گفت‌وگو با حسین یاریار، آخرین ستاره فیلم‌های ساموئل خاچیکیان

به یاد هیچکاک ایران

جای سینماگران پیشرو و بزرگی چون ساموئل خاچیکیان، امروز بیش از هر زمان دیگری در سینمای تنبل و فراری از ژانر ایران احساس می‌شود. فقط افرادی چون او می‌توانند، سینمای ما را از رکود و درجا زدن در مسائل اجتماعی نجات دهند و امکان هماوردی سینمای تجاری- هنری ایران و جهان را فراهم کنند. این فیلمساز فقید در اوج دوران فیلمفارسی و حتی پیش از آن، سراغ ژانر دلهره و پلیسی و جنایی رفت و آثار جذاب و پرتماشاگری خلق کرد.
کد خبر: ۱۱۷۲۰۲۲

به مناسبت تولد و درگذشت هیچکاک سینمای ایران (به ترتیب 29 مهر 1302 و 30 مهر 1380)، سراغ حسین یاریار رفتیم که به نوعی آخرین ستاره کشف شده توسط خاچیکیان بود و در سه فیلم چاووش، مردی در آینه و بلوف با این فیلمساز برجسته همکاری کرد. جالب است که تولد یاریار هم همین روزهاست. او که پیش از بازیگری، بازیکن فوتبال تیم‌های ملی، برق شیراز و بانک ملی بود و این سال‌ها مدیر باشگاه ورزشی هنرمندان ایران هم است، چهارم آبان سال 32 به دنیا آمد.

اولینباری که ساموئل خاچیکیان را دیدید، یادتان است؟

بله، یادم است. در ورزشگاه امجدیه بود. آنموقعها دو بازی داشتیم که پشت هم برگزار میشد. من آمدم بالا که بازی دوم را ببینم، پسربچهای آمد و به من گفت پدرم با شما کار دارد. با خودم گفتم حتما یکی از تماشاگران است. با دست او را نشان داد و گفت آنجا نشستهاند. من نگاه کردم، دیدم آقای ساموئل خاچیکیان دارند برایم دست تکان میدهند. گفتم پدرت آقای خاچیکیان است؟ گفت بله. آن پسر، ادوین بود. رفتم خدمت آقای خاچیکیان و قراری گذاشتیم. ایشان آن موقع میخواستند فیلم «عقابها» را بسازند. قرار بود من در این فیلم بازی کنم، اما بنا به دلایلی نشد و من خواهش کردم ایشان اجازه دهند که بیشتر سینما را بشناسم. این شناخت بیشتر و کارآموزی کنار آقای خاچیکیان، پنج شش سال طول کشید. هفتهای سه چهار روز خدمت ایشان بودم و فیلمنامههای مختلفی را میخواندیم. با خواندن این فیلمنامهها، من هم بیشتر با فضای سینما آشنا میشدم.

پس از جایگاه سینمایی خاچیکیان آگاه بودید؟

(میخندد) بله، من عاشق سینما بودم و آقای خاچیکیان هم آدم بزرگی بودند.

برایم خیلی افتخار بود که کنار ایشان باشم. این آشنایی و آموختن چند ساله، منجر به بازی در فیلم «چاووش» شد.

چاووش اولین حضور شما جلوی دوربین بود، بازی مقابل بازیگران حرفهای چون پرویز پورحسینی، حسین پناهی و نرسی گرگیا سخت و دلهرهآور نبود؟

نه، چون آن پنج شش سال خیلی به من کمک کرده بود؛ ضمن اینکه خیالم بابت حضور آقای خاچیکیان، خیلی راحت بود. جدا از این، من به نوعی در فیلم چاووش، مجری طرح هم بودم. چاووش، یک فیلم عرفانی بود و در ژانر کاری آقای خاچیکیان نبود. اما آن زمان به ایشان گفتند، این فیلم را بسازد تا بتواند کار کند.

شیوه کارگردانی و هدایت بازیگر خاچیکیان چطور بود؟ صحنه برای بازیگر بازی میکرد؟

بازی نمیکردند، اما به خوبی صحنه را برای بازیگر توضیح میدادند و تشریح میکردند. یکی از ویژگیهای شاخص ایشان، دکوپاژ و تدوین بود.

راش (تصویر) زیاد میگرفتند؟

نه، چون آن زمان، نگاتیو خیلی گران بود. آقای خاچیکیان دقیقا میدانست از هر صحنه چه میخواهد. الان هم اگر به موزه سینما بروید، میتوانید دکوپاژهای او را ببینید. او جزو اولین کارگردانهای سینمای ایران، شاید حتی اولین کارگردانی بود که دکوپاژ تصویری داشت و فیلمبردار و بازیگر خیلی راحت با دیدن آنها، میتوانست کار کند.

برخورد او با بازیگران و عوامل چطور بود؟

خیلی نرم و بااحترام با بازیگران و عوامل رفتار میکرد.

دومین فیلمی که با خاچیکیان کار کردید، «مردی در آینه» بود که فیلم خاصی در آن سالها محسوب میشد؛ یک فیلم هیچکاکی ایرانی.

بله، هرچند به اعتقاد من این فیلم به نسبت آثار اوج کارنامه ایشان همچون «دلهره» و «ضربت» و... چندان قوی نبود. ایشان وقتی مردی در آینه را میساخت، در آستانه 70سالگی بود و دل و دماغ قبل را نداشت. با همه این حرفها و با اینکه خیلی اذیت شده بود، در همان فیلم هم نشان داد هنوز از آن یاد میشود. همچنان در سفرهایی که میروم، مردم هرجا مرا میبینند، از این فیلم یاد میکنند.

در همکاری بعدی شما با خاچیکیان، خسرو شکیبایی هم حضور داشت. خاطره خاصی از او دارید؟

بله، خسرو خیلی با معرفت بود. از معرفت او همین بس که با اینکه من نقش مقابل او و به نوعی حریفش بودم، اما خسرو بدون هیچ نگاه خاصی مرا راهنمایی میکرد. این خاطره را یادم نمیرود؛ از بس درگیر مباحث تولید فیلم بودم، تا صبح روزی که قرار بود جلوی دوربین بروم، هنوز لباسم مشخص نبود. وقتی برای گریم آمدیم، خسرو گفت بیا سوار ماشین شو، برویم لباست را بگیریم. گفتم از کجا بگیریم؟ گفت بیا پیدا میکنیم و من میگویم چه چیزی بپوش. با هم به خیابان شریعتی رفتیم و یک کاپشن معروفی خریدیم. آن کاپشن بهقدری در آن فیلم معروف شد که بعدها وقتی به پاوه و کردستان رفته بودم، میگفتند اکثر جوانهای شهر، این مدل کاپشن را پیدا کرده و خریده بودند.

یک کاپشن چرم قهوهای بود.

(میخندد) بله، دقیقا. در واقع لباس شخصیت مرا در این فیلم خسرو انتخاب کرد و گرفت. چون میتوانست این کار را نکند و من هم دیده نشوم. او حرفی به من زد که حرف درستی بود. گفت حسین! بالاخره از نظر بازی من باتجربهترم و طبیعی است در بحث تجربه از تو جلوتر باشم، بنابراین باید کاری کنیم که تو از طریق دیگری، خوب دیده شوی و این کنتراست به وجود بیاید.

چرا دیگر فیلمهایی نظیر آثار خاچیکیان ساخته نمیشود؟

اول اینکه ما دیگر سینمای پلیسی و جنایی و ژانر وحشت نداریم. سینمای ما در این سالها یا کمدی است یا اجتماعی. به همین دلیل کسی سراغ ژانرهای دیگر نمیرود. سلیقه مردم را به این طرف بردهاند دیگر. الان این شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، باعث شده مردم ایران زرد شوند و 95 درصد دنبال حاشیه باشند. متاسفانه طوری شده که عده زیادی از مردم، دروغ را دوست دارند و دنبال مسائل زرد هستند. به نظرم در فیلمسازی هم همین اتفاق افتاده است و ما در خیلی از فیلمها این مساله را میبینیم. خیلی از قصههای فیلمهای قبل از انقلاب، دارد برگردان و به فیلمهایی در این سالها تبدیل میشود. نگاه همه ما در این شرایط، زرد شده است.

خاچیکیان در دهه 40، از عزیز اصلی، دروازهبان تیم ملی فوتبال ایران در دو فیلم بیعشق هرگز و خداحافظ تهران استفاده کرد. شما دومین و آخرین ورزشکار و فوتبالیستی بودید که در آثار این فیلمساز بازی کردید. نظرتان درباره برخی ورزشکارها و فوتبالیستهایی که در سالهای اخیر وارد سینما و بازیگری شدهاند، چیست؟ برخی نسبت به این ورودها نقد و موضع منفی دارند و معتقدند با یک خطکشی، نباید این اتفاق بیفتد.

سوای بحث ورزش و فوتبال، من آخرین بازیگری بودم که آقای خاچیکیان به قول خودش، کشف کرد و جلوی دوربین آورد. درباره بحثی هم که مطرح کردید، من موافق خط کشی نیستم. چرا؟ سینما احتیاج به گیشه دارد. قرار نیست همه بازیگران بسیار خوبی شوند. نه فقط در سینما، در همه حرفهها همینطور است. مگر همه خبرنگارها تاپ و بهترین هستند؟ در سینما هم قرار نیست هر کس وارد میشود، تاپ و بهترین باشد. از میان بازیگرانی که از تئاتر هم میآیند که همه خوب نیستند. بنابراین ایرادی ندارد که ورزشکار هم به سینما بیاید. البته بهتر از این است که قبل از ورود به سینما، مطالعه کند، فیلم ببیند و خودش را مجهز کند. من یکی دو باری برای تماشای تئاترهای پژمان جمشیدی رفتم و دیدم برخی اهالی تئاتر به او میخندیدند و پوزخند میزدند. گفتم، چرا به او پوزخند میزنید؟ این آدم دلش میخواهد در کارش موفق باشد، برای همین این ریسک را قبول کرده و به تئاتر آمده. چون میخواهد الفبایی که یاد نگرفته بود، اینجا یاد بگیرد و به آن چیزی که میخواهد برسد. بنابراین نخندید و اجازه دهید این استعداد و استعدادهای دیگر خودشان را نشان دهند. درنهایت این مردم هستند که انتخاب میکنند چه کسی خوب و چه کسی بد است.

میتوان گفت مسؤولیت شما در باشگاه هنرمندان ایران، سعی در پیوند سینما و ورزش دارد.

بله، فکر میکنم یکی از اهداف همین است.

چرا دیگر بازی نمیکنید؟

راستش، مشغله در باشگاه هنرمندان ایران دیگر اجازه نداد. کاری که من اینجا میکنم، هرکسی نمیتواند انجام دهد و سختیهای آن را به جان بخرد. جای من خیلیها میتوانند بازی کنند، اما مثل من کسی نمیتواند این سختی را تحمل کند که مسابقات جهانی هنرمندان را راه بیندازد. این کار برای مملکت ماندگار است. این مسیر بزودی در دنیا، جای بسیار بزرگی پیدا میکند و این کار به نام مملکت ما میماند. باشگاه هنرمندان تا امروز 60 بازی بینالمللی و حدود 600 بازی خیریه انجام داده است. ما چهار دوره مسابقات جهانی برگزار کردیم و دو بار در رشته فوتبال قهرمان شدیم، یک بار در مسکو یک بار در تهران. دو دوره نایب قهرمان شدیم. دو دوره هم سوم شدیم. این از آن چیزهایی است که اگر دنبال بازیگری میرفتم، به وجود نمیآمد. بعدها این مسابقات به اندازه جام جهانی بزرگ میشود و تاریخ این اتفاقات را مینویسد و راجع به آن صحبت میکند، چون شعار «هنر، ورزش، انسانیت» را با خودش دارد.

چاووش (1369)

این نخستین فیلمی است که حسین یاریار جلوی دوربین ساموئل خاچیکیان ظاهر میشود؛ افتخار بزرگی که پیش از این نصیب بازیگرانی چون آرمان، بوتیمار، بیک ایمانوردی، فردین، بهروز وثوقی و ناصر ملک مطیعی شده بود. به جز یاریار، در چاووش که فیلمی عرفانی و متفاوت از دیگر آثار خاچیکیان بود، بازیگرانی چون پرویز پورحسینی، حسین پناهی، نرسی گرگیا، امرا... صابری و محمد ابهری بازی میکردند.

مردی در آینه (1370)

دومین همکاری یاریار و خاچیکیان، همه عناصر یک فیلم دلهرهآور، جنایی و تعلیقی را داشت و گواه دیگری بر هیچکاکی بودن خاچیکیان بود. فیلم قصه مردی به نام عبدا... خان برزو از بازماندگان یک خانواده اشرافی را روایت میکرد که که با توطئه خواهرش یه قتل میرسد، اما او با بازگشت به خانه همه را غافلگیر میکند، از جمله تماشاگران را. نقش اصلی فیلم را حسین یاریار بازی میکرد.

بلوف (1372)

همبازی شدن با خسرو شکیبایی که چند سال قبل با «هامون» درخشیده بود، امتیاز و برگ برندهای برای حسین یاریار محسوب میشد که در «بلوف» اتفاق افتاد. این فیلم به نوعی ترکیب حال و هوای علایق و گرایش سینمایی خاچیکیان با جامعه ایران در آغاز دهه70 بود و قصه فردی به نام رسول را روایت میکرد که بعد از آزادی از زندان به خواهرش قول میدهد که دور خلاف را خط بکشد.

علی رستگار

سینما

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها