راهپیمایی در سه کتاب عجیب تاریخِ ادبیات داستانی جهان

قصه‌های سه نویسنده بازیگوش!

این گزارش قصد یک راهپیمایی مفرح دارد... یک راهپیمایی در میان سه کتاب عجیب تاریخ ادبیات داستانی جهان با نام‌های «زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی»، «ژاک قضا و قدری و اربابش» و «خاطرات پس از مرگ براس کوباس». این سه کتاب به ترتیب از آن لارنس استرن (1768-1713) نویسنده طناز ایرلندی، دنی دیدرو (1784-1713) نویسنده و فیسلوف فرانسوی و در نهایت ماشادو دِ آسیس (1908-1839) داستان نویس و شاعر برزیلی است.
کد خبر: ۱۱۳۲۷۲۸

اما برای آغازِ این راهپیمایی هیچ چیز بهتر از این نیست که به آغاز کتاب «ژاک قضا و قدری و اربابش» ناخنک بزنیم. آغازی که معرف گویای این سه رمانِ ضدژانر، طناز و بدیع است:

«چطور با هم آشنا شدند؟ اتفاقی، مثل همه. اسمشان چیست؟ مگر برایتان مهم است؟ از کجا میآیند؟ از همان دور و بر. کجا میروند؟ مگر کسی هم میداند کجا میروند؟ چه میگویند؟ ارباب حرفی نمیزند و ژاک میگوید فرماندهش میگفته از خوب و بد هر چه در این پایین به سرمان میآید، آن بالا نوشته شده...»

گفته میشود دنی دیدرو این کتابش را در حدفاصل سالهای 1765 تا 1784 نوشته؛ کتابی که 12 سال بعد از آن یعنی در سال 1796 منتشر شده است. بیشک آغازی اینچنینی برای کتابی که به ظاهر در ژانر رمان قرار میگیرد، آغازی سراسر متفاوت است. نویسنده در همان بدو امر به مخاطب میگوید، قرار نیست رمانی همچون آثار تجربه شده بخواند. مولف خود را موظف نمیداند طرح مدونی از داستانش پیش طراحی کرده باشد، داستانی با فراز و فرود تنظیم شده روایت کند یا شخصیتها را بر مبنای اتفاقات داستانی از پیش تعیین شده وارد عرصه کند. با این توضیح باید گفت ساختاری پیچیده و غیرمنتظم از رمان ارائه میکند که تا پیش از آن خلق نشده است. این روند چندان سنتشکنانه ادامه پیدا میکند که بسیاری ترجیح میدهند «ژاک قضا و قدری و اربابش» را ضد رمان بخوانند و نه رمان.

سنگ بنای اولیه نگارش رمان/ ضدرمانی از این دست، به دست نویسندهای خلاق با نام لارنس استرن نهاده شد. نویسندهای که با نوشتن شاهکار «زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی» طیف وسیعی از نویسندگان مدرن را تحت تاثیر قرار داد. نویسندگان دو کتاب دیگری که در این گزارش از آن سخن میگوییم هم بیشک
تحت تاثیر اندیشههای رمان نویسی استرن بودهاند.

دو جلد نخست زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی، در سال 1759 منتشر شد. مجلدهای کوچک این کتاب 9 جلدی بتدریج و طی یک دهه تا پایان سال 1769 یعنی یک سال پس از مرگ استرن به انتشار رسید.

رمان لارنس استرن از نخستین تجربههای طراز اول در قلمرو رمان تجربی یا اکسپریمنتال بوده است. استرن در زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی، مختصات ژانری موسوم به ضد رمان را برای آیندگان ترسیم کرد. او در روند نگارش اثرش از امکاناتی نو بهره برد، به نحوی که همچنان نیز تا حدودی این ترفندها تازه به حساب میآید. استرن حتی مسئولیت بخشهای کوچکی از کتابش را نیز به عهده مخاطبانش گذاشت. برای نمونه در میانه روایتش اعتراف میکند نمیتواند زیبایی فلان شخصیت را توصیف کند و صفحه بعد کتابش را خالی میگذارد و دست به دامن مخاطب میشود تا دستکم این قسمت را او بنویسد. از سوی دیگر اما استرن خود را در قید و بند موضوعاتی که مخاطب دلخواهش هست، نمیگذارد. ممکن است یکی از خرده روایتهای رمان خوشایند ما باشد، اما استرن هیچ تضمینی نمیدهد آن قصه را به چه شکل یا تا کجا برای ما روایت کند. برای همین هم ساختار روایت در کتاب استرن را میتوانیم از آنجا که بشدت لایه لایه و در هم تنیده است، ساختاری شبیه «پیاز» تصور کنیم.

استرن صفحاتی از کتابش را سفید میگذارد، صفحهای را به نشانه سنگ قبر سیاه میکند و ابایی ندارد که از اشکال گرافیکی کوچک استفاده کند. او همه کار میکند تا قصه به طرزی شیرین، سیال و ساده روایت شود. این همه اما در بستر روایی متفاوت و در شکلی جدید صورت میگیرد که تا به امروز بدیع و نو مینماید.

رمان زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی، ملغمهای است از فلسفهبافیهای استرن و شخصیتش، طنازیهای بیپایان تریسترام شندی، فراداستان (Metafiction) و گفتوگو با مخاطب و آسمان و ریسمان بافی آدمها. این رمان نمونهای قابل توجه از پیشنهادهای تازه آقای نویسنده در حوزه روایت و رماننویسی است.

نزدیک به یک سده بعد «خاطرات پس از مرگ براس کوباس» در سال 1880 منتشر شد. راوی رمان ماشادو دِ آسیس، چهرهای است شبیه راویانی که پیشتر در کتابهای استرن و دیدرو، مخاطبشان بودیم. شاید این راویان،
پر حرف، با روایتهای متشتت و پراکنده باشند اما آن قدر شیرین سخن میگویند که مخاطب با همه بینظمیهای روایت کنار میآید.

بیشک ماشادو د آسیس نیز در رمان معروفش خاطرات پس از مرگ براس کوباس، تحت تاثیر کتاب لارنس استرن است. سوزان سانتاگ در مقالهای که در باب شاهکار ماشادو د آسیس نوشته است، آورده: «بیتردید سرمشق اصلی این بازیهای دلچسب با آگاهی خواننده زندگی و عقاید تریسترام شندی، نوشته لاورنس استرن است. آوردن فصلهای کوتاه و نیز ترفندهای حروفچینی مثل آنچه در فصل 55 و فصل 139 (چگونه وزیر نشدم) میبینیم، یادآور هوسکاریها و خوش طبعیهای تریسترام شندی است. این که براس کوباس داستان خود را بعد از مرگ آغاز میکند همچنان که تریسترام شندی داستان آگاهی خود را از پیش از تولد (در زمان انعقاد نطفهاش) آغاز میکند، نشانه ادای دین ماشادو به استرن است.»

سوزان سانتاگ این دسته رمانها را متعلق به سنتِ روایت لوده واری میداند که از زبان اول شخصی که میکوشد خود را برای خواننده شیرین کند، روایت میشود.

این روایت لوده شکل اثری اتوبیوگرافیک دارد که شخصیتی تک افتاده را سوژه خود قرار داده است. سانتاگ مینویسد: «شاید بیداستان بودن ذاتی این ژانر باشد ـ یعنی رمان همچون تکگویی اتوبیوگرافیک ـ همچنان که تک افتادگی صدای راوی ذاتی آن است. از این حیث، ضدقهرمان ما بعد استرن، مثل براس کوباس، نقیضهای بر شخصیت اول اتوبیوگرافیهای روحانی است که همواره به گونهای اصیل و نه بنا بر اوضاع و احوال مجرد است. این در واقع نشانه بلندپروازی روایت اتوبیوگرافیک است: راوی باید تنها و مجرد باشد یا بهاین صورت شکل بگیرد، حتما باید بیهمسر و جفت باشد، حتی آنگاه که همسری وجود دارد، کانون این زندگی باید خلوت باشد.»

خاطرات پس از مرگ براس کوباس نیز همچون رمانهای استرن و دیدرو، ساختاری پیچیده و اپیزودیک دارد که خرده روایتهای پراکنده و خرده داستانهای غیرمتمرکزش مخاطبِ آثار کلاسیک را سردرگم میکند.

براس کوباس، نویسنده موهوم ماشادو دِ آسیس نسبت به فهم خواننده داستانش و انتظارات او از یک رمان، چندان وقعی نمینهد. او هر گاه دلش خواست در روایتش خلل ایجاد میکند یا به حدی آن را کش میدهد که هیچ کس فکرش را نمیکند. خود او فکر میکند ساخت سیال رمانش به او مجال فلسفهورزی میدهد و از این بابت هم کاملا احساس رضایت میکند. او منطق و اصول معمول جهان عینی را از برابر چشمان ما کنار میزند و بسادگی در زمانی مینویسد که خودش وجود ندارد. به عبارت دقیقتر، او بنا به دلایلی ترجیح داده است بعد از مرگش داستانش را بنویسد. احتمالا به این دلیل ساده که با این ترفند میتواند روایت کاملی از زندگیاش به دست دهد. هر چند لارنس استرن هم که زمانبندی روایت رمانش را به وقت انعقاد نطفه تریسترام شندی قرار داده، از این نعمت به قدر کفایت بهره برده است... نعمت روایت کامل؛ روایتی که میتواند انجام و فرجامش را با قوانین خودش تنظیم کند. هر گاه خواست روایت اصلی را به خرده روایتی ناچیز بدل کند، و هرگاه مطلوب میدید به آنچه در نظرمان بیاعتبار است، اعتبار ببخشد.

به روایت فارسی

کتاب «زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی»، اثر لارنس استرن را ابراهیم یونسی فارسی کرده است. این رمان اول بار در دو جلد به سال 1378 در انتشارات نسل قلم منتشر شد و یک دهه بعد یعنی سال 1388 در انتشارات نگاه و در قالب یک مجلد (674 صفحه) منتشر شد.

کتاب «ژاک قضا و قدری و اربابش» نوشته دنی دیدرو را مینو مشیری به فارسی برگردانده است. این کتاب سال 1386 در فرهنگ نشر نو منتشر شد.

و در آخر شاهکار ماشادو د آسیس، «خاطرات پس از مرگ براس کوباس» به قلم عبدا... کوثری سال 1382 در انتشارات مروارید به چاپ رسید.

مجتبی هوشیارمحبوب

داستاننویس و مترجم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها