آن روز هم مثل روزهای دیگر صبحانه خوردیم و آماده سرکشی به منطقه حفاظت‌شده اشترانکوه شدیم، اما پیش از آن‌که حرکت کنیم یکی از عشایر به چادرمان آمد و گفت یکی از عشایر با گوسفندانش وارد منطقه ممنوعه اشترانکوه شده است. با همکارم راه افتادیم به سمت منطقه تا بیرونش کنیم. پنج دقیقه بعد، چند اسب جلوی‌مان ظاهر شدند (یک اسب نر و دو ماده و یک کره‌اسب) و تا به خودمان بیاییم، اسب نر شیهه‌کنان به سمت من آمد و در حالی که اصلا فکرش را هم نمی‌کردم، سمت من چرخید و مرا زمین کوبید.
کد خبر: ۱۱۴۸۸۹۶

دستم را به صورت سپری بالا آوردم، اما در یک لحظه دستم را گاز گرفت. تا دستم را بکشم، یک تکه از گوشت صورت و پس از آن هم گوشم را گاز گرفت و کند، طوری که بخشی از پوست و گوشت صورتم و تکهای از گوشم کنده و آویزان شد و همه این کارها را با اهرم کردن گردن و سرش انجام میداد، مثل انبردست. با گردنش لنگر میانداخت روی بدنم و با دندانهایش گاز میگرفت و با دست و پایش لگد میزد. جنگ و جدل ما ادامه داشت و نفهمیدم کی و چگونه از شر دندانها و لگدهایش نجات یافتم... (البته دوستم بعدا گفت اگر با سنگ نزده بودمش رهایت نمیکرد)... اما تا برسم به بیمارستان آنقدر زمان برد که تکه گوشم قابلیت پیوندش را از دست داده بود.

منطقه اشترانکوه صعبالعبور است و تردد مصدومان از طریق اورژانس هوایی صورت میگیرد، اما آن روز و از شانس من، راننده اورژانس هوایی به خاطر حقوق معوقه، در اعتصاب بود و نیامد. بنابراین یک بخش از مسیر را با موتور و بقیه را با چند ماشین از جمله ماشین عشایر به سمت شهر پیمودیم تا به مرکز درمانی الیگودرز رسیدیم که البته آنجا کارهای مقدماتی از جمله واکسن زدن انجام شد و همانجا مرا به بیمارستان اصفهان ارجاع دادند. در بیمارستان اصفهان هم باوجود داشتن هفت هشت زخم و جراحت و گازگرفتگی، ابتدا عملم نمیکردند و میگفتند زخمها مشکوک به هاری است و تا ده روز امکان بخیه ندارد؛ حتی لای انگشتم که گاز گرفته شده بود. درنهایت صورتم را به اصرار و با تعهد خودم عمل کردند؛با برداشتن بخشی از پوست و گوشت زیرچانهام و پیوند آن با صورت. گوشِ آویزانشدهام هم که دیگر قابلیت پیوند نداشت. در هر روی دو یادگاری از این حادثه روی صورت و گوشم به جای ماند.

این حادثه بسیار عجیب بود و به عنوان یک محیطبان انتظار رودررویی با هرچیزی و کسی (معمولا شکارچیان) را داشتیم، غیر از مواجهه با یک اسب وحشی و سرکش و مهاجم را. عشایر بعد از حادثه به ما گفتند اکنون فصل جفتگیری اسبهاست و بهار و علف تازه هم آنها را از خود بیخود و مست میکند. از سویی چون در مسیر اسبها قرار گرفتید، اسب نر نگران شده مبادا بخواهید مادیانش را از او بگیرید، بنابراین حملهور شده است. عشایر این را هم گفتند که خدا رحم کرده و باید او را شکر کنی که زندهای، زیرا در چنین شرایطی اسب تا طرف مقابلش را نکشد، دستبردار نیست... این اسب یکی از دهها اسب رهاشده در منطقه عشایر بود که به گفته عشایر ظاهرا سابقهدار بوده و پارسال هم در خوزستان به فردی حملهور شده است.

علی کردی

محیطبان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها