در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
دنیا در حال تغییر است و مهمتر اینکه خود تو هم به عنوان کسی که موقعیت خاصی را تجربه کرده و آن را به خاطر سپردهای، تغییر کردهای و دیگر نمیتوانی مثل همان آدم سابق به پیرامونت نگاه کنی و همان تحلیل گذشته را داشته باشی و مثل سابق از اتفاق یا آنچه که دیدهای لذت ببری.
خاطرهها تکرار نمیشوند و این را در سفر بیشتر میتوانی حس کنی و گاهی از این تکرار نشدن لذت ببری گاهی هم دلت بخواهد که همه چیز برگردد و مثل سابق شود و تو بازهم به اندازه گذشته از دیدنیهای سفرت لذت ببری. برخی میگویند شاید ما به صورت ناخودآگاه دچار یک جور بیماری ذهنی شدهایم که گذشته را بهتر از زمان حال میبینیم. شاید همین بیماری خاطرهبازی و نوستالژیکبازی است که نمیگذارد بهره کامل را از زمان حال و رخدادهایش ببریم.
سفر نوروزی من به جنوب کشور پر بود از همین تردیدها و دودلیها که آیا آنچه که اکنون با آنها روبهرو میشوم بهتر است یا آنچه که در سفرهای گذشته تجربه کردهام.دنیای درونیام که تغییر چندانی نکرده، اما در بیرون اتفاقات زیادی رخ داده است؛ شهرها و جادهها عوض شده و همراهان سفرم نیز تغییر کردهاند. اگر چند سال قبل با گروهی از دوستان همفکر سفر میکردم و خیلی هم خوش میگذشت حالا دخترم را در کنارم دارم که باید خودم را مقید نظرات او هم بکنم و از خیلی چیزها چشمپوشی کنم تا به او هم خوش بگذرد. با یکی از دوستان قدیمی همسفر شدهام، اما او هم پسری دارد که شرایطش را شبیه من کرده است.
حالا بعد از سالها دوستان قدیمی به جاده زدهاند، اما اینبار تنها نیستند و خانواده همراهشان است و باید جمعی فکر کنند نه انفرادی و این کل ماهیت سفر را تحتالشعاع قرار میدهد. حتی اگر مثل سابق مقصد اول این سفر شیراز باشد و در ادامه بوشهر و خلیج دوستداشتنی فارس.
در فاصله میان نسلها
شیرازی که در خاطره من ثبت شده، شیراز پاییزی است. شیرازی که کمتر از آن حرف میزنند. بیشتر مردم دوست دارند، اردیبهشت به دیدار شیراز بروند؛ فصلی که شهر مست بوی بهار نارنج است، اما من برای بار اول پاییز به دیدار شیراز رفتم و خوب میدانم که پادشاه فصلها چه میکند با شهری که در اولین قدم به سمت حافظیه میکشاندت و باید مسافر پاییزی این شهر باشی تا بدانی که برگریزان حافظیه و باد خنکی که از سمت کوهها در حیاط آرامگاه حضرت حافظ میپیچد هیچ گاه ذهن تو را رها نخواهد کرد. پاییز، شیراز را خلوت میکند و تو چقدر باید عاشق این شهر باشی که با احتیاط قدم برداری و تا جایی که میتوانی تلاش کنی روی برگهای نارنج قدم نگذاری، اما وقتی نم باران میزند دیگر آنقدر مدهوش شدهای که فقط راه میروی، انگار در آسمان هستی و شیراز، مسیرت برای بالا رفتن .
فروردین شیراز اما چنان شفاف است که حتی فراتر از رویاست. باید مدتهای زیادی در تهران زندگی کرده باشی که وقتی شب هنگام از جاده کوهستانی عبور میکنی و وارد شیراز میشوی باورت نشود که هوای یک شهر اینقدر میتواند تمیز باشد و تو بعد از گذشت سالها، حتی از دیدن نور چراغهای نئون لذت ببری و خیره شوی به چراغ راهنمایی و رانندگی و باورت نشود که این همان سبز، زرد و قرمز است. وقتی از کنار دروازه قرآن رد میشوی دلت پر میزند برای آجرهایش که چند سال قبل آنها را در یک روز سرد پاییزی لمس کردهای. با خودت قرار میگذاری فردا دوباره برگردی دست بکشی به آجرها تا فرق پاییز و بهار را بهتر بفهمی.اما فردا واقعیت جور دیگری است، دروازه قرآن آنقدر شلوغ است که تو مجبور میشوی پناه ببری به خلوتی خاطره ذهنات و به جای دست کشیدن روی آجرها همراه شوی با دسته منوپاد و سلفیهای نوجوانانی که همراهت هستند و انگار عکس گرفتن آنها تمامی ندارد. نسلی که به جای تماشا و ثبت در حافظه خود فقط عکس میگیرد و درحافظه گوشیاش ذخیره میکند. نسلی که به جای پیدا کردن زوایای پنهان حافظیه و خلوتهای این گستره عظیم، اما در عین حال جمع و جور فقط به دنبال زاویهای است که رخاش را در سلفیاش بهتر نشان دهد.
پر از تردید و دلهره از این که تو درست میبینی یا دخترت یا پسر دوستت، مینشینی روی نیمکت و زل میزنی به سروهای بلند بالای باغ حافظیه و چه بخواهی و چه نخواهی پرت میشوی به سالها قبل و به آن پاییزی که به شیراز آمدی با دوستان همراه و شب حافظ را دیدی و فال گرفتی و غزل حافظ خواندی و... .
سعدی؛ گم شده در باغ ارم
باران بهاری فرق دارد با باران پاییز. باران پاییز که شروع میشود، میدانی شاید تمام روز و شب یا حتی چند روزی ببارد، اما باران بهاری هست و نیست! دم دمیمزاج است، رگبارش را کسی باور ندارد برای همین است که سیل جمعیت در میان باران تند بهاری باغ سعدیه را پر کرده است، انگار چیده بودند آدمها را.گروهی چتر به دست داشتند و عدهای هم بی محابا به دل باران زده بودند تا سلفیها را از دست ندهند، حتی اگر گوشیشان را آب خراب کند.
حالا به جای تماشای گنبد فیروزهای آرامگاه سعدی چشمات میدود به دنبال آدمهایی که سلفی میگیرند از زوایای مختلف، انگار آمدهاند آتلیه عکاسی و آنچه پیرامونشان است فقط پرده نقاشی است نه واقعیت. آیا این همه آدم گاهی فقط گاهی لای بوستان یا گلستان را باز میکنند؟
حالا دیگر میدانم که بهار و تعطیلات نوروز وقت رفتن به شیراز نیست. شیراز در بهار مبهوتت میکند، اما خلوت ندارد که بنشینی و کمی از آن لذت ببری. باغ ارم که گوشهای از بهشت است مثل حافظیه مثل سعدیه مثل نارنجستان قوام مثل باغ دلگشا مثل ارگ کریمخانی پر است از آدمهای گوشی به دست.آدمهایی که محال است متوجه شوند در بخشی از بهشت روی زمین قدم میزنند.
جاده صدا میزند تو را
جاده را دوست دارم، با همه خطرات و خستگیهایش. جاده جایی است که میتوانی با خودت، خاطراتت، دلخوشیهایت، داشتهها و نداشتههایت، تردیدهایت و... خلوت کنی. جادههایی که برای اولین بار قدم به آنها میگذاری، دنیای ناشناختهای هستند که گاهی مبهوتت میکنند و گاهی میترسانند تو را. جاده شیراز به بوشهر یکی از همین جادههای پرراز و رمز است که باید از آن عبور کنی تا بفهمی گردنه و پیچ و خم دیدنی و زیبا فقط جاده چالوس نیست. باید از هر خماش بگذری و با حیرت به آنچه در مقابلت گسترده میشود خیره شوی و بگویی این همه زیبایی در جادهای که به آبهای گرم میرساندت، بعید است. باید از دشت ارژن عبور کنی تا باور کنی جغرافیا و اقلیم کشورت بینظیر است و در ارتفاعی که ابرها نزدیک میشوند از ماشین پیاده شوی و بستنی «کُنار تخته» را مزه مزه کنی تا باور کنی بخش زیادی از لذت سفر فقط جاده است.
طاهره آشیانی - روزنامه نگار
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: