گفت‌وگو با محسن دامادی که این روزها فیلم «همه چی عادیه» را روی پرده دارد

همه چیز عادی بود به‌جز پول!

فیلم کمدی - اجتماعی «همه چی عادیه» به کارگردانی محسن دامادی آن‌طور که پیش‌بینی می‌شد باید بسیار پرمخاطب از آب درمی‌آمد، اما این‌طور نشد و این فیلم تاکنون نتوانسته گیشه پررونقی داشته باشد! داستان این فیلم درباره زندگی پسری روستایی است که چندین سال است به‌دلیل خشکسالی‌های مکرر، شغل‌ آبا و اجدادی‌اش دستخوش تغییرات و چالش‌هایی شده است. بنابراین او مجبور می‌شود برای پیدا کردن کار راهی شهر شود و در شهر هم کار پیدا می‌کند، اما کارهایی را انجام می‌دهد که هیچ مهارت و تجربه‌ای برای انجام دادنشان ندارد. عباس غزالی، بهنوش بختیاری، رز رضوی، پژمان بازغی، رضا رویگری، سحر قریشی و نگین معتضدی از جمله بازیگران اصلی این فیلم هستند.
کد خبر: ۱۱۶۳۷۴۳

دامادی چه به‌عنوان نویسنده در فیلم‌هایی چون «بهترین بابای دنیا»، «افسانه پوپک طلایی»، «یک اشتباه کوچولو» و چه به‌عنوان کارگردان در فیلم‌های مانند «قبرستان غیرانتفاعی»، «خانواده ارنست» و «هما کی میاد؟» در بستر مشکلات روز جامعه رگه‌هایی از کمدی را هم وارد کرده که این نکته می‌تواند به خودی خود ویژگی مثبتی به‌شمار آید. آنچه می‌خوانید ماحصل گفت‌وگو با کارگردان فیلم «همه چی عادیه» است که این روزها در تهران و شهرستان‌ها در اکران عمومی قرار دارد.

از آنجا که گیشه سینماها را فیلمهای کمدی تسخیر کردهاند و این فیلمهای عایدی فراوانی هم برای اقتصاد سینما دارند، خیلی از کارگردانان به فیلمسازی در این ژانر گرایش پیدا کردهاند. شما خودتان «همه چی عادیه» را در مقایسه با دیگر فیلمهای کمدی روی پرده چطور ارزیابی میکنید؟

مثل همه مفاهیم وارداتی به این سرزمین، ما تعریف خودمان را از آنها میسازیم. مثلا دولت در تعریفی که خواندیم، گروهی برگزیدگان ملت هستند که از محل مالیاتهای مردم حقوق میگیرند تا به امور سر و سامان بدهند. اینجا این جنس برگزیدگان، برای خود و آشنا و همفکر خود، از محل امکانات و درآمدهای ملی بهرههایی خاص میبرند. مثلا سینماهایی به سود ملت مصادره شده یا از محل درآمدهای ملی ساخته شده و از سوی کارمندان دولت اداره میشوند، ولی این قصه سر دراز دارد و باید در وقت مقتضی به آن پرداخت. وجه مشترک ژانر کمدی با آنچه ما در سینمای خودمان میبینیم در خندیدن است، منتها اینجا مردم بنا به شرایط اجتماعی، به نوعی به شوخیهای جنسی میخندند. تنها باید بستر داستانی و مناسب خلق آن شوخیها نوشته شود.

کسی نمیتواند بگوید مردم چرا استقبال میکنند. این رابطه بر مبنای عرضه و تقاضا شکل گرفته و جواب داده، اگر ایرادی باشد، به نحوه گرفتن مجوز و توزیع این جنس فیلمها در سینمای ایران است. از سوال شما دور نشوم، بنا به تعریفی که از چیزی به نام ژانر کمدی در ایران هست، «همه چی عادیه» کمدی نیست.

با این تعریف، فکر میکنید بتوانید روزی فیلمی به پر فروشی «هزارپا» بسازید؟

ساختن فیلم کمدی برای کسی مثل من که قصه گوی خوبی هستم مطلقا سخت نیست. چه بسا خیلی هم آسان باشد. چون حداقل چفت و بست داستان را خوب میشناسم. دشواری اگر هست در اخذ آن مجوز و جذب آن سرمایه برای آوردن بازیگران میلیاردی خاص این قبیل فیلم هاست. ظاهرا اینکه پول حلال باشد در درجه بعدی بررسی و اهمیت است.

راجع به مضمون «همه چی عادیه» توضیح میدهید؟

یکی از راههای خلق کمدی، حضور کسی در موقعیتی است که با مناسبات آن موقعیت و محیط آشنا نباشد. برای ساختن مضمون مشترک با این موقعیت، در وجه مضمونی به نبود یا کمبود آب و بحران مهاجرتهای ناشی از آن پرداختم. اینکه روستاییانی که به ناچار و بدون انتخاب خودشان مجبور به مهاجرت به شهرهای بزرگ میشوند، کاملا استعداد دارند که به سمت اعتیاد، حاشیهنشینی، زورگیری یا خود گم کردن برسند و به اصطلاح یابو آنها را بردارد که کسی هستند. میبینید که در کنار خلق آن موقعیت کمدی چندین و چند حرف مناسب برای شرایط این روزهای جامعه و فرهنگ خودمان بهوجود آمده که عبرتآموز است.

قهرمان فیلم شما کاملا مدل و فرمت قهرمانهای متداولی است که دیدهایم. نظرتان راجع به قهرمان پروری در سینما چیست؟

یکی از راههای خلق قصه خوب، وجود آدمی است که وجهه قهرمانی پیدا کند. وقتی شما داستان مینویسید و فیلم میسازید و دوست دارید که خواننده و بیننده با آن ارتباط بگیرد، حتما باید او را در موقعیت یک آدم خاص بگذارید.

یکی از حربههای فیلمتان برای جذب مخاطب استفاده از یک تیم بازیگری پر و پیمان است. چنین انتخابهایی مسلما در وهله اول بیننده را به سمت کارتان جذب میکند و میتواند مخاطب را پای کار نگه دارد. با چنین تصوری بازیگرانتان را کنار هم چیدید؟

انتخاب بازیگر بر مبنای نیاز فیلمنامه، آنطور که در ذهن قصهگو شکل گرفته در شرایط سینمای ایران، یکی از آرزوهای دست نیافتنی است. به هر حال الان شرط حضور سرمایهگذاران در سینمای ایران برای آدمهایی مستقل مثل من، یکی همین است که در انتخاب بازیگر موثر باشند، اما چه بسا افراد پیشنهادی همان نباشند که کارگردان مناسب دیده. این سخن به این معنی نیست که بازیگران این فیلم تماما به من تحمیل شدند، اما تمرکز من مشخصا روی بازیگر نقش «صفا» بود. اتفاقا از بازیگر انتخاب شده (عباس غزالی) برای این نقش هیچ بازیای ندیده بودم. در سینما که سابقه نداشت و من خیلی جسته گریخته، هنگام عبور از جلوی تلویزیون خانه تکههایی از سریال «وضعیت سفید» را دیده بودم. بعد دوستانی برایم تعریف کردند که او چه حرفهایی زده و چه ایدهآلهایی دارد.

تا این حرفها را شنیدم، گفتم ندید صفای من همین است، مابقی را میتوانم در بیاورم.

به نظر خودتان فیلمنامهنویس بهتری هستید یا کارگردان بهتری؟

هیچ کدام، بدون فروتنی ریاکارانه گفتم. بهترینها هنوز زاده نشدند. منتها بهطور فطری و غریزی داستانگو بودم و سراغ نوشتن رفتم. با کتابنویسی، روزگار بسیار دشوار میگذشت، فیلمنامه نوشتم. که درآمد خوبی داشت، ولی بهطور طبیعی همراه با سفارش شد. بین آنچه مینوشتم با آنچه میدیدم تفاوتهای اساسی دیدم، کارگردانی آموختم. ضمن اینکه هر نویسندهای در ذات خودش کارگردان است. میبیند و مینویسد. فن آموختنی و تکنیک بهدست آوردنی است. دانش ظاهری ما وقتی با کار تجربی توام شود، میتوانیم بگوییم چیزی میآموزیم یا آموختیم و بهتر از دیروز خواهیم بود. یکی از راههای شناختن آدمها در حرفه مورد علاقهشان همین است، اگر روز به روز رشد نکنند یا راه را اشتباه آمدند، یا در فشاری ویژه هستند.

نظرتان راجع به سینمای کنونی ایران چیست؟

خوشبختانه همه چیز ما، به همه چیزمان میآید.

ساناز قنبری

سینما

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها