زاده خرمشهر است. چند باری هم از خرمشهر خوانده است. هر بار هم که خوانده به دل نشسته. یک بار «بازار خرمشهر» را خواند، قطعه‌ای شاد با ریتمی تند و جذاب که تا مدت‌ها بسیاری زیر لب زمزمه‌اش می‌کردند. حال و هوای زنده و شاد یک بازار، در کنار یک عشق روایت می‌شد و نمی‌شد دوستش نداشت. قطعه دیگرش اما جایی بود برای دیدن، نگریستن، گریستن و خندیدن.
کد خبر: ۱۱۴۴۰۷۲

«پرچم سفید» را میگویم. هر چند روزهای تلخ جنگ تحمیلی را روایت میکرد، اما تسلیم تلخی نبود، سیاهنمایی نمیکرد و تمام زیباییها، همراهی و مهربانیهای هشت سال جنگ تحمیلی را در کنار هم چیده بود، آنقدر که از یک طرف غمت میگرفت که روزی دشمن به خاک وطنت حمله کرده، مدرسهها را، خانهها را بمباران کرده و خواسته زندگی را بکشد، اما لبخند میزدی که با همه تلاشهایش کشورت ایستاده، مردانش ایستادهاند و حالا اینجا زندگی نمرده است، خیلیها رفتهاند اما زندگی نرفته، شرافت نرفته و ایران، همان ایران قبل است، بیآنکه ذرهای از خاکش قربانی شده باشد.

گفتم جایی بود برای دیدن. برای نسل آن زمان صفهای نفت و ...، اشکهای بچههای کوچکتر و چندین و چند اتفاق کوچک و بزرگ دیگر را کنار هم چیده بود، آنقدر که وقتی آن را میشنیدی، ناخودآگاه تصاویر آن روزها جلوی چشمت صف میکشید و موسیقی را به تصاویر شخصیات گره میزد. اینها همه یعنی محسن چاوشی این خواننده زاده خرمشهر که من هم بسیاری از کارهایش از جمله آلبوم بی نظیر «من خود آن سیزدهم» را دوست دارم، کارش را بخوبی بلد است و میداند چگونه و چطور چه چیزی را بیان کند.
چاوشی پنجشنبه هفته گذشته همزمان با سالروز آزادسازی خرمشهر قطعه تازهای را برای زادگاهش خواند و منتشر کرد. این قطعه اما حال و هوایی متفاوت با دیگر آثار او داشت. نهتنها با آثاری که برای خرمشهر خوانده، بلکه تقریبا نسبت به همه کارهایش حال و هوای دیگری داشت. او برای نخستین بار در این اثر به سمت مستقیم گویی رفته بود. این اثر انتقادی- اجتماعی که میتوانست بسیار هم جذاب باشد با این مستقیمگویی سمت نگرشهای سیاسی حرکت کرده بود و متاسفانه این موضوع از عمق اثر کاسته است. کاش چاوشی حواسش باشد تا دیگر چنین اتفاقاتی نیفتد، آثارش همچنان انتقادی باشند اما کمتر رنگ و بوی سیاسی بگیرند.

زینب مرتضاییفرد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها