در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
آن موقع هنوز خیابان 15خرداد را پیاده راه نکرده بودند و ماشین را معمولا در خیابان پامنار پارک میکردیم و زیراندازها را برمیداشتیم و راه میافتادیم به سمت بازار. فقط دو شب شد که به مجلس بازار نرفتیم. یکبار به خاطر عود کردن درد دیسک کمر بابا بود و دیگری هم مربوط به شب نوزدهمی میشد که مشهد بودیم. وارد راسته بازار که میشدیم کمکم صدای جوشن خواندن به گوش میرسید. آن وقت شب راسته آهنگرها، هیچ شباهتی به روزش نداشت، عطر آویشن و زردچوبه کوبیده شده و ادویه تازه بود که به مشام میرسید. بعد وارد راسته لوازمتحریریها میشدیم. تکوتوک بعضی مغازهها کرکره نیمهبازی داشتند. بعد از یکی دو پیچ،نوبت به ورودی مسجد میرسید. از پلهها که پایین میرفتیم، یک طرف حوض بزرگ بود و بساط چایی کنارش و یک طرف شبستان اصلی مسجد. سالهای اول در رواقهای شمالی مسجد یک جایی را پیدا میکردیم و مینشستیم و اما سالهای بعد عمدتا کوچهنشینی را ترجیح میدادیم. تصویر در ذهن مانده از آن سالها تنگ خوابیدن من و برادرم در کنار هم و قرآن به سر گرفتن باباست. دعای جوشن که تمام میشد، مجری چند بیت شعر میخواند و بعد هم دعای افتتاح تا اینکه حاج آقا مجتبی شروع میکرد.
منبر حاج آقا مجتبی یک نکته عجیب داشت که هر سال خودنمایی میکرد و آن، منسجم بودن آن بود. با اینکه مجالس شبهای قدر ادامه محفل مدرسه نور خیابان ایران بود، اما حاج آقا مطلب را به گونهای مطرح میکرد که حتی کسانی که فقط همین سه شب پای منبر هستند، باز هم استفاده ببرند. تکلیف شنونده با مطلب روشن بود. از یک جایی شروع میشد و سیری منطقی را طی میکرد و استنادات را میشنید. بحث از این شاخه به آن شاخه نمیپرید و مدام جمله معترضه در میانش نمیآید. این خیلی حسن بود. در ذهنمان مجلس حاج آقا مجتبی را با هر کس دیگری که مقایسه میکردیم، این ویژگی واقعا ممتاز بود.
صحبتهای حاج آقا که تمام میشد، حاج احمد چینی چند خطی روضه میخواند و مداحی میکرد. با همان روش باصفای سنتی. کمکم که به نیمههای شب میرسیدیم، دوباره صدای حاج آقا شنیده میشد ... «قرآنها را باز کنید» ... خیلی از شبهای قدر این حدیث را میخواند که شب نوزدهم شب اندازهگیری و بررسی امور سال آینده است، شب بیست و یکم شب ثبت و ضبط امور انسانهاست و شب بیست و سوم نیز طبق روایات شب امضای ولیا... اعظم است. هر مرتبه ادب خاصی را برای دعا کردن یادآوری میکرد. اول صلوات بفرستید بعد استغفار کنید بعد دومرتبه صلوات ... دعای قرآن را میخواند. با لحنی که همه بلد بودند. تکه تکه میخواند و مردم تکرار میکردند. دومرتبه دعا را میخواند و مردم تکرار میکردند. سکوت میکرد تا هر کسی حاجت خود را مرور کند... «قرآنها را روی سر بگذارید»... بدون اضافه کردن چیزی و ذکر روضه اسم حضرت حق و حضرات آلا...(ع) را میگفت و مردم ده مرتبه تکرار میکردند. تمام که میشد به ترجیعبند همیشگی میرسید ... «یآ أَیهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَـاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکیلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَینَآ إِنَّ اللَّهَ یجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ، آقا امام زمان! ای قلب عالم امکان» ... «هفت مرتبه یا ارحم الراحمین» ... و بعد دعا میکرد. سال آخر اما اتفاق عجیبی افتاد. حاج آقا مجتبی یک مرتبه روی منبر فریاد زد: «من امشب میخواهم یک کاری بکنم، بر خلاف تمام رویهها، برای اولینبار در عمرم میخواهم این کار را بکنم. 40 سال پیش اولین فاطمیه یادم میآید شبها جلسه گذاشته بودم، این مداحها میآمدند، نوحهخوانها میآمدند، نوحه میخواندند، چند تا جمله از آن موقع یادم هست که اینها خواندند، در جگر من اثر کرد، یادمه، خوب!» صدای گریه حاج آقا لابهلای شیون جمعیت گم میشد و پیدا میشد. «امشب، مرجعیت به کنار، اجتهاد به کنار، فقاهت به کنار، عرفان به کنار، اخلاق به کنار، میخواهم امشب نوحه بخوانم» باور کردنی نبود ولی اتفاق افتاد. حاج آقا سه بیت خواند و جمعیت ضجه میزد. شانهها میلرزید و صدای نالهها بلند شده بود.
مجلس که تمام میشد جمعیت سرریز میشد در پیچ و خم بازار. مجری مراسم از کسانی که در شبستان و داخل مسجد بودند درخواست میکرد دو رکعت نماز بخوانند تا آنهایی که در کوچههای بیرونی نشسته بودند تخلیه شوند. همانطور که جمعیت تنگ همدیگر راه میرفت، یک نفر مطالبه صلوات میکرد. دیگری در حق دشمنان اهل بیت لعن و نفرین میگرفت و جمعیت بشمار بشمار گو همراهی میکردند. آن جمعیت کمکم به خیابان اصلی میرسید و هر کسی راه خود را پیش میگرفت. حالا این سالها فقط حسرت آن حالوهوا مانده است و کرور کرور آدمی که احساس یتیمی میکنند... .
مجید فضائلی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: