گزارش میدانی جام‌جم از چند محله جنوبی پایتخت که گرانی، سبک زندگی‌شان را تغییر داده است

سفره‌های شرمنده

«حساب دفتری نداریم، با کارت یارانه جنس داده می‌شود.» این نوشته این روزها در بیشتر مغازه‌های مناطق حاشیه‌نشین به چشم می‌خورد و از این حکایت دارد که حاشیه نشینان دیگر به اندازه یارانه‌شان نیز اعتبار ندارند، یارانه‌ای که به قول خودشان این روزها آن‌قدر نیست که کفاف خرید چسب زخم را هم بدهد.‌ خواربارفروشی، قصابی و سایر مغازه‌های شهرک شریعتی، سبزدشت و قائمیه در جاده ساوه مدتی است کسادتر از گذشته روزگار می‌گذرانند، موج گرانی سبک زندگی حاشیه‌نشنیان را تغییر داده دیگر برای آنها گرو گذاشتن کارت ملی و کارت عابر بانک عادی شده آنها مواد خوراکی را خیلی وقت است که فله‌ای می‌خرند، طرفدار برنج نیم دانه‌اند و اگر زورشان برسد گوشت را گرمی و از جایی بجز محله‌شان می‌خرند، در قفسه‌های مغازه محله‌هایشان دیگر نام و نشانی از برندهای معتبر و معروف پیدا نمی‌شود و برندهای گمنام و بی‌کیفیت مشتری دارند، اینجا در جنوب تهران دستفروش و وانت‌های دوره گرد جنس‌هایی با تاریخ انقضا ی نزدیک را چوب حراج می‌زنند.
کد خبر: ۱۱۷۱۷۵۶

ترشرویی لبنیات با مردم

«خواربارفروشها کم یا زیاد بالاخره فروش خود را دارند، اما هم صنفهای ما در حال حاضر از جیبشان کرایه مغازهها را میدهند. بستهبندی و لبنیات شرکتی راههایی برای کنترل گرانی و مدیریت قیمتها دارند، اما ما نمیتوانیم کمفروشی کنیم.» اینها را یکی از قدیمیترین لبنیاتیهای شهرک شریعتی میگوید. در یخچالها را باز میکند، از من میخواهد دستم را داخل یخچال ببرم، میگوید برای اینکه محصولاتش خراب نشوند، درجه یخچالها را بیشتر کرده است. بشکههای آبی رنگ پر از شیر اگر امروز تا غروب فروش نروند، باید دور ریخته شوند، بشکهها گرانی و قبض پول برق نمیدانند چیست، از وقتش که بگذرد، فاسد میشوند. با سرد شدن هوا بازار بستنی هم کساد شده است.

الله داد به ما میگوید: «بعد از گرانی لبنیات، شرکتهای لبنی در بستهبندی جدید از وزن محصولات کم کردند، اما کسانی که لبنیات را بهصورت فلهای میفروشند، هیچ راهکاری ندارند .» گرانی لبنیات در چند ماه اخیر سبب شده مردم لبنیات را از سبد غذایی شان حذف کنند. »

میوه شکسته خریدار دارد

از هر محل که میگذرم، کوچه به کوچه و در حاشیه خیابان، میوهفروشهای دوره گرد خودنمایی میکنند، مغازههای میوه فروشی، میوه ندارند و ترجیح میدهند آب لیموترش بگیرند و بفروشند وقتی دلیلش را میپرسم میگویند، مردم میوه مغازهها را نمیخرند، میگویند گران است. وانتیها و میوهفروشهای دورهگرد در کوچهها پرسه میزنند و میوه شکسته میفروشند. برای همین بازارشان از مغازه دارها بهتر است. احوال بازار شهرکهای جاده ساوه ناخوش است
پلاستیک فروشهایی هم که به «2000 تومانی فروشی» معروفند، مینالند. یکی از آنها میگوید: «وقتی مردم نمیتوانند شکم خود را سیر کنند، پلاستیک و اجناس ما به چه دردشان میخورد.» 2000 تومانی فروشیها دیگر آن جنسهای قبلی را ندارند، خیلی از اجناسشان را حذف کردهاند و بقیه وسایلی که دارند گران شده و خریداری ندارد.

گوشت گرمی چند؟!

قصابی معروف محل، آکواریوم بزرگ دم در مغازه را جمع کرده است، چند کله گوسفند با نیش باز جای آکواریوم را گرفته، کله گوسفندها به رهگذران روی خوش نشان میدهند اما رهگذران به آنها نه. شاگرد قصاب میگوید دیگر مشتری ندارند، نه ماهی نه کله پاچه و نه گوشت فروش نمیرود. دل و جگر و تکههای مرغ فروش بهتری دارند. «صابرقصاب» میگوید مردم تازگیها سراغ گوشتهای یخ زده را بیشتر میگیرند. هر دو دم در روی صندلی نشستهاند. با روپوشهای سفید، شاگرد قصاب هرازگاهی به لبه چاقو آرام به دستش میکشد، میگوید غیر از گوشت قرمز، مرغ و ماهی هم داشتند، اما ماهی را جمع کردند از بس که خریدار نداشت.

زنی چادر رنگی به سر کشیده به قصابی نزدیک میشود، صابر به شاگردش اشاره میکند که به استقبال زن برود، خودش هم از جایش بلند میشود، چرخی دور شقه گوشت آویزان شده میزند و روبه من میگوید از صبح یک کیلو فروخته است، آن هم گرمی و به چند نفر، خیلی کم پیش میآید مشتری در حد یک کیلو داشته باشیم. تا تابستان بازار خوب بود، اما کم کم مردم دیگر سراغ گوشت قرمز نمیآیند. گوشت برزیلی، جگر مرغ و
چرخ کردههای بسته بندی شده مشتری پیدا کردهاند، اما اصلا کیفیتشان تعریفی ندارد.

صابر آه میکشد از فلاسک بغل دستش چای پررنگی میریزد و ادامه میدهد چند ماه است که مردم با شرمندگی و دزدکی وارد قصابی میشوند، گرمی گوشت میخرند، همه هم مینالند. شاگرد قصاب که مشتری را راه انداخته وارد بحث میشود و میگوید: «بیشتر مشتریهای قدیمی دیگر از ما گوشت نمیخرند، چون مقدار کمی میخرند ترجیح میدهند از جایی که آنها را نمیشناسند خرید کنند. بعضی دیگر هم صبر میکنند آقا صابر از مغازه بیرون برود، بعد میآیند و خریدشان را انجام میدهند.» قبلترها قصابی جگر مرغ نداشته است. اما الان آن طور که صابر قصاب و شاگردش میگویند روزی 50 بسته جگر میفروشند، مرغ فروشی روبهروی قصابی هم همینها را میگوید، سنگدان، پای مرغ و تکههای مرغ فروششان بالا رفته است.

کمی بالاتر از مغازه قصابی وانتی از کوچه بیرون میآید و وارد خیابان میشود پشت وانتی پسر بچهای نشسته و پاهای آویزانش را در هوا عقب جلو میکند و بلند داد میزند «کنسرو ماهی، کنسرو مرغ ارزان آوردیم.»

کارت یارانه گرو میگذارند

خواربارفروشیها هم مثل قصابیهای جنوب تهران دلشان خون است، مرد مغازه دار چند گونی برنج نیمدانه را جابهجا میکند، تاریخ سوسیس و کالباسها را نگاهی میاندازد، جمعشان میکند روی هم و پرتشان میکند ته یخچال، فاسد شدهاند. مغازهاش در هم ریخته است، خودش هم خسته و بیحال، میگوید، «حساب دفتری که نداشته باشی، فروش نداری، شرکتهای پخش مواد غذایی هم نقد جنس میدهند، بعد از واریز کردن یارانه و حقوقها سربرج چند روز فروش داریم، بعد از آن دیگر چشممان به در خشک میشود، اما خبری از مشتری نیست.» خواربار فروشیهای شهرکهای سبزدشت و قائمیه در اطراف اسلامشهر همگی حال و روزشان همین است، یارانه نباشد، کارشان پیش نمیرود. یکی دیگر از خواربارفروش های این منطقه با اشاره به شرایط گرانی و پایین آمدن قدرت خرید به ما میگوید: «با بالا رفتن قیمتها مجبور شدیم دیگر جنسهای با کیفیت و معروف را برای فروش به مغازه نیاوریم، چون فروش نداشت، شرکتهای توزیعکننده هم حاضر نبودند جنس را بهصورت امانی یا چک مدتدار بفروشند. تازه با این شرایط باز فروش قبل را نداریم.» آنطور که خواربار فروشهای این منطقه میگویند، بهخاطر فروش خودشان هم که شده با مردم کنار میآیند. کارت عابر بانکی را که یارانه به آن واریز میشود گرو میگیرند و به مشتری جنس میدهند.

خواربارفروش جوان میگوید: «در چند ماه اخیر بیشتر مشتریها از دو هفته مانده به یارانه کارت خود را به ما میدهند و جنس میبرند، چند نفر هم این وسط کارتشان را سوزاندهاند.»

بهنام اکبری

جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها