچه فهرجی علاوه بر سوختگی 40 درصدی بدنش، از بیماری هموفیلی نیز رنج میبرد که باعث میشود حتی در شب دچار خونریزی بینی شود .
حکمت قاسمخانی
جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: