راپورت‌های میرزا ادریس‌

قلچماق‌هایی دیدم که نگو و نپرس!

الیوم در اندرون خانه جلوس کرده از پنجره عمارت به تماشای ابرها و کلاغان مشغول بوده به این می‌اندیشیدیم که دلمان برای اقدس بیگم تنگ شده و از فراقش فوق‌النهایه ملولیم. داشتیم هی طبع همایونی را فشار می‌دادیم که بیت عاشقانه‌ای چیزی از خود پراکنده کرده، بنگاریم که رعیت بفهمد چه طبع لطیفی داریم... هی داشتیم به خم ابروی یار و زلف کمندش فکر می‌کردیم که دیدیم صدای آژیر پلیس در کوچه پیچید و بعد ذالک محل شلوغ شد.
کد خبر: ۱۱۰۷۰۴۳

جبه همایونی بر تن کرده به کوچه شدیم. چند خودروی قوه انتظامی با قشون و تفنگچی به محل آمده بودند. در آن ازدحام و بلوای موجود بناگاه خشایار رسید. عارض شد: تصدقت گردم چرا بیرون آمده‌اید؟

عرض کردیم ما با رعیتمان هیچ فرق نداریم و باید از احوال ایشان مطلع باشیم! به خشایار فرمودیم سر سراغ کند که سبب حضور قشون نظمیه از برای چیست؟

عارض شد: تصدقت طرح ضربتی جمع آوری اراذل و اوباش در تهران است و قوه زحمتکش انتظامی به جد و جهد مشغول نتق کشیدن از ایشان است. خوشحال شده بر این شیرپاک خوردگان جان بر کف نیروی انتظامی حمد خواندیم و فوت کردیم. من بعد عملیات فرمانده قشون قوه انتظامی و نظمیه را که نامش را از خاطر برده‌ایم به حضور طلبیده خدا قوت گفتیم و طول عمر خواستیم. فرمود بیایید یک چیزی از کشفیاتی که از این اراذل داشتیم نشانتان بدهیم.

به مقر شدیم. لدی الورود عده‌ای قلچماق و عظیم الجثه دیدیم که چنان موش خیس و سر به جیب فروبرده و در ظاهر نادم و پشیمانند. جلوتر رفتیم میزی گذاشته بودند بر آن انواع و اقسام تیزی و قمه و خنجر و گرز هم چیده بودند که از جیب و خودروی همین قلچماق‌ها کشف شده بود. از فرمانده قشون خداحافظی کرده با خشایار برگشتیم. برگشتنا به تفاوت آداب یکه بزنی و بزن بهادری در عصر خودمان و طهران اکنون لختی اندیشیدیم. در ازمنه قدیم که تهران طهران بود. زور بازو و گردن کلفت و قد و بالای رستم گونه نه به طراری و لرزاندن تن زن و بچه مردم بود که هر جوانمرد و پهلوانی بود شاخ سبیلش حرمت داشت و بی‌وضو وارد گود زورخانه نمی‌شد. به قول جد کبیرخدا بیامرزمان پهلوانی که فقط بلند بادگلو در کردن نیست. در زمانه ما رعیتی اگر قصد سفر کربلا و مکه و مشهد داشت ناموسش را می‌سپرد به پهلوان مردم و از چشمش بیشتر به وی اطمینان داشت. اما از دست این اراذل، نوامیس و اولاد مردم به عذابند. به عقیده ما لرزاندن تن زن و بچه مردم با عربده و بد مستی در محله و قاپیدن کیف و لوازم با ضرب تیزی و چاقو مجازاتش باید همان اعدام باشد.

به منزل رسیدیم همینجوری بی‌هوا یکی خواباندیم توی گوش خشایار جا خورد که تصدقت چرا؟ فرمودیم زدیم که یه وقت هوا برت ندارد بروی اراذل و اوباش شوی، کار از محکم کاری عیب نمی‌کند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها