در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در همان سالهای تازگی ظهور تاکسیهای تلفنی و آژانسها، مجموعهای روانه آنتن شد که نسبت به زمانه پخشش، اثری تازه محسوب میشد. «آژانس دوستی» که با محوریت دفتر یک آژانس و زندگی رانندههایش و نیز ماجراهایی که هربار برای آنها و مسافران پیش میآمد، ساخته و پخش میشد و مردم هم ارتباطی خوب و صمیمانه با قصههایش برقرار کرده بودند. آژانس دوستی روایت داستانهایی از جنس زندگیهای مردم جامعه بود؛ دغدغههایی که هر سطح مخاطبی با آن ارتباط برقرار میکرد و میتوانست رگههایی از مشکلات زندگی خودش را در دل شخصیتهای گوناگون سریال بیابد.
سریال آژانس دوستی این شبها از شبکه آیفیلم سیما در حال بازپخش است و همین بهانهای شد تا با این مجموعه به یادماندنی خاطرهبازی کنیم.
بازتاب تصویر صمیمیت
اصغر همت/بازیگر
من اصلیترین دلیل موفقیت و ماندگاری «آژانس دوستی» را در سطح جامعه، صمیمیت گروه پشتصحنهاش میدانم؛ صمیمیتی که بازتابش را در مجموعه دیدیم. عوامل ساخت این فیلم چون مسعود جعفری جوزانی (که عموجان صدایش میکردیم) و گروه نویسندگان خوب کار، با ما اعتماد و رفاقت داشتند. با بازیگران هم دوست بودیم و فقط پژمان بازغی در میانمان جدید بود که او هم خیلی زود با بقیه جور شد. از اینرو هنگام ساخت این مجموعه، با هم احساس غریبگی نمیکردیم و این یکی از دلایل توفیقش بود. حیف است که دو بازیگر خوب این کار (مرحوم اسماعیل داورفر و حسین پناهی) دیگر در بینمان نیستند و فردوس کاویانی هم این روزها امکان بازی و جلوی دوربین رفتن را ندارد. جای خالی این عزیزان واقعا احساس میشود؛ بویژه مرحوم داورفر که یک نسل جلوتر از ما بود و خاطرات خوبی از او در یادم مانده است. بسیار منظم بود و دقت عمل و اهمیت ویژهای برای کارش قائل میشد. تیم بازیگران این کار، همهشان اخلاق حرفهای را میشناختند و طی همکاری با این افراد واقعا به من خوش گذشته است.
جایی که آژانس دوستی در سطح جامعه و دلهای مردم باز کرد، به اندازهای بود که باعث شد مخاطبان زیادی مرا تا مدتها با آن نقش بشناسند و از آنجا که تا پیش از آن در قالب تلویزیونی روتین حاضر نشده بودم، برای خودم هم تجربه جدیدی بود. البته من در ابتدا 13 قسمت نخست مجموعه را که توسط حمید جبلی نوشته شده بود، خواندم و با رغبت کامل وارد کار شدم. در ادامه تصمیم گرفته شد قسمتهای بیشتری برایش ساخته شده و 52 قسمتی شود که من دیگر در این فاز دوم خیلی حضور نداشتم. فقط یادم هست در یکی از قسمتها با مرحوم سعدی افشار همبازی شدم و بعد هم در قسمت آخر بودم. ضمن اینکه خانم تیرانداز هم که نقش همسرم را بازی میکرد همبازی خوبی برایم بود.
جواهری که قدرش دانسته نشد
احمد رمضانزاده/ کارگردان
ایده اولیه «آژانس دوستی» از سال 77 ـ 76 مطرح شد و در ادامه، کارگردانهای دیگری هم مانند اکبر منصورفلاح، امیر قویدل، حمیدرضا صلاحمند، فرامرز قریبیان و مجید جعفریشیرازی وارد شدند و قسمتهایی را کارگردانی کردند. وقتی همه خوب باشند، نتیجه کار هم خوب از آب درمیآید و موفقیت این کار، حاصل تلاش همه عواملی بود که حرفهای بودند و من هم از آنجا که تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شده بودم، شور و شوق زیادی برای ساخت مجموعه داشتم. از دیگر دلایل موفقیت آژانس دوستی در سطح جامعه، متن آن و فیلمنامههای خوبی بود که در اختیار داشتیم. در آن زمان سیمافیلم نویسندگان زیادی را به ما معرفی کرد و برای هر قسمت متنهایی نوشته و برایمان فرستاده میشد که ما بعد از خواندن، قسمتهای خوب را برای ساخت انتخاب میکردیم. هم نویسندگان بااستعداد زیادی داشتیم و هم به آنها پول خوبی داده میشد و لذا برای نوشتن راغب بودند. محوریت داستان این مجموعه بر اساس یک آژانس بود و اتفاقات مختلف، حول محور آن میچرخیدند. این اتفاقات هنوز هم تازه هستند و میتوانند ادامه داشته باشند؛ چراکه داستانهایش کاملا بهروز است. حتی در یکی از قسمتها برای اولین بار میخواستیم راننده آژانس زن وارد قصه کنیم و نشان دادیم که جواد (پژمان بازغی) پایش میشکند و همسرش (سحر جعفریجوزانی) برای مدتی تصمیم میگیرد به جای او کار کند. ما موفقیت خودمان را با ساخت این مجموعه ثابت کرده بودیم. با این حال آژانس دوستی، جواهری بود که قدرش دانسته نشد و به نظرم باید پیشنهاد ساخت ادامهاش را به ما میدادند. مزیت آژانس دوستی این بود که با لایههای مختلف جامعه ارتباط داشت و این ارتباط در حین بازپخشش هم همچنان ادامه دارد. کار ما حتی بودجه کلانی هم نداشت و یادم هست که همان موقع مرحوم حسین پناهی میخواست یک تلفن همراه ثبتنام کند، اما پولی نداشت. به نظرم قدر مجموعههای خوب باید بیشتر دانسته شود.
داورفر را ویژه دوست داشتم
پژمان بازغی/ بازیگر
شخصیت جواد که نقشش را در این مجموعه بازی میکردم، شبیه بسیاری از همنسلان من بود. جوانانی که هیچوقت باور نداشتند میتوانند راننده آژانس باشند و همیشه بهدنبال آرزوهایی دیگر بودند. آدمهایی شبیه جواد را حتی امروز هم میتوانیم ببینیم و جوانهای زیادی هستند که بدون هیچ تخصصی دلشان میخواهد به جایی برسند و بازیگر یا خواننده شوند. جواد آرزوهایی رنگارنگ داشت و هر روز هم رویایی تازه را دنبال میکرد. از دیگر دلایل موفقیت این مجموعه، رابطه میان جواد و همسرش بود. در این مجموعه سحر جعفریجوزانی نقش همسرم را بازی میکرد و از آنجا که خودش از نویسندگان مجموعه بود، میتوانست این شخصیت و رابطهاش را با جواد به شکل ملموستر و جاندارتری به نگارش دربیاورد. من هم براساس همان متنی که برایم نوشته میشد، پیش میرفتم و اصلا جرات نداشتم کاری را بداهه انجام دهم. بعد از سالها بازیگری هنوز هم نظرم این است که بداهه فقط در تئاترهای آزاد کاربرد دارد و در تلویزیون و سینما باید براساس متن پیش رفت. آژانس دوستی نگاه و دیدگاه درستی داشت و تاکید اصلیاش بر متن فیلمنامه بود. در آن دوران دیدگاه نویسندگان سریال، کاملا شبیه دیدگاه و نگاه مردم جامعه بود و میشد ملموس بودنشان را حس کرد.
من از میان همه بازیگران مجموعه، با آقای داورفر صمیمیت بیشتری داشتم و با هم صحبت میکردیم و از او راهنمایی و مشورت میگرفتم. داورفر را به طور ویژهای دوست داشتم و حقیقت این است که همیشه دلم برای او تنگ میشود. بعد از فوتش افسوس خوردم و بشدت ناراحت شدم. جایش خالی است و ای کاش قدرش بیشتر دانسته میشد.
بازیگری از جنس جنون و شاعرانگی
مرحوم حسین پناهی که با عناوین مختلفی چون شاعر، نویسنده، کارگردان و بازیگر شناخته میشود، از جمله هنرپیشههای مجموعه «آژانس دوستی» است. بازیگری که حالا سالهاست پیله تنهایی همیشگیاش را در این دنیا دریده و به سوی تنهایی ابدیت پر کشیده است.
پناهی متولد 1335 (به روایتی 1339) در دژکوه کهگیلویه و بویر احمد بود و در مرداد 1383 از دنیا رفت. وی که مجموعه شعرهای گوناگونی چون «نامههایی به آنا»، «سالهاست که مردهام»، «کابوسهای روسی»، «نمیدانمها» و «من و نازی» را در کارنامه دارد، از جمله بازیگرانی است که بهرغم سفر زود هنگامش، جنس بازی و صدای خاصش هنوز در ذهن مخاطبان هست. پناهی گویی در زندگی واقعیاش هم شوریده بود و بیقرار و پر جنب و جوش، آنقدر که این شوریدگی را در نقشهای مختلفی که بازی میکرد هم میشد دید و رد پایی از خود واقعیاش را حس کرد. تصویری که ساده و بیآلایش بود و وجودی که در قالبهای معمولی نمیگنجید. پناهی در آژانس دوستی هم تصویری شبیه خودش را بازی کرد. رانندهای که در کنار جدیت و شیرینی توامان داورفر، جدیت و گاهی عصبیت اصغر همت و بلندپروازیها و رویاهای دور و دراز پژمان بازغی، حلاوتی ویژه داشت و شیرینی صادقانهاش و راحتیاش برای بازی در مقابل لنز دوربین تا عمق جان مخاطبان نفوذ میکرد. «محله برو بیا»، «محله بهداشت»، «دزدان مادربزرگ»، «همسایهها» و در نهایت «روزگار قریب» از جمله نقشآفرینیهای ماندگار پناهی در عالم تلویزیون بود.
جدی اما شوخمشرب
فاطمه عودباشی
رادیو و تلویزیون
نام اسماعیل داورفر مساوی است با خاطرات شیرین و دوستداشتنی در ذهن مخاطبان دیروز. بیشتر بینندگان تلویزیون وقتی نام این بازیگر پیشکسوت را میشنوند با خواندن فاتحهای، زیر لب زمزمه میکنند که خدا بیامرز عجب مرد دوستداشتنی و بذلهگویی بود! این ویژگی زندهیاد داورفر فقط مختص شخصیت حقیقی او نبود، بلکه او این روحیه را هنگام بازی در فیلمهای سینمایی و سریالها هم نشان میداد. انگار که این خصوصیت با او عجین بود. این بازیگر پیشکسوت که سریالهای ماندگاری همچون دایی جان ناپلئون، پاییز صحرا، آژانس دوستی، باغ گیلاس، وکلای جوان، آرایشگاه زیبا، بازم مدرسهام دیر شد، دزدان مادربزرگ، ماجراهای خانه شماره 13 و ... را از خود به یادگار گذاشته است، در 76 سالگی بعد از طی سالها بیماری، بر اثر عارضه قلبی درگذشت. یکی از سریالهای خاطرهانگیز این بازیگر پیشکسوت، مجموعه «آژانس دوستی» است که این روزها از شبکه آی فیلم پخش میشود. یکی از دیالوگهای ماندگار شادروان داورفر در این مجموعه خطاب به زندهیاد حسین پناهی بود که در این سریال نقش برادرزاده او را بازی میکرد. او خطاب به برادرزادهاش مرتب میگفت: «هوشنگ، تو کی میخوای آدم بشی؟» و پناهی هم بعد از شنیدن این جمله، کلامی آهنگین را با حال و هوای خودش تحویل عمویش میداد و همین باعث میشد تا بده و بستانهای جذابی بین این عمو که مدیریت آژانس را به عهده داشت و برادرزادهاش که راننده بود، شکل بگیرد. از دیگر خصوصیات داورفر این بود که لهجه اصیل تهرانی داشت و همیشه لبخند روی لبهایش بود، حتی زمانی که از دست کسی هم عصبانی میشد، به هیچ وجه چهره عبوس به خودش نمیگرفت و سعی میکرد چهرهاش به گونهای باشد که همچنان برای مخاطب نمکین و مهربان باشد. او یک مدیر مهربان آژانس بود که مثل یک پدر نگران رانندههایش میشد؛ حتی زمانی که جواد (پژمان بازغی) صاحب بچه میشود جهت کمک کردن به او برای نوزادش یک کالسکه میخرد تا در تهیه سیسمونی به او محبتی کرده باشد. به قول معروف، او شخصیت خوشمشربی داشت و همین روحیه او را در میان بازیگران مجموعه آژانس دوستی متمایز کرده بود. در مجموع، داورفر با بازیهای شیرین و دوستداشتنیاش باعث شد برای همیشه در ذهن مخاطبان بماند. در واقع بازپخش مجموعه آژانس دوستی زنده شدن خاطرات مردم در دهه 70 است و آنها را به حال و هوای آن سالها میبرد.
روایت تلخ و شیرین زندگی
نوشین مجلسی
جامجم
خاطرهباز که باشی گذشتهها برایت رویاییاند و به هر چه که تو را یاد آن سالها بیندازد چنگ میزنی و با دید شوق و حسرت به آن مینگری. فیلمها و سریالهای قدیمی نیز از این جملهاند که از جایی به بعد حکم یادگاری پیدا میکنند. یادگاریهایی که گاه آینهوار سبک و سیاق زیست مردم در سالهای گذشته را بازنمایی میکنند و از اینرو تماشایی و ارزشمند هستند.
یکی از این سریالهای تلویزیونی «آژانس دوستی» است که حدود 18 سال از پخش آن از شبکه یک سیما میگذرد و این روزها از شبکه آیفیلم در حال بازپخش است. این مجموعه تلویزیونی با حضور جمعی از بازیگران توانا که خاستگاه اغلب آنان تئاتر بود و روایت قصههای تازه در نخستین پخش خود توانست جزو محبوبترین سریالهای تلویزیون باشد و پس از آن نیز در اذهان بماند. حضور بازیگران شناخته شده و توانمندی همچون مرحوم اسماعیل داورفر و مرحوم حسین پناهی در کنار فردوس کاویانی، اصغرهمت، رضا بنفشهخواه و... که در آن سالها جزو چهرههای محبوب سیما بودند از یکسو و همچنین به تصویر کشیدن قصههای ساده، ملموس و دیدنی از سوی دیگر، یقینا از دلایل توفیق این سریال است.
این اثر تلویزیونی همچنین چهرههای جوانی چون پژمان بازغی را نیز به عرصه تصویر معرفی کرد، بازیگری که پس از آن نیز توانست مسیر خود را در این حرفه ادامه دهد. دیگر بازیگر جوان این سریال، سحر جعفری جوزانی است که با وجود آنکه پیش از آن نیز تجربه ظاهر شدن بر پرده سینما را داشت اما با آن نقش و لهجه شیرینش در این مجموعه، به طیف بیشتری از مخاطبان شناسانده شد.
نام مجموعه و همچنین بستری که از آن برای طرح ماجراها استفاده شده است همگی در خدمت خط اصلی قصه هستند. قصهها حول محور رانندگان، مدیر آژانس و مسافران آنها میگذرد. مسافرانی که در هر قسمت ماجراهایی برای شنیده شدن دارند و در جایی از قصه بارانندگان این آژانس تلاقی پیدا میکنند و این همانجایی است که بیننده وارد ماجرا میشود و پس از آن و با مقصد رسیدن مسافر گویی قصه نیز تمام میشود و ماجرا از تب و تاب میافتد تا روزی دیگر و شرح قصهای تازه؛ و این شبیه خود زندگی و نمایش روزهای در حال گذار آن است. قصهها اغلب با فرجامی خوش به پایان میرسند و این رسم اغلب سریالهایی است که در گذشته شاهد آن بودیم. آثاری که در عین نمایش لحظات کمدی یا تلخ زندگی همچنان بر همان شیوه استوار بودند که در آخر بگویند: «زندگی شیرین میشود».
با تماشای دوباره آژانس دوستی گاه از سادگی قصهها متعجب میشویم و لبخندی به لب میآوریم اما به نظر میرسد نشان از آن دارد که از قضا زندگی در آن روزگار با وجود کمبود امکانات، سادهتر بود و مصائب و مشکلات چیزی بیش از این نبود. آدمها همین قدر صاف و صادق بودند و غم یک نفر، غصه دیگری بود و آثار نمایشی نیز با دستمایه قرار دادن همین روزمرگیها و البته با چاشنی اغراق سعی در بزرگنمایی خصایل برتر انسانی و تکثیر حس عشق و دوستی در جامعه داشتند. امروز اما قابل پذیرش است که نیازها و ذائقه مخاطبان با توجه به تکثر رسانهها و تحولات جامعه ایرانی تغییر کرده است اما نمیتوان نیاز به آثار این چنینی که امید را به جامعه تزریق کنند نیز انکار کرد. آثاری که قطعا برای دیده شدن باید خلاقانهتر از گذشته باشند اما در عین هوشمندی و در لفافه، حس مثبت را در بیننده تهنشین کنند.
زهرا غفاری
رادیو و تلویزیون
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: