گفت‌وگو با رضا بهبودی، بازیگر فیلم سینمایی «شَنِل»

در سینما منتظر گودو هستم

رضا بهبودی را از اول سال تا اینجا در سه نقش و فیلم متفاوت دیده‌ایم؛ در «اکسیدان» نقش یک کشیش مهربان را با شیرینی خاصی بازی کرد، در «مادر قلب اتمی» نقش ستوان دوم علی احمدزاده (شخصیتی همنام کارگردان فیلم) را با ترکیبی از نمک و وظیفه‌شناسی به تماشاگر ارائه داد و حالا هم در «شنل» شخصیت پیچیده یک سرکارگر را به تصویر می‌کشد که از جایی به بعد هوس آزار و اخاذی به‌سرش می‌زند.
کد خبر: ۱۰۸۸۷۶۴

به بهانه این بازی‌های خوب و متفاوت، سراغ این چهره برجسته تئاتر رفتیم و با او درباره پررنگ‌تر شدن حضورش در سینما صحبت کردیم. در این گفت‌وگو سعی شده است از زاویه دیگری به حضور بازیگران تئاتر در سینما و به‌طور متقابل چهره‌های سینما در تئاتر بپردازیم.

باوجود سال‌ها کار نمایش و درخشش در تئاتر، در این چند سال اخیر حضور پررنگ‌تری در سینما دارید. این حضور برای آن دسته از تماشاگران عام که تئاتر را دنبال نمی‌کنند شاید ناگهانی به نظر برسد. خودتان درباره این پروسه توضیح دهید که چطور مسیر فعالیتتان در سینما هموار و مستمر شده است.

از زمانی که در سال 1371 وارد دانشکده سینماتئاتر شدم و فعالیت‌های جدی‌تر بازیگری را دنبال کردم، پیشنهادهایی برای حضور در فیلم و سریال هم وجود داشت، اما راستش آن کارها را از لحاظ مضمونی و رویکرد دوست نداشتم و نرفتم. آن زمان ترجیحم این بود به کار تئاتر بپردازم و منتظر بمانم کارهای باکیفیت‌تری به سراغم بیاید. البته از همان موقع فرصت‌هایی برای بازی در فیلم‌های کوتاه برخی دوستان پیش آمد؛ در مجموع در این سال‌ها حدود 15 فیلم کوتاه بازی کردم که بیشتر آنها قابل دفاع است. بعضی از این فیلم‌ها جوایزی هم در جشنواره‌ها دریافت کرد و خودم هم برای بازی در آنها، دو‌سه‌بار برنده جایزه شده ام. سال 86 با بازی در فیلم سینمایی «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» به کارگردانی شهرام مکری و فیلم «پاداش» آقای کمال تبریزی به‌صورت حرفه‌ای تر در فیلم‌های بلند هم نقش داشتم، اما همچنان برایم بحث بر سر کیفیت اثر و نقش بود و مثلا از بین پنج پیشنهاد، یکی را قبول می‌کردم. همیشه این وسواس وجود دارد و سعی می‌کنم کم‌و‌بیش در انتخاب نقش‌ها همین‌طور عمل کنم. با این حال به نظر می‌رسد، اخیرا توسط تماشاگر عام بیشتر دیده می‌شوم. دلیل آن‌هم این است که برخی فیلم‌هایی که در آنها بازی کردم، از گنجه درآمده و اکران شده یا نمایش بعضی فیلم‌ها همزمان شده است.

بسیاری از بازیگران خوب تلویزیون و سینما، تحصیلات و تجربه تئاتری دارند که یکی از نمونه‌های بارز آن نسل طلایی بازیگری ایران است. اما انگار از جایی به بعد، گسست و تفکیکی در هنرهای نمایشی ایران صورت گرفت، تا جایی که در این چند سال اخیر عنوان «بازیگران تئاتری» ـ شاید نادرست ـ محسوس‌تر شد. چرا این خط‌کشی اتفاق افتاد و حضور بازیگرانی با پشتوانه تئاتری در سینما با اما و اگر و گاه اکراه همراه است؟

اگر انتقادی باشد، از این طرف است و در این چند سال اخیر در تئاتر شاهد حضور بازیگرانی هستیم که از سینما تشریف آورده‌اند. معتقدیم مختصات بازی روی صحنه واقعا متفاوت است و نیاز به توانایی‌هایی دارد که در برخی دوستان سینمایی ـ نه همه البته ـ دیده نمی‌شود. در این زمینه به حرف استاد نصیریان استناد می‌کنم که گفتند برای بازیگری جلوی دوربین، شما حتی می‌توانید از توی کوچه هم کسی را پیدا کنید تا بیاید نقشی را بازی کند. در تئاتر هیچ وقت نمی‌شود، کسی را همین طور آورد و این کاملا اثبات شده است. برای حضور در صحنه به بازیگرانی تربیت شده نیاز داریم، اما در سینما بسیار دیده‌ایم که بعضی بازیگران از کوچه انتخاب شده اند و از قضا کارشان بد درنیامده است. این انتقاد باید از طرف فعالان تئاتر باشد که گاهی عده‌ای به تئاتر می‌آیند که از مختصات صحنه آگاه نیستند. صحنه نیازهایی دارد که دوربین به آنها احتیاج ندارد. دوربین به چیزهای دیگری نیاز دارد که انگار آنها را می‌شود به وجود آورد، اما در تئاتر نمی‌شود آدم یکشبه روی صحنه درست عمل کند، ضمن این که دوستان سینماگر باید خوشحال هم باشند که بازیگران تئاتر را دراختیار بگیرند که هم در مجموع از سواد بیشتری برخوردارند ـ البته استثنا همه جا هست ـ و هم اهل تمرین و به نسبت اهل نظم هستند. برای آقایان تهیه‌کننده هم به‌صرفه‌تر است، چون بازیگران تئاتر، برای بازی در فیلم و سریال‌ها پول کمتری هم می‌گیرند و دبدبه و کبکبه بعضی‌ها را هم ندارند. شما اگر به بازیگران موفق فیلم و سریال‌های ایران هم نگاه کنید، به این جمع‌بندی می‌رسید که اغلب اینها استخوان خردکرده تئاتر هستند.

اصطلاح جالبی هم میان عامه مردم وجود دارد و تا بازیگری را نمی‌شناسند، می‌گویند فلانی تئاتری است! انگار این مهجوریت و گمنامی با تئاتر گره خورده است. در این باره چه نظری دارید؟

(می‌خندد) من که از این موضوع استقبال می‌کنم و ناراحت این قضایا نیستم. وجه تناقضی در کار ما وجود دارد و آن هم این است که قرار است بازیگری در سینما به شهرت بیشتر و بیشتر بینجامد، اما همین شهرت باوجود وجوه مثبت، عوارضی دارد که حقیقتش برای من خوشایند نیست. این به خلقیات من برمی‌گردد. از شهرت بدم نمی‌آید، ولی مقداری با تربیت تئاتری من جور نیست. هرچه آدم را کمتر بشناسند، بهتر است، اما در عمل این اتفاق نمی‌افتد، چون همین الان فیلمی را در سینماها دارم که باید در اکران‌های مردمی آن حضور داشته باشم و اخلاقی نیست که در آنها شرکت نکنم. امیدوارم این شهرت ناگزیر، به شکلی درست اتفاق بیفتد و منطقی و پایدار باشد.

یکی از عوارض سینما آن است که به محض بازی خوب در یک نقش، با سیل پیشنهادهای مشابه روبه‌رو می‌شوید. در این وضعیت چطور می‌توانید ضمن حفظ و ارتقای موقعیت سینمایی، تنوع نقش‌آفرینی در تئاتر را در سینما هم ادامه دهید؟

همه چیز به مسائل اقتصادی برمی‌گردد. حتی آنهایی که مشکل اقتصادی ندارند، دنبال پول هستند و بدشان نمی‌آید به همین دلیل، نقش‌ها و فیلم‌های بیشتری بازی کنند. واقعیت این است اگر تا اینجا مقاومت کردم، ضررهای مادی آن را هم تحمل کرده‌ام و فکر هم نمی‌کنم الان بتوانم خودم را تغییر دهم. حاضر نیستم نقش مشابه نقش‌های قبلی خودم را آن هم در سطح کیفی پایین‌تر بازی کنم تا صرفا پولی بابت آن بگیرم. فکر نمی‌کنم این اتفاق برای من بیفتد. بحث دیگر به دریافت منِ بازیگر برمی‌گردد و ممکن است اصلا من نتوانم تشخیص دهم، نقش‌های پیشنهادی چقدر شبیه هم است یا اگر هم تشخیص بدهم، برایم مساله‌ای نباشد و فقط به بازیگری به عنوان یک حرفه نگاه کنم. مساله بعدی این است که اساسا درسینمای ایران با این وضعیت محدودیت قصه، آدم ممکن است با خودش بگوید مگر چقدر فیلمنامه خوب به تصویب می‌رسد تا تو منتظر و متوقع نقش‌های خوب و متفاوت باشی و موردپسند تهیه‌کننده و کارگردان هم قرار بگیری. مجموع اینها فعالیت و حفظ موقعیت را در سینما سخت می‌کند. در همین سه هفته اخیر، پنج فیلمنامه خواندم که آنها را دوست نداشتم یا در طول سال شاهد اکران فیلم‌هایی هستم که با خودم می‌گویم چه خوب که تصمیم گرفتی بازی در آنها را قبول نکنی؛‌ فیلم‌هایی که منتقدان و تماشاگران سینمارو هم نظر مثبتی درباره آنها ندارند.

احتمالا پس از همکاری خوب قبلی در فیلم «اینجا کسی نمی‌میرد» بود که حسین کندری، کارگردان آن فیلم باز هم سراغ شما آمد و نقش اول مرد شنل را به شما سپرد. وقتی تماشاگر اوایل فیلم شخصیت سرکارگری به نام طاهر صالحی با بازی شما را می‌بیند، دلش به حالش می‌سوزد و بجز یکی دو کد، فکر نمی‌کند از جایی به بعد قرار است با یک شخصیت تهدیدگر و اخاذ روبه‌رو شود. با این حال در پس زمینه نقش، رگه محوی از دلسوزی نسبت به این آدم هم وجود دارد و بخشی از این شخصیت دوم را به حساب مشکلات اقتصادی و خانوادگی‌اش می‌گذارد. انگار باوجود سیاهی نقش، تلاش داشتید وجهی خاکستری هم درباره این آدم احساس شود. درست است؟

راستش قرار نبود وجه خاکستری به این نقش بدهیم و بیشتر این آدم باید به سمت سیاهی می‌رفت. طاهر نه سفید، نه خاکستری و نه مطلقا سیاه است، بلکه باید درباره او عبارت خاکستری رو به سیاهی را به کار ببریم یا سیاهی که کمی در آن به صورت چرکتاب، سفیدی هم وجود دارد. تا جایی که یادم هست و بتوانم از جانب فیلمنامه نویس و کارگردان محترم حرف بزنم، این قصد هم وجود نداشت که به سمت یک کاراکتر خاکستری حرکت کنیم. بیشتر تلاش داشتیم وجه بدمنی نقش پررنگ‌تر باشد. هرچند قواعد و مولفه‌های هیچ ژانری در سینمای ایران به‌دلایل متعدد نمی‌تواند به طور کامل رعایت شود، اگر از منظر ژانر نوآر به فیلم نگاه کنیم، این نظر و نگاه درباره این نقش درست تر است. اگر نقش خاکستری می‌شد، این فیلم به ملودرام نزدیک‌تر می‌شد و این تعابیر که همه در بدبختی‌هایی درگیر هستند و نه می‌توان شخصیت را محکوم و نه تائید کرد. قرار نبود ما برای کاراکتر طاهر به تنالیته خاکستری برسیم، بدمن بودن و عوضی بودن این شخصیت باید به طور پررنگ و مشخص پیش روی تماشاگر قرار می‌گرفت.

پس از این حضور موفق و نقش‌آفرینی‌های خوب اخیر، منتظر چه اتفاقاتی در ادامه فعالیت سینمایی هستید؟

منتظر گودو هستم! [می‌خندد، اشاره به نمایشنامه مشهور «در انتظار گودو» اثر ساموئل بکت] جدا از این مزاح، منتظر اتفاقات خوب هستم، البته همچنان حرف اول و آخر را برایم کیفیت نقش و فیلم می‌زند و حتی اگر نقش کوتاه خوب و موثری هم پیش بیاید، آن را بازی می‌کنم. اما آدم به خودش می‌گوید اگر من ده واحد توانایی دارم و یک فیلمساز هم دنبال آدمی می‌گردد که ده واحد توانایی دارد و من هم به آن نقش می‌خورم و از نظر جذب مخاطب هم به اندازه خودم موثرم، چرا گاهی این اتفاق نمی‌افتد و من باید سر کاری بروم که فقط نیاز به دو واحد توانایی دارد و هرکس دیگری هم می‌تواند آن کار را انجام دهد. این ادعا نیست، اما به پشتوانه رزومه تئاتری و همین فیلم‌هایی که بازی کردم، آدم منتظر می‌ماند که در جای درست‌تری بنشیند.

گرگ صحرا

شخصیت صحرا در فیلم شنل زنی است که پس از مرگ ناگهانی همسرش، باید به‌تنهایی امور خود و دختر خردسالش را به عهده بگیرد، اما به شکلی غریب همه چیز به زندگی و حضور سرکارگر همسر متوفایش گره می‌خورد؛ رضا بهبودی با یک گریم سنگین و بازی خوبش تغییرشخصیتی این فرد را به تماشاگر منتقل می‌کند و به آدمی تهدیدگر و وحشتناک می‌شود و زندگی را برای صحرا و دخترش جهنم می‌کند.

علی رستگار

سینما

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها