هر اقتصادی چنین بنیهای داشته باشد و بتواند در ناملایمات از اهدافش کوتاه نیاید و به اهداف خودش برسد، اقتصاد مقاوم نام دارد. به بیان بهتر تمام اقتصادهای جهان که به نوعی سازماندهی شده و ساختارهایشان را به نحوی تنظیم کردهاند که با وجود مشکلات به اهدافشان برسند، مصداق اقتصاد مقاومتی است.
اجرای معیارهای اقتصاد مقاومتی، بیشتر در کشورهای پیشرفته مشاهده میشود. کشور آمریکا در اهداف خود تعریف کرده بود تولیداتش را در همه زمینهها افزایش دهد و نیازی به کشورهای دیگر نداشته باشد. آمریکا برای رسیدن به این هدف با موانع زیادی روبهرو شد، اما با پیادهسازی مبانی اقتصاد مقاومتی در همه بخشها توانست خود را در این بخش بینیاز کند و به یک قدرت اقتصادی تبدیل شود.
همین مساله درباره ژاپن، آلمان، استرالیا، چین و فرانسه صدق میکند. این کشورها هرکدامشان اقتصاد مقاومتی بومی کشور خود را طراحی و پیادهسازی کردند. مسلما اهداف هر کشور با توجه به موقعیت جغرافیایی و امکاناتی که در اختیار دارد متفاوت بوده، اما هدف آنها بینیاز شدن و مقاومسازی اقتصاد است.
با این حساب، اصطلاح نظریه اقتصاد مقاومتی را میتوان یک نظریه جهانشمول تعریف کرد، اما تفاوتهایی هم وجود دارد. همانطور که پیشتر اشاره شد، اهداف اقتصادی کشورها تحت تأثیر ایدئولوژی و نوع نگاه و فلسفه مردم آن جامعه تغییر خواهد کرد. در کشور ایران تقویت تولید ملی یکی از اهداف اقتصادی ماست که باید به صورت ملی آن را دنبال کنیم. این جریان در همه کشورها مشترک است، ولی کشور آمریکا از این قدرت اقتصادی در جهت منفی مانند تحریم علیه کشورها استفاده میکند. ایران اما هدف دیگری را دنبال میکند. اقتصاد مقاومتی از کشور آمریکا گرفته نشده، بلکه برخی اهداف در همه کشورها مشترک است. وجود مسائل تحریم باعث شد ایران نیز چنین هدفی را دنبال کند و این موضوع آنقدر اهمیت داشت که مقام معظم رهبری آن را برای اجرا به دولت ابلاغ کنند.
اگر بخواهیم مصداقهای اقتصاد مقاومتی را در کشور پیشرفتهای مانند آمریکا بیان کنیم، به چند مورد میتوان اشاره کرد؛ به عنوان مثال در بعد پشتیبانی از تولید ملی، سرمایهگذاری زیادی روی بازار سرمایه انجام دادهاند. همچنین ترویج مصرف کالاهای تولید داخل را در نظر گرفتهاند، حتی سازوکارهایی را مدنظر قرار دادهاند که اقتصاد کشورهای دیگر روی اقتصاد این کشور تأثیر نگذارد. البته ناگفته نماند اقتصاد آمریکا دو بار انزوا را تجربه کرده است؛ یک دوره قبل از جنگ اول جهانی و دوره دوم بین جنگ اول و جنگ دوم جهانی. در این دو دوره آمریکاییها ارتباطشان را با جهان که عمدتا اروپا بود، به حداقل رساندند که دو اتفاق را شاهد باشند. اتفاق اول اینکه کالای اروپایی وارد این کشور نشود؛ به این دلیل که اقتصاد صنعتی جهان در آن زمان متعلق به اقتصاد اروپایی بود و دوم تقویت و ایجاد اقتصاد دانشبنیان بود. دولتهای این کشور در آن زمان به منظور تقویت تولید ملی، واردات از کشورهای دیگر حتی اروپا را کاهش دادند و اقتصاد دانشبنیان را بومی کردند.
آنها اعتقاد داشتند برای تولید ملی حتما به فناوری بومی نیاز دارند و توانستند این را در همه ابعاد کشور خود پیاده کنند. در زبان انگلیسی بعضی از اصطلاحاتی که در حوزه فناوری وجود دارد، دو نوع لغت برای آن ترجمه شده است. این به معنای ورود آمریکاییها به این بخش بوده و لغات اقتصادی به دو زبان انگلیسی و آمریکایی ترجمه شده است. آمریکا زمانی توانایی ساخت خودرو را نداشت، اما با بومیسازی این صنعت اکنون خودروسازان خود را جهانی کرده است. در حوزه سیاسی با وجود اینکه در داخل دائم در حال جنگ و جدل هستند، اما فرهنگ سیاسیشان را به نحوی تنظیم کردهاند که در موضوعاتی که مربوط به اقتصاد است، آن اختلافات کنار گذاشته میشود. از سوی دیگر، این کشور منابع عظیم نفت و گاز دارد، اما زنجیره ارزش را طوری طراحی کرده که صادرات نفت خام ممنوع است و باید برای مسائل داخلی استفاده شود. بسیاری از کشورها نفت را به صورت ارزان به آمریکا میفروشند و دلار تهیه میکنند که بتوانند واردات داشته باشند و این خلاف منافع ملی هر کشور است.
دکتر حجتالله عبدالملکی - استاد دانشگاه
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد