سینمای کودک و نوجوان اولین گونه‌ای است که پس از انقلاب توانست سینمای ایران را به جهان بشناساند و اتفاقا در دوره‌ای با فروش‌های فوق العاده توانست سینما را زنده کند.
کد خبر: ۱۰۰۷۳۶۸

اگر زمانی شهرموش‌ها، کلاه قرمزی، دزد عروسک‌ها، گلنار و... در گیشه موفق بودند و مخاطب کودک را راضی از سالن بیرون می‌فرستادند و خانه دوست کجاست در جشنواره‌های سراسر دنیا همه نگاه‌ها را به سوی این‌گونه سینمایی جلب می‌کرد شاید بدبین‌ترین منتقدان و کارشناسان هم در آن سال‌ها نمی‌توانستند پیش‌بینی کنند روزی سینمای کودک ایران برای جلب مخاطب به آثاری متوسل بشود که هیچ سنخیتی با زمانه‌اش ندارد و به‌مراتب از مخاطبش عقب‌تر است.

از رستم تا آدم‌آهنی

داستان مبارک خیلی سر راست و به دور از پیچیدگی روایت می‌شود. اژدهاک به کمک عروسک‌های امروزی، رستم، آرش، فریدون و کاوه آهنگر را می‌دزدد تا بتواند بر دنیای کودکان به شکل کامل مسلط شود. در این میان گل‌پری، نویسنده جوانی که نوه پیرمردی نقال و صاحب عروسک رستم است به اتفاق مبارک، دیو سفید و اکوان دیو به جنگ اژدهاک می‌روند و موفق می‌شوند او را شکست دهند.

در داستان مبارک به شکلی جدی تقابل سنت و مدرنیته وجود دارد و داستان‌ها و فرهنگ کهن ایرانی در معرض خطر و تهدید جدی نمایش داده می‌شود تا جایی که پیرمرد نقال مجبور می‌شود به دلیل عدم استقبال از نمایش‌هایش کارش را تعطیل کند و مبارک و دوستانش خانه‌نشین می‌شوند. اژدهاک با دزدیدن عروسک‌های داستان‌های کهن ایرانی و شاهنامه می‌خواهد آنها را نابود کند. از اینجا به بعد رستم و دیو و همه شخصیت‌ها بدون توجه به دشمنی و جنگ در درون قصه‌ها با هم متحد می‌شوند تا دشمن مشترک را شکست دهند. گل‌پری به نوعی نماینده نسل جدید و کودکان بزرگ‌شده‌ای است که با وجود شنیدن قصه‌ها در کودکی و حتی همبازی بودن با آنها این شخصیت‌ها را فراموش کرده‌اند و همین فراموشی باعث نابودی و بی‌توجهی به فرهنگ اساطیری ایران شده است. جایی در پایان داستان گل‌پری به نمایندگی از این نسل با فراموش کردن قدرت اژدهاک سعی می‌کند او را نابود کند و به‌نوعی به گذشته خود بازگردد.

مبارک برای نمایش شخصیت‌هایش برای همه آنها در ذهن مخاطب یک پیش‌زمینه ذهنی قائل شده که اتفاقا اشکال اساسی داستان همین‌جاست، زیرا نسل امروز به واسطه یک کم‌کاری و بی‌توجهی عمومی نسبت به داستان‌های کهن درباره آنها هیچ نمی‌داند و فقط نام آنها را شنیده، بنابراین فیلمساز باید این کاراکترها و قهرمانان اساطیری را به شکلی جذاب معرفی می‌کرد تا کودک امروزی آنها را بشناسد، اما در فیلم تفاوت چندانی بین فریدون و آرش و کاوه وجود ندارد و مسلما در ذهن یک کودک یا نوجوان نمی‌ماند و از آن مهم‌تر این که این کاراکترها در قسمت عمده‌ای از فیلم حضور ندارند یا مثل تهمینه و حتی رستم از جایی به بعد گم می‌شوند و از آن مهم‌تر سهرابی است که در داستان وجود ندارد و می‌توانست با حضور در داستان درام گیراتری خلق کند.

از واقعیت تا کارتون

مبارک از تکنیک انیمیشن رئال استفاده می‌کند که گونه‌ای بسیار پرطرفدار و جذاب در فیلمسازی کودک و فانتزی است، اما در این فیلم از این تکنیک استفاده حداقلی می‌شود و در بسیاری از قسمت‌ها گویی بازیگران نتوانسته‌اند وجود کاراکترهای کارتونی را باور و حس کنند و حتی گاهی جهت نگاه آنها چندان دقیق نیست. در انیمیشن رئال اصل اول تلفیق دو نوع کنش و حرکت در روی تصویر است که در مبارک به شکل جدی اتفاق نمی‌افتد. نکته مهم‌تر این‌که یک تعریف درست از دیده شدن مبارک و دو دیو همراهش وجود ندارد و در برخی قسمت‌ها آنها بدون این که دیده شوند در خیابان و میان کاراکترهای واقعی حضور دارند، اما در ابتدای داستان بسیار سعی می‌کنند توسط گل‌پری دیده نشوند و مخفی بمانند که این راکورد در کل فیلم حفظ نمی‌شود.

نویسنده بودن گل‌پری و قهر او با پدربزرگ هم چندان کاربردی در قصه ندارد و مخاطب کودک متوجه اهمیت او نمی‌شود و فقط چندبار می‌شنود که این مشکل فقط به دست گل‌پری حل می‌شود بدون این‌که این نکته در طول داستان رمز گشایی شود البته در پایان سعی می‌شود همه چیز به ذهن و باور این نویسنده جوان ربط داده شود که در فیلم جا نیفتاده است.

جای خالی شادی

مبارک به غیر از ابتدا و انتها اثری شاد و حتی موزیکال نیست کما این که می‌توانست با اضافه کردن این نکته و با توجه به ماهیت قصه و حضور شخصیتی مانند مبارک تبدیل به اثری همراه با شعر و ترانه و موسیقی شود. این نکته به واقع یکی از الزامات کارهای کودکان است که باید هر پیام و داستانی در بستری از شادی و جذابیت ارائه شود که در مبارک صرفا اکوان دیو و کل‌کل‌های او با دیو سپید این فضا را به وجود می‌آورد و کاراکتر مبارک در طراحی و دوبله این خصوصیت را ندارد و جذاب نیست.

ستاره بودن کافی نیست

بازی الناز شاکر‌دوست که قطعا حضورش بار مالی فراوانی برای این فیلم به همراه داشته نه‌تنها نقطه مثبت فیلم نیست، بلکه در بسیاری از لحظات به نقطه ضعف آن تبدیل می‌شود. بازی مبتنی بر رفتارهایی که بیشتر تقلید یک نوع بازی برای فیلم‌های کودکان است و دستاورد جدی برای فیلم ندارد. این نکته در صدا‌گذاری و گویندگان فیلم هم وجود دارد و محمد‌رضا علیمردانی مشخص نیست، چرا به جای کاراکتر پیرمرد نقال حرف می‌زند، حال آن‌که این ویژگی می‌توانست در نقش‌های دیگر وجود داشته باشد. استفاده از یک بازیگر معروف برای یک فیلم کودک در نگاه اول یک امکان و موقعیت فوق‌العاده است که در اینجا به کلی هدر رفته و استفاده‌ای از آن نشده است.

فیلم کودک ساختن این روزها کار بسیار سختی است. گونه‌ای که سالی یکبار و به‌واسطه بودجه دولتی و برای پرکردن رزومه مدیران سینمایی یکی دو ماه جدی گرفته می‌شود و بعد معمولا اکران هم نمی‌شود. حالا اگر بخواهیم درباره فرهنگ و ادبیاتی بگوییم که در مرز فراموشی کامل است، کار سخت‌تر هم خواهد شد.سالن‌های خالی به واقع نشان می‌دهد این نوع فیلمسازی دیگر جواب نمی‌دهد و باید طرحی نو در انداخت.اتفاقی که باید به شکل جدی مبارک باشد.

بهرنگ ملک محمدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها