همهمه آمدن زنده‌یاد دکتر طاهره صفارزاده به زادگاهش سیرجان، نقل هر مجلس و محفلی بود و به بمب خبری نشریات مبدل گشته بود. طاهره صفارزاده دانشمند شهیر سیرجانی، بنیانگذار علم ترجمه، زن برجسته جهان اسلام و شاعر مبارز انقلاب بود که پس از ترجمه قرآن به زبان انگلیسی، عنوان خادم‌القرآن را کسب کرد و در سال 2005 از سوی انجمن نویسندگان آفریقایی و آسیایی به عنوان برترین زن مسلمان برگزیده شد. صفارزاده پس از سال‌ها دوری از زادگاهش به سیرجان می‌آمد و با استقبال گرم مردم و مسئولان، چند روزی را مهمان همشهری‌هایش بود.
کد خبر: ۱۱۵۲۶۲۵

سفر یک هفتهای ایشان با برنامهریزی فشرده مهری موید محسنی، نویسنده کتابهای فرهنگ عامیانه سیرجان و گویش مردم سیرجان که از زنان فعال و هنرمند سیرجان و از دوستان زندهیاد صفارزاده بود پیگیری و اجرا میشد.

آن روزها من مسئول کتابخانه کوچک ولیعصر(عج) سیرجان بودم که تنها صد متر زیربنا داشت و سالنهای مطالعهاش با چیدن قفسههای کتاب مجزا شده بود.

عزمم را جزم کردم تا به هر نحو که ممکن شد، زندهیاد صفارزاده را به این کتابخانه دعوت کنم. با تماسهای مکرر و رایزنیهای دوستان، متاسفانه هیچوقت آزادی برای این بازدید خالی نشد. چندین بار شخصا به خانم موید محسنی زنگ زدم و خواهش کردم که کتابخانه ما را هم در این دیدارها بگنجاند که ایشان علیرغم میل باطنیشان آب پاکی را روی دست ما ریختند. ناامید نشدم و با توکل به خدا از همه مسئولان اداری، قضایی، نویسندگان و هنرمندان را برای شرکت در مراسمی که به افتخار حضور بانو صفارزاده در کتابخانه برگزار میشد، دعوت کردم و همه اینها در شرایطی بود که بههیچوجه ایشان فرصت حضور نداشتند و هیچکس قول آمدن ایشان را به ما نداده بود. یکی از دوستان به من اطلاع داد که ایشان همزمان با جلسه ما در جایی دیگر برنامه دارند. دست به دامان دوستمان شدم و شماره تماس مسئول برنامه را گرفتم و با هزار خواهش خواستم که قبل از شروع برنامهشان اجازه دهند خانم صفارزاده یکربع در کتابخانه ما حضور یابند. ابتدا اصلا قبول نمیکرد و وقتی اصرار و پافشاری بیش از حد من را دید، پذیرفت؛ اما با شرط اینکه خودم با خانم موید محسنی هماهنگ کنم. دوباره با خانم محسنی تماس گرفتم و بماند که با چه ترفندی ایشان نیمچه قولی به من دادند. باز هم مطمئن نبودم که حتما میآیند، اما تمام کارها را مرتب کردم و همگی آماده ورود ایشان بودیم. خودم نمیدانم چطور شد که در اوج ناباوری و حقیقتی شبیه به رویای دستنیافتنی دوستم اطلاع داد که تا یکربع دیگر با خانم صفارزاده به کتابخانه میآییم. تمام الزامات رعایت شان بانوی نمونهای چون ایشان، مهیا بود؛ از بنر خیرمقدم تا دعوت مدعوین و چیدمان کتابخانه و پذیرایی. در حد توان رسم مهماننوازی را بجا آوردیم. ساده و دوستداشتنی از ماشین پیاده شد و همه به استقبالش رفتیم. مهربان میخندید و متین سخن میگفت. آرام آرام بود و متفکرانه به همه جا مینگریست.

اولین بار بود که ایشان را میدیدم. با تشریففرمایی ایشان مراسم دیداری صمیمانه برگزار شد، هر کس از دری سخن گفت و ایشان از اینکه در محفل گرم ما حضور داشتند اظهار خرسندی کردند. بانو صفارزاده برای کتابخانه ما خوشقدم و پرخیر و برکت بود. در همان جلسه، آقای ایرانمنش یکی از وکلای شهرستان به یمن ورود ایشان 20 میلیون ریال برای خرید کتابهای حقوقی به کتابخانه اهدا کرد. یکی دیگر از مهمانان نیز دستگاه چند کاره کپی برایمان خرید. به جای ربعساعت، یک ساعت و نیم از محضرشان بهرهها بردیم. زندهیاد صفارزاده با لبی خندان برای من و همه دوستان آرزوی سلامتی کرد و با خنده به من گفتند: «آخر کار خودت را کردی.» بعدها فهمیدم ایشان بزرگواری کردند و به سبب اصرار و پیگیری من و با وجود دغدغه و ساعات شلوغ بازدید کوتاهشان، خارج از نوبت به کتابخانه ما آمدند. به پاس همکاری و همدلی خانم موید محسنی هم چند ماه بعد جلسه نقد کتاب فرهنگ عامیانه سیرجان را با حضور جمع کثیری از نویسندگان و اهل قلم در همین کتابخانه برگزار کردیم.

سهیلا ملکمحمدی

کتابدار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها