امیرمحمد زند در رشته سینما تحصیل کرده، یک فیلم بلند به نام «یک آن اشتباه» را ساخته و بازی در چند فیلم سینمایی از جمله «اتوبوس شب»، «تقاطع»، «رخ دیوانه» و سریالهایی چون «ستایش»، «زمین انسانها»، سری دوم «عملیات 125»، «ما چند نفر»، «هزاران چشم»، «او یک فرشته بود» و «چرخ فلک» را در کارنامه دارد.
با این بازیگر جوان که این روزها مشغول بازی در سریال «ملکا» است، گفتوگویی داریم.
دوست نداشتید نقش محمود در سریال «چرخ فلک»، بلندتر باشد؟
به نظرم کوتاه نبود؛ اپیزود هستی سه قسمت داشت و چند نقش اصلی که یکی از آنها نقش من بود. یک نقش خوب و چالشبرانگیز، احسان عبدیپور به عنوان یک کارگردان جوان اما کاربلد و توانا بعلاوه قصه جذاب، بازیگران خوب و مواردی از این دست باعث شد که بازی در این نقش را دوست داشته باشم.
ضمن این که حسن کارهای اپیزودیک این است که بازیگر خیلی درگیر نمیشود مثلا بعد از 20 روز کار تمام شده و میشود سراغ پروژههای بعدی و کارهای دیگر رفت. این روزها نقشهای متعدد و متنوع را به بازی در سریالهای بلند ترجیح میدهم. من نقشهای اصلی سریال 26 قسمتی «به دنیا بگویید بایستد» را به عهده داشتم، همین طور سریال «زمین انسانها» و سریال عملیات 125؛ درنتیجه برای من خیلی مهم نیست که ایفاگر نقشهای طولانی و اصلی باشم؛ برایم مهم این است که نقش را خوب بازی کنم و پروژه و نقش اجازه بدهد کارهای تازهای ارائه کنم. مثل نقش محمود که متفاوت بود؛ البته دوست داشتم متفاوتتر از چیزی میشد که دیدیم اما نشد.
دوست داشتید چطور باشد؟
اگر توضیح بدهم؛ میشود گلایه کردن و من نمیخواهم این کار را بکنم.
یکی از دشواریهای نقش این بود که میتوانست براحتی تبدیل به تیپ بشود، اما از پس کار برآمدید.
من بازیگر تیپسازی نیستم و این کار را اصلا بلد نیستم. دوست دارم به ویژگیهای شخصیتی نقش نزدیک بشوم تا کلیشههای ظاهری. حتی به گریم و لباس هم خیلی تکیه نمیکنم و می کوشم به لحاظ روحی خودم را به شخصیت نزدیک کنم که توان لازم را داشته باشم.
البته این نقش هم از یک زاویه به بیشتر شخصیتهایی که بازی کردهاید شباهت داشت و آن هم عاشقپیشگی است؛ نگران نیستید که در این نقش کلیشه بشوید؟
از همین بابت نقش محمود چالشبرانگیزتر از نقشهای دیگرم بود. نمیدانم متاسفانه یا خوشبختانه، نقش آدمهای عاشقپیشه زیاد به من محول میشود! در حالی که خودم در زندگی واقعی آدم عاشقپیشهای نیستم؛ اما چالشی که این نوع نقشها برای من ایجاد میکند برآمده از تفاوت نگاه آدمها به عشق است. آدمهای مختلف با شخصیتهای متفاوت به شکلهای گوناگون عاشق میشوند. بنابراین تلاش کردم در این سریال، روی بوم کوچک این نقش، تصویری خلق کنم که عاشقیهایش با آدمهای دیگر کمی متفاوت باشد.
عاشقی محمود چه تفاوتی با بقیه داشت؟
سادگی و نوعی کودکی در عشق او دیده میشود. جوانهایی که معمولا خودشان را بچههای پایین خطاب میکنند، این صداقت و صمیمت و بکری را در عشق دارند. یکی مثل محمود ممکن است چک هم نقد کند، اما خیلی نگاههای محجوب و ماخوذ به حیایی دارد.
کدام ویژگی او را بیشتر دوست داشتید؟
محمود آدم مسئولی بود و مسئولیتپذیری را میفهمید و عواقب کارها و انتخابهایش را میپذیرفت. مثلا مسئولیت بیماری پدر، نگهداری مادر و خواهرش، عشقی که دچارش شده و مسئولیت کاری که با رفیقش کرده بود. از جایی که محمود ناخواسته دوستش آرش را مصدوم میکند و او را ته چند قدمی مرگ میفرستند، من سعی کردم کاراکتر را بشکنم و با این شکاندن و برونریزی حسی نشان بدهم که جوان لات و مغروری مانند او وقتی احساس قصور و اشتباه میکند به عجز و زاری میافتد ؛ چون کسی این عجز را تجربه میکند که آدم مسئولیتپذیری باشد. شاید اگر محمود شخصیت دیگری داشت در آن لحظه که آرش به دلیل ضربه به سرش بیهوش میشود، من در ایفای این صحنه سکوت میکردم یا بهت زده میشدم یا به هر شیوه دیگری احساسات محمود را نشان میدادم اما بر اساس مسئولیتپذیری او ترجیح دادم که این طوری باشد.
این واکنشها را شما به عنوان بازیگر انتخاب میکنید یا در فیلمنامه ذکر میشود؟
جنس بازی به انتخاب بازیگری است. البته که من همیشه موارد را با کارگردانها هماهنگ میکنم و می کوشم که ذهنیت خودم و کارگردان را به هم نزدیک کنم، اما معمولا این که دیالوگها چگونه بیان شود، چه حس و حالی داشته باشد و در چه فضایی ادا شود به خود بازیگر بر میگردد.
برنامهای برای آینده کاریتان دارید؟
در زمانهای زندگی میکنیم که نمیتوان برای زندگی پیشبینی یا برنامهای داشت؛ هیچ کسی واقعا مطمئن نیست فردا قرار است چه بکند! از طرف دیگر، وقتی شغلی بدون امنیت داریم، تکلیف مان را نه خودمان میدانیم و نه دیگران.
با این حساب یعنی اصلا برنامهریزی نمیکنید؟
در کار هنری نمیتوان برنامهریزی کرد، اصلا در کار هنری هیچ هدف غایی نمیتوان تعیین کرد؛ چون هنر غایت و نهایت ندارد. مثل این است که شما در حال شنا کردن در دریا باشید و بگویید من میخواهم یک متر یا ده متر جلوتر بروم! در حالی که ممکن است موجی بیاید و شما را پنج کیلومتر جلو بیندازد یا بادی بوزد و شما را پنج کیلومتر عقب ببرد، یا گردابی شما را غرق کنند یا حتی شکار کوسه بشوید.
یعنی هیچ استراتژی مشخصی نمیتوان داشت؟
من بعید میدانم بشود. حداقل بازیگر مستقلی مثل من که عضو هیچ دار و دستهای نیست و همیشه از شروع کارش بر اساس توانایی خودش، کمک خدا و محبت مردم کار کرده است، نمیتواند استراتژی مشخصی داشته باشد. بازیگری میتواند استراتژی داشته باشد که رقم کلانی در یک فیلم سرمایهگذاری میکند و نقش اول آن را به عهده میگیرد. من فقط میتوانم چیزی را که میدانم و میتوانم و تا به حال انجام دادهام پیاده کنم و این که اجازه ندهم تبدیل به کلیشه بشوم. هیچ ژانری را در نظر نمیگیرم و در انتخابهایم به این توجه دارم که هر نقش با نقشهای قبل و بعد از خودش متفاوت باشد. همچنان به توانایی خودم، کمک خدا و لطف مردم تکیه خواهم کرد و به همین شیوه پیش خواهم رفت.
عمق نقش اهمیت دارد
در شرایط فعلی که کار کم است، ترجیح میدهم نقشهای کوتاه بازی کنم. از طرفی شاید برخی بازیگران در شروع کارشان و برای این که دیده شوند، دنبال نقش اول باشند، اما بعد از 18 سال کار دیگر برایم اهمیتی ندارد نقش اول یا چندم را بازی میکنم. برایم عمق نقشهایی که بازی میکنم اهمیت دارد. نکته دیگر این که در سینما و تلویزیون ما نقشهای اصلی عمدتا مثبت هستند و به همین دلیل چالشی ایجاد نمیکنند. این نقشها به بازیگر خیلی انگیزه نمیدهند.
آذر مهاجر - رادیو و تلویزیون
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد