از قدیم گفته‌اند «از دل برود هر آنچه از دیده برفت». هر قدر هم چیزی یا کسی را دوست داشته باشیم، هر قدر هم در ما ریشه داشته باشد و به وجودش عادت کرده باشیم، باز هم اگر مدت طولانی نباشد، از دل می‌رود و از دیده هم کاری ساخته نیست.
کد خبر: ۱۱۴۱۳۷۴

نگاهی به سایتهای فروش اینترنتی بلیت کنسرتها، فعالیت رسانهها روی آلبومهای پرفروش و خوانندههای محبوب، فضای مجازی و سایر فضاهای تبلیغاتی نشان میدهد طی سال برای چه نوع موسیقیهایی بیشتر تبلیغ میشود. بارها هم بحثهای تجاری مرتبط با این اتفاق را در روزنامه بررسی کرده و به آنچه موسیقی را به سمت تجاری شده سوق میدهد، پرداختهایم. حالا هم میخواهیم از موسیقی حرف بزنیم که از دیدهها دورش کردهاند و از یاد دلها رفته است. موسیقی که اگر با سیاستگذاری درست دوباره آن را به گوش مردم برسانیم، با دلشان درگیرش میشوند و به آن گوش میسپارند.

«شبهای موسیقی خراسان» که قرار است در تهران برگزار شود، تا به حال دوبار لغو شده است. بلیتهای این اجراها فروش چندانی نداشته و متاسفانه این اتفاق دردناک را رقم زده است. جای تاسف بزرگ تر در این است اجراهایی لغو میشوند که خوانندگانش نه مانند برخی خوانندگان کنسرتهای پر سر و صدا و تبلیغات فالش میخوانند و نه صدایشان از ته چاه در میآید! اما فروش ندارند چون مردم آنها را نمیشناسند. گفته میشود این نوع موسیقی در جذب مخاطب ضعیف بوده است، اما آیا مسأله واقعا این طور است؟ آیا موسیقی نواحی باید خودش بلند شود و شهر به شهر برود و مخاطب جذب کند؟

اهالی این موسیقی که برخی تنها مستمری محدودی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت میکنند و برخی دیگر هم هیچ، باید چه ساماندهیای انجام دهند؟ اصلا مگر فعالان دیگر انواع موسیقی خودشان بلند میشوند و میروند شهر به شهر دنبال مخاطب. نه. به هیچ وجه اینطور نیست. موسیقیهایی تبدیل شده اند به آنچه مردم بیش از بقیه گوش میدهند و به همین دلیل هم یک صف طولانی راه افتاده از دستاندرکارانی که میتوانند از طریق آن کسب درآمد کنند. این به هیچ وجه بد نیست، اما چه کسی یا کسانی باید از دیگر انواع موسیقی هم حمایت کنند و سعی در حفظ آنها کنار دیگر انواع موسیقی داشته باشد؟

اگر تعداد کنسرتهای موسیقی ایرانی که طی سال روی صحنه میرود را هم کنار موسیقی پاپ قرار داده و مقایسه کنید، متوجه میشوید پول این روزها در معادلات موسیقی، تصمیم مهم و اساسی را میگیرد و گویی متولیان هم تماشاچی ماجرا شدهاند.

این اتفاقات در حالی در ایران رخ میدهد که در بسیاری از نقاط جهان، موسیقی کلاسیک و محلی به حاشیه رانده شدهاند، اما دولتها تلاش میکنند آنها را به عنوان یک مولفه فرهنگی مهم حفظ کنند. بودجههای خاصی به آن اختصاص میدهند، با برنامه ریزی مناسب لابهلای برنامههای تلویزیونی و رادیویی آنها را به مخاطب ارائه و با تبلیغ و هزینه آن را حفظ میکنند. اما ما مانده ایم و موسیقیهایی که سینه به سینه میان نسلهای مختلف موسیقی نواحی رایج بوده و حالا در آستانه فراموشی است. هر چند معضل اصلی فرهنگ و هنر بدون هیچ تعارفی این روزها مسأله بودجه است، اما به این فکر کنید چرا باید این اتفاق باعث شود یک بخش مهم از فرهنگ ما فراموش شود. چرا بودجه بخشهای دیگر و برنامهریزی برایشان هنوز مهم است، اما پای موسیقی نواحی که به میان میآید، هیچکس واکنشی نشان نمیدهد. مسأله این اجرا و اجرای دیگر نیست، فروخته نشدن بلیتها هم نیست، بلکه حافظه ایرانی هاست که رفته رفته موسیقی را که ریشه در خاکش دارد فراموش میکند، که هر چه از دیده و شنیده هایش دور شده را از دلش هم بیرون کرده است... .

زینب مرتضاییفرد

روزنامه نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها