آیدا را بکش!

«سارا و آیدا» آخرین ساخته مازیار میری بیش از آن که شبیه آثار قبلی او مانند حوض نقاشی باشد گویی اثری است که در دام فیلم «یک‌روزبه‌خصوص» ساخته شده.
کد خبر: ۱۰۶۸۷۴۵
آیدا را بکش!

این نکته در ابتدای این نوشته از این جهت حائزاهمیت است که گویی بعضی از دوستان فیلمساز که اتفاقا این روزها دیگر از لحاظ مالی هم به فیلم ساختن نیازی ندارند از روی عادت فیلم می‌سازند و به همین دلیل هم حاصل نه در گیشه و نه بین منتقدان توجهی برنمی‌انگیزد و اگر فیلمی برای این دو طیف ساخته نشود که دیگر می‌ماند همان عادت و هدر دادن پول و بیشتر از همه گرفتن یک امکان فیلمسازی از جوانی جویای نام با ایده‌های جدید.

سارا، آیدا، علیرضا، سعید، مادر، پسر و.... .

سارا و آیدا در گام اول اصلا مشخص نیست قصه کیست و اصلا قصه درباره چیست؟ فیلمساز در اظهارنظری هنگام اکران تاکید دارد این فیلم درباره رفاقت است، اما مطلقا این گونه نیست. فیلمنامه فیلم مازیار میری بیش از آن که چند لایه و پیچیده باشد، قصه‌ای تخت و بدون کنش است که از همان میانه‌های داستان می‌توان دریافت چه پایانی دارد. پایانی کاملا قابل پیش‌بینی و معمولی که بیش از آن که بر مبنای یک طراحی دراماتیک شکل گرفته باشد گزاره‌ای مثلا اخلاقی است که قصه را به بدترین شکل تمام می‌کند.

در فیلمنامه سارا و آیدا یکسری از کاراکترها اصولا کاربردی ندارند و صرفا زمان و حجم فیلمنامه را افزایش می‌دهند.

این نکته درباره یکسری از موتیف‌ها یا خرده قصه‌های فیلمنامه هم صدق می‌کند و داستان از هیچ کدام آنها استفاده‌ای نمی‌کند.

این را از همان ابتدای فیلم می‌توان مشاهده کرد. به عنوان مثال علیرضا در ابتدای فیلم در اتاق مدیرعامل حضور دارد و گویی همان جا کار می‌کند، اما در ادامه هیچ نشانه‌ای از این مساله در قصه وجود ندارد و در مواجهه با مشکل پاکت‌های مناقصه هم در نهایت با اعتراف سارا متوجه داستان می‌شود.

نقش او در قصه چیست؟ در چند سکانس سارا را تعقیب می‌کند و حتی با سعید درگیر می‌شود، اما بعضی جاها غیب می‌شود و نقشی در داستان ندارد و اگر براحتی در محل کار سارا و آیدا حضور دارد؛ چرا سارا این‌قدر راحت فردای حادثه سوار بر ماشین سعید به محل کارش می‌رود؟ مگر چند دقیقه قبل علیرضا با او بر سر این مساله درگیر نشده است؟

آیدا چرا شهرستانی انتخاب شده حال آن که سارا لهجه دارد و در این میان نام شهری برده نمی‌شود و این دو گانه نفرت انگیز تهران و شهرستان حتی در سینما و در ذهن فیلمسازان ما هم کماکان وجود دارد.

سعید کاراکتری است که قرار است نقش منفی این داستان باشد، اما اتفاقا جملاتی که می‌گوید خیلی منطقی‌تر از آدم‌های اطرافش است و جالب این که علیرضا هم در پایان داستان همان کاری را می‌کند که سعید انجام داده و آن کتمان حقیقت است.

نقش مادر هم در این داستان به کلی نخ‌نما و ناقص است و به انتها نمی‌رسد. مادری فرهنگی که همان دیالوگ‌های کلیشه‌ای را تکرار می‌کند (یک عمر به بچه‌های مردم درس دادم، اما نتونستم بچه خودمو تربیت کنم) و در این میان برادر سارا هم که در داستان حضور ندارد و سکانس‌های همسر برادر سارا هم به کل اضافی است و هیچ نقشی در قصه ندارد و سوال مهم این که اگر همین دو سکانس هم حذف می‌شد چه اتفاقی در فیلم می‌افتاد؟

استفاده از تمهید نخ‌نما شده

فیلمساز از همان تمهید همیشگی و نخ‌نما در فیلمش استفاده می‌کند و درست در جایی که نمی‌داند با کاراکترش چه کند او را با یک حادثه می‌کشد و تمام. در این میان با چند سکانس احساساتی می‌خواهد تم رفاقت را به فیلمش اضافه کند.

آیدا در یک تصادف می‌میرد! آن هم در جایی که تازه قصه می‌توانست آغاز شود و در این میان مشخص نیست، چرا پلیس آگاهی فیلم با این همه شواهد و مدارکی که عادی‌ترین مخاطب هم می‌فهمد می‌خواهد پرونده را مختومه کند.

پرونده‌ای که یک سرش قتل و سر دیگرش فساد اقتصادی و دولتی است و علیرضا هم به طریقی که معلوم نیست چگونه، مشکل را به شیوه خودش حل می‌کند و پلیس هم خطی را که خاموش شده و نام و نشان ندارد فراموش می‌کند و می‌پذیرد اسم دوست آیدا حمید است!

همه چیز در فیلمنامه سارا و آیدا بر مبنای فرضیات نویسنده طراحی شده و نه جهان واقع و منطق درام و به همین دلیل است که در سالن نمایش فیلم، جوانی به شوخی به دوست بغل دستی خود می‌گفت (الان یک کامیون آیدا رو زیر می‌گیره و پرونده بسته می‌شه) و این شوخی یک مخاطب عادی در سینما بر خواسته از فیلمنامه‌ای است که ساختمانش سست و بی‌ربط به هم است و کاراکترش را با یک حادثه غیردراماتیک و از روی استیصال حذف می‌کند.

کاراکترهای منفعل

سارا و آیدا بازی‌های یک دستی دارد و این به معنای کیفیت بالای آن نیست. مصطفی زمانی در یکی از معدود نقش منفی‌های کارنامه کاریش بسیار معمولی است و غزل شاکری هم نکته ویژه‌ای ندارد.

در یکی دو سکانس فیلمساز می‌خواسته از صدای او استفاده کند که نتوانسته، اما پگاه آهنگرانی مثل خیلی از فیلم‌هایش اینجا هم بد بازی می‌کند. قرار است او قهرمان قصه رفاقت محور باشد، اما برای نمایش یکرنگی و معرفت آیدا از شیوه‌ای در اجرا استفاده شده که با مرگش تاسفی بر نمی‌انگیزد و بازی پگاه آهنگرانی بیشتر یک کاراکتر شیرین عقل را ترسیم می‌کند. انتخاب سعید چنگیزیان بازیگر خوب تئاتر هم که در سریال گاهی به پشت سر نگاه کن مازیار میری با او تجربه همکاری داشته از اساس غلط از آب درآمده، چراکه کاراکتر علیرضا اساسا در فیلم کنشی ندارد و نوع بازی خونسردانه و حالت چهره چنگیزیان این کاراکتر را منفعل‌تر کرده است.

بی‌شک علامت سوال بزرگ در سارا و آیدا حضور تینا پاکروان در نقش همسر برادر ساراست که هیچ نشانی از بازیگری در سینما ندارد. او در گفت‌وگو با سارا و در جواب او که می‌گوید مادر را بازداشت کرده‌اند یا چیزی نزدیک به این به شکلی دیالوگ (حالا باید چیکار کنیم؟) را ادا می‌کند که فقط یک علامت سوال بزرگ برای همه آنهایی که فیلم را دیده‌اند به وجود می‌آورد. این که این بازیگری در سینماست؟!

بهرنگ ملک محمدی

ضمیمه قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها