گزارش جام‌جم از تلاش‌های بانویی که با گردشگری روی زخم‌های روستای ساسنگ مرهم گذاشت

بـه سان سنگ سخت

کوچ از شهرهای شلوغ، آرزوی خیلی هاست، اما برای خیلی‌ها این ایده از مقام آرزو فراتر نمی‌رود، چون زرق و برق شهرنشینی چشم خیلی‌ها را گرفته است. این زرق و برق چیزی نیست جز آلودگی که از در و دیوار کلانشهرها بالا می‌رود. نفس کشیدن برای بسیاری از شهروندان این روزها مشکل شده یا کم نیست گوش‌هایی که از آلودگی صوتی به درد آمده است.
کد خبر: ۱۱۷۲۱۵۲

در این شرایط روستاهای زیادی وجود دارد که ظرفیت آبادی و اشتغال را دارند،اما کمتر شخصی پیدا می‌شود همت کند و با آبادی روستا، زندگی‌اش را آباد کند. این گزارش حکایت یکی از افرادی است که برای آبادی زندگی خودش به آبادی برگشت و با ساخت یک اقامتگاه بوم‌گردی حال خودش و اهالی روستا را خوب کرد. این گزارش روایت سرسختی‌های راحله احمدی برای شکست مشکلات در روستایی است که به سان سنگ نام دارد.

راحله احمدی 34 سال دارد و تا 18 سالگی در گلستان زندگی کرد. او برای ادامه تحصیل به تهران رفت و حدود 14 سال در این کلانشهر روزگار گذراند. در تهران مدرک کارشناسی ارشد را در رشته محیط زیست گرفت و ازدواج کرد. او در این مدت در یک شرکت خصوصی وابسته به راهآهن شاغل بود، اما زندگی در شهر بزرگ ومشکلات ناشی از آن آرامش را از زندگی خانم احمدی گرفت. به همین علت تصمیم گرفت استعفا بدهد و از تهران برود.

خانم احمدی اکنون بعد از چند سال مهاجرت از تهران به مینودشت، درباره تجربه زندگی در این شهر میگوید: «سال آخری که در تهران بودم، زندگی برایم در هوای آلوده و شهر پر از ترافیک بسیار سخت شده بود. هر روز باید صبح دختر چهار سالهام را به مهدکودک میبردم و تازه خودم راه میافتادم به سمت محل کارم تا غروب.» زندگی ماشینی، دور بودن کودک از مادر و تربیت شدن در محیطی خارج از خانه باعث شد راحله به فکر تغییر زندگی اش بیفتد: «زندگیام را دوست نداشتم، محیط کاریم به شکلی بود که باید مثل ربات در طول هفته یکسری کار را به صورت تکراری انجام میدادم و در ساعتی وارد وخارج میشدم.» دلایل خانم احمدی برای مهاجرت از تهران کم نیست، اما به قول خودش مهاجرت معکوس ارزش خطر کردن دارد.

خواستم مفید باشم

دوستان و هم دانشگاهیان خانم احمدی برای داشتن زندگی بهتر به کشورهای اروپایی رفتهاند، او در حالی که شرایط زندگی در خارج از کشور را داشت، اما راهش را به سمت زادگاهش تغییر داد. او میگوید: «اگر مسیر معمول مهاجرت یعنی مهاجرت از شهرستان به تهران و از آنجا به خارج از کشور را دنبال میکردم، شاید به زندگی راحت تر با امکانات بهتری برای خود و فرزندم میرسیدم، اما دوست داشتم بتوانم بر زندگی دیگران تاثیر بگذارم.» خانم احمدی تلاش برای زندگی بهتر را به مهاجرت محدود نمیکند. او تاکید میکند شخصی موفق است که برای مردم کشورش و اطرافیانش مفید باشد.

سرمایهگذاری در روستا

سفر، علاقه به طبیعت، تلاش برای بهرهوری از محیطزیست در کنار حفاظت از آن راحله را برای ایجاد بومگردی تشویق کرد. به گفته او «گردشگری از علاقههای من بود، اما اینکه در کجا و به چه شکلی بخواهم آن را اجرا کنم، جزو آن دسته از اتفاقاتی بود که به دلم افتاد وکارهایش جفت و جور شد.» راحله از همان روزهای اول حضور در مینودشت، برای پیدا کردن مکانی مناسب بهمنظور ساخت مرکز بومگردی به بیشتر روستاهای استان گلستان سفر کرد. روستای ساسنگ یا بهقول بومیها (به سان سنگ)، جایی است که خانم احمدی با رسیدن به آنجا فهمید محل درست را پیدا کرده است؛ انتخابی که به قول خودش درست بود و پردردسر: «روزی که برای اولین بار وارد روستای ساسنگ شدم و مساله را با مردم و دهیاری روستا در میان گذاشتم هیچ استقبالی از طرح نشد، هیچ‌کدام از اهالی حاضر نبودند آرامش روستایشان را برهم بزنم. یکی از خانه‌هایی که خالی از سکنه و در حال تخریب شدن بود را برای شروع کارم انتخاب کردم، در حالی که خانه اصلا قابل استفاده نبود، اما باز هم صاحبش حاضر نبود آن را به من بفروشد. بیشتر اهالی با دیدنم موضع می‌گرفتند و از دیدنم روزگارشان تلخ می‌شد.» راحله احمدی هر روز صبح از مینودشت که خانه پدری‌اش آنجاست، راهی روستای ساسنگ می‌شد، بااهالی بحث و گفت‌وگو می‌کرد، از روزهای روشن و آینده‌ای خوب برای زنان و جوانان روستا حرف می‌زد، اما مردم روستا رضایت نمی‌دادند. دستش را پس می‌زدند و از او می‌خواستند که از روستایشان برود و دیگر برنگردد.

اهالی ساسنگ را راضی کردم

«غریبه بودم. پوششم، حرف زدنم، راه رفتنم هیچ کدام شبیه آنها نبود، حق میدادم مرا در میان خودشان نپذیرند، چه برسد به اینکه بخواهند به من اعتماد کنند و در دل روستایشان جایی ایجاد شود که قرار است علاوه بر خودم هر روز پای تعدادی غریبه را به روستا باز کند» اینها را راحله احمدی بعد از گذشت شش ماه از رفت و آمدش به روستا میگوید، شش ماهی که هیچ اتفاقی در روند ایجاد اقامتگاه و اعتماد سازی مردم نسبت به او و طرح اتفاق نیفتاده بود، او میگوید: «زنان روستا کمکم به من اعتماد کردند، اما همچنان به کارم شک داشتند، حتی در روستا شایع شده بود که من دنبال گنج و اشیای قیمتی هستم و آن خانه را برای تخریب و جستوجو بهدنبال گنج میخرم. خانوادهام بارها بعد از دیدن برخورد اهالی ساسنگ با من، روستاهای دیگری را برای ایجاد اقامتگاه به من معرفی کردند، اما من با مردم، بویژه زنان و دختران روستا خو گرفته بودم، تازه شبیهشان شده بودم و در کارهایی که برایم تازگی داشت کمکشان میکردم. راه و مقصد نهاییام همین ساسنگ بود، فقط باید کمی دیگر برای شروع کار تلاش میکردماصرارهایش بالاخره جواب داد، اما باز اهالی روستا قبول نکردند، به همین خاطر خانم احمدی با یکی از دوستانش که معمار است به سراغ روستاییان رفت و آنها به اعتبار او، خانه تخریب شده را به این بانوی مصمم اجاره دادند.

خانه روستایی که اجاره میشود، قدم اول و اصلی برای شروع کار برداشته شده و اهالی ساسنگ راضی میشوند یک غریبه در کنارشان خانهای را برای پذیرایی از گردشگران در روستا بنا کند.

زنان روستا در کنار راحله

ایجاد اشتغال برای زنان یکی از اهداف اصلی و بخشی از دغدغههای خانم احمدی است، به همین علت هم در همان روزهای ابتدایی حضور در روستا بیشتر با زنان روستا درباره توانمند سازی آنها حرف میزد. قرار گذاشتند در کنار اقامتگاه، مکانهایی را برای عرضه صنایعدستی و محصولات کشاورزی و دامی روستا راهاندازی کنند، خانم احمدی درباره بهکارگیری نیروهای جوان روستا و بویژه زنان روستا حرفهای شنیدنی دارد. «با خودم عهد کردم زنان روستا را به‌کار بگیرم و در راه توانمندسازی آنها هر کاری که از دستم میآید، برایشان انجام دهم همچنین معتقدم بومگردی و خانه روستایی با حضور زنان موفقتر خواهد بود، زیرا وجود زن درخانه به آنجا روح و امنیت میدهد. این را بارها از مهمانهایی که در اقامتگاه میزبان آنها بودهام، شنیدهام که وجود زن در اینجا باعث دلگرمی و راحتی مهمانان است

راحله ادامه میدهد: «پارچه بافی از مهمترین صنایعدستی روستاست که از زمانهای دور زنان و دختران منطقه آن را انجام میدادند، اما دیگر مشتری نداشت و به فراموشی سپرده شده بود. با کمک خود زنان روستا پارچهبافی را شروع کردیم و در حال حاضر به مهمانان روستا آنها را میفروشیم. پسران و دختران جوان روستا هم که کمتر در کار پارچه بافی تبحر دارند در خود اقامتگاه و برای پذیرایی از مهمانان مشغول به کار میشوند، برخی دیگر از زنان روستا در پخت نانهای محلی یا فروش ترشی و مرباهای محلی کمک میکنند، مردان روستا هم در جابهجایی مسافران و همچنین ساخت خانه و محوطه اقامتگاه
خانم احمدی را همراهی میکنند.

فاطمه، رقیه، آسیه، ابراهیم و علی در کنار پدر و مادر خانم احمدی از جمله افرادی هستند که به صورت مستقیم در اقامتگاه کار میکنند و به قول مادر راحله جزئی از خانواده آنها شدهاند.

اقامتگاه ساسنگ

حاصل زحمت و تلاش راحله احمدی و خانواده‌اش، اقامتگاه بوم‌گردی ساسنگ است؛ مکانی که با قرار گرفتن در میان جنگل‌های هیرکانی و همسایگی دو آبشار زیبا در روستای ساسنگ میزبان تجربه‌ای تازه برای گردشگران است در فاصله 130 کیلومتری از گرگان و دسترسی آسان به ایستگاه قطار و فرودگاه گرگان این امکان را فراهم می‌کند تا گردشگران براحتی خود را به این روستا برسانند. اقامتگاه ساسنگ در حال حاضر ظرفیت پذیرایی از 40 نفر را دارد، این اقامتگاه دارای اتاق‌هایی به نام زیتون، ابریشم، توت و دیشو است که در هر کدام از آنها می‌توان زندگی روستایی را تجربه کرد.غذاهای محلی و آداب سنتی و گشت و گذار در روستا و جنگل از دیگر جاذبه‌های ساسنگ است.

بهنام اکبری

جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها