مجموعه‌های تلویزیونی با توجه به تعدد قسمت‌ها و ضرورت داستان می‌توانند در شهرهای مختلف با زبان، گویش و آداب و رسوم متفاوت روایت شوند.
کد خبر: ۱۱۳۵۷۷۰

اتفاقی که میتواند علاوه بر تنوع بخشیدن به فیلمنامهها که گاه شبیه به هم میشوند، بینندگان سریالها را با فضاهای تازهتری از کشورشان آشنا کند. در دهههای مختلف پس از انقلاب به تناوب شاهد این امر در مجموعههای تلویزیونی بودهایم که گاه بسیار خوب هم از کار درآمده و گاه از سطح کیفی بالایی برخوردار نبودهاند. از طرف دیگر باید به شخصیتهای اصلی این کارها هم اشاره کرد. در مطلب پیش رو نگاهی به تعدادی از این آثار میاندازیم که تنها نگاهی کارتپستالی به شهرهای مختلف ایران نداشته و از آن بهره دراماتیک نیز گرفتهاند.

قصههای مجید

یک اقتباس ادبی موفق برای قاب کوچک تلویزیون که توسط کیومرث پوراحمد ساخته شده و همچنان طراوت خود را حفظ کرده است. داستان نوجوان اهل شعری که در هر قسمت وارد ماجرایی میشود و بینندگان را با خود همراه میکند. اما آنچه که در این سریال واجد ارزش است و به نوعی عصاره فیلمنامه آن به حساب میآید، برداشتی است که بینندگان نوجوان از مضمون آن میکنند. مضامینی حاوی ارزشهای اخلاقی که قهرمان کار در قسمتهای مختلف با آن روبهرو میشود. از طرف دیگر ما بهعنوان مخاطب نهتنها با خود شهر اصفهان به لحاظ ظاهری آشنا شده بلکه با خلقیات و سبک زندگی گروهی از مردم این شهر تاریخی آشنا میشویم که مجید و بیبی نمونهای از آنها به حساب میآیند.

مزرعه کوچک

سیروس مقدم در این سریال دست روی نقطهای گذاشته که برای بسیاری از مردم ساکن در شهرهای بزرگ جهان ملموس به نظر میرسد. ایده رفتن و مهاجرت از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچک و حتی روستاها که زندگی در آنجا سرعت و ریتم کندتری داشته و آدمها فرصت ارتباط گرفتن با انسانها و اشیای پیرامون خود را دارند. امیر و پونه زوج جوانی هستند که پس از یک سلسله اتفاقهای نهچندان خوشایند به شمال کشور آمده و آنجا ساکن میشوند و به مرور با استفاده از ایده مبتکرانه خود رستوران کوچکی را با استفاده از یک اتوبوس اسقاطی از کار افتاده راهاندازی میکنند. اما این ایده بسیار جذاب به واسطه کمبود داستانکهای قابل اعتنا به حاشیه رفته و مزرعه کوچک را از نفس میاندازد. از طرف دیگر مقدم روی شخصیتهای فرعی آنچنان که باید کار نکرده و این سریال از این ناحیه هم لطمه خورده است.

باجناقها

یک سریال تلویزیونی کاملا متفاوت که به زبان ترکی ساخته شده و بینندگان غیرآذری باید از طریق زیرنویس از دیالوگها و خط سیر داستان هر قسمت سردربیاورند. برگ برنده این سریال، سه باجناق هستند که هر یک شخصیت منحصربهفردی داشته و با دیگری کاملا تفاوت دارد. همین تضادهای موجود میان آنها، داستان را شکل داده و لحظات کمیک شیرینی را خلق کرده که جذاب هم به نظر میرسند. نکته دیگری که این سریال را از نمونههای مشابه دور کرده، کمتر گشتن دوربین در سطح شهر و تمرکز نویسنده و کارگردان روی روابط میان شخصیتهای اصلی آن است که پرتعداد هم به نظر میرسند. اما سری دوم باجناقها به معضل همیشگی سریالهای دنبالهدار مبتلا شده و به لحاظ کیفی قابل قیاس با سری نخست نیست.

بچههای مدرسه همت

یکی دیگر از نمونههای بسیار موفق در این حوزه ساخته رضا میرکریمی است که به نوعی سکوی پرتاب او به حساب میآید. داستان بچههای یک مدرسه شبانهروزی در منطقه اشکورات که در هر قسمت تکهای از آن روایت شده و هر بار با یکی از این بچهها همدل و همراه میشویم. نکته کلیدی در رابطه با این مجموعه تلویزیونی، پرهیز میرکریمی از گرفتن نماهای کارتپستالی است که با توجه به محل تصویربرداری هر کارگردانی را وسوسه میکرد. البته میرکریمی در جاهایی به ضرورت نیاز دراماتیک از این مدل نماها گرفته که برای بینندگان جذابیتهای فوقالعادهای داشته است. در حاشیه هر قسمت هم با سبک زندگی بخشی از مردم این منطقه آشنا شده و بیش از پیش با چالشهای پیش روی زندگی آنها برخورد کردهایم.

پس از باران

سریال محبوب ابتدای دهه 80 ساخته سعید سلطانی که در بازپخشهایش هم پربیننده بوده است. یک داستان مطول و جذاب در دو بخش که بخش گذشته آن دیدنی از کار درآمده است. داستان ارباب عزت سالاری که قصه زندگیاش با خانم بس و خانم کوچیک گره خورده و سرانجام تلخی هم پیدا میکند. نویسندگان فیلمنامه پس از باران در مرحله تحقیق احتمالا زمان زیادی را صرف تحقیق روی گیلان دهه 30 کرده و به شناخت مناسبی هم از رابطه ارباب - رعیتی دست پیدا کردهاند. در عین حال از سبک زندگی مردم هم غافل نشده و روی جزئیات آن هم کار کردهاند. همانطور که طراحان صحنه و لباس روی جنبههای بیرونی داستان کار کرده و آن را به باور بینندگان خود نشاندهاند.

روزگار قریب

کیانوش عیاری بدون شک یکی از بهترین کارگردانهای تلویزیون و سینماست که در روزگار قریب به شکل عجیبی روی جزییات داستان کار کرده و همچون فرشی ظریف آن را پیشکش مخاطبان تلویزیونی خود کرده است. کار مهمی که عیاری در اینجا انجام داده، نمایشی تمام و کمال از تهران در دورههای مختلف زمانی است. همچنان که در قسمتهای مختلف و به اقتضای داستان سراغ شهرهای دیگر هم رفته و تصویری بسیار نزدیک به واقعیت را ترسیم کرده است که نمونه آن را در قسمت ماندگار شدن دکتر جوان و پدرش در انزلی هنگام بازگشت به کشور به خاطر خرابی راه شاهد بودهایم.

از یاد رفته

یکی از مفصلترین سریالهای تلویزیونی که قصه پرملاطی داشته و در دو بازه زمانی روایت شده است. داستان زندگی پرفراز و نشیب مرتضی پورامین از نوجوانی تا میانسالی که طی آن با دختر یکی از زمیندارهای بزرگ روستا ازدواج کرده، دیپلم گرفته، در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شده، از همسر اولش گلرخ جدا شده و با همکلاسی اش ازدواج میکند و در نهایت هم در حالی که بر اثر تصادف از ناحیه نخاع فلج شده در روستایی کویری طبابت میکند. حسنپور با توجه به اصالت گیلکاش بهخوبی روی این قصه طولانی مانور داده و در بخشهای مربوط به روستا بسیار موفقتر از شهر عمل کرده است.

گذر از رنج ها

نسخه دیگری از سریال از یاد رفتهها به کارگردانی فریدون حسنپور که کیفیت مجموعه اشاره شده را نداشته اما در فضاهای مشابهی میگذرد. در اینجا قهرمان داستان به جای مرتضی پورامین، دختری به نام دنیاست که زندگیاش از زمان تولد تا مرگ به تصویر کشیده شده است. حسن پور در گذر از رنجها زندگی خانوادهای روستایی از خطه گیلان را به تصویر کشیده و آن را در نقطه مقابل مهندس جوان تحصیلکرده و شهرنشین و همسرش قرار داده که دنیا برای آنها کار میکند. با همه اینها، شخصیت دنیا آن کیفیت لازم برای محوریت یک سریال طولانیمدت را نداشته و بازی نسبتا ضعیف بازیگر تازه کارش (شیوا طاهری) هم این ضعف را برجستهتر کرده است.

کسر همایونی افشار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها