در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
مرد جوان نفسی چاق میکند و ادامه میدهد: «اوایل که مهمانی میرفتیم، هر جا مهمان بودیم، قاشق چنگال مخصوص خودش را برمیداشت و میگفت وسایل صاحبخانه تمیز نیست و خوب آبکشی نشدهاند. مدام در حال شستن خانه یا خودش است. خدا آن روز را نیاورد که یک تار مویم کف دستشویی بیفتد.
صدایش را بلند کرده و جیغ و داد میکند که تازه دستشویی را شسته بودم چرا کثیف کردی؟ دستشویی هیچ کس هم نمیرود. چون از نظر او دستشویی خانههای دیگر کثیف است حتی خانه مادرش. مادر خودش را هم قبول ندارد، از بس که وسواسی است. تنها کسانی که قبولشان دارد خالههایش هستند که البته مثل خودش وسواسیاند.
از سرکار که برمیگردم حق ندارم پایم را در خانه بگذارم. باید همان دم در جورابم را دربیاورم، دمپایی بپوشم، یکراست به حمام بروم و پاهایم را بشویم. چون کثیفم. خدا نکند مهمان به خانهمان بیاید. به محض این که پایشان را بیرون بگذارند با شامپو فرش و پودر لباسشویی و فرچه و هرچه مواد شوینده که دم دستش بیاید، به جان فرشها میافتد و همهشان را میسابد. از بس این کار را کرده که رنگ و روی فرشها رفته است. پارسال یک تابلوی گرانقیمت خریدم، زنم به هوای این که تابلو خاک گرفته است، آن را برده و در حمام شسته بود. چیزی نمانده بود از شدت ناراحتی سکته کنم. تابلو از بین رفت و گذاشتیم دم در.»
وسواسهای سحر به همینجا ختم نمیشود و یکبار که با شوهرش به باغ یکی از دوستانشان دعوت شده بود، اتفاقی افتاد که کیوان پشت دستش را داغ کرد تا هیچ وقت به هیچ باغی نرود. کیوان درباره این ماجرا میگوید: «ماشینم را زیر سایه درختی پارک کرده بودم و یکی از درها باز بود. بعد از پایان مهمانی وقتی خداحافظی کردیم، زنم حاضر نشد داخل ماشین برود. چرا؟ چون سوسکی روی صندلی بود. پایش را توی یک کفش کرد که باید ماشین را بفروشی.
بعد از کلی اصرار و خواهش و تمنا راضی شد که صندلیها را عوض کنم. یکبار هم بیهوا پشهای را که روی مبل نشسته بود، کشتم و خونش روی پارچه مالیده شد. حتی حاضر نشد دست به آن بزند و مبل را هم مثل تابلو دم در خانه گذاشت. شور همه چیز را درآورده است، اگر جایی برویم، از صاحبخانه مدام میپرسد میوهها تمیز شسته شدهاند؟ پیشدستیها تمیزند؟ از خجالت سرم را بالا نمیگیرم. حتی به عابر بانک و گوشی و کارت بلیت هم رحم نمیکند و هربار که استفاده میکند، آنها را میشوید.
با وسواس شدیدی به پول دست میزند. میگوید از کجا معلوم شاید کسی که این اسکناس دستش بوده، به نظافت توجه نکرده است. از بس خودش را میشوید که پوست تمام بدنش خشک شده است. پسرم که از مدرسه میآید، او هم مثل من حق ندارد در خانه راه برود. باید پاهایش را خوب بشوید و بعد دمپایی خانه بپوشد. بدبختیام یکی دو تا نیست. اگر غذا درست کنم، محال است به آن لب بزند و از نظر او بهداشتی نیست. ظرفها را بشویم، چند دقیقه بعد دوباره آنها را در سینک ظرفشویی میگذارد و رویشان انواع و اقسام مواد پاککننده مثل پودر و مایع ظرفشویی و وایتکس میریزد و بعد از نیم ساعت آنها را آب میکشد.
از لباسشویی که بشدت بیزار است و از نظر او همه لباسهایی که لباسشویی میشوید هنوز کثیف هستند و آنها را با دست میشوید. به در و دیوار خانه هم رحم نمیکند و با این که کاغذ دیواری شدهاند، شلنگ آب را روی دیوار میگیرد. حاضر نیست به پریزهای خانه دست بزند و برای روشن و خاموش کردنشان دستکش میپوشد. از ماشین پیاده شود، محال است با دست درش را ببندد. روزی 30 بار مسواک میزند و به خاطر استفاده زیاد از آب و مواد شوینده، هر ماه کلی پول اینها را میدهم. بارها از سحر خواستم دست از این رفتارهایش بردارد، اما میگوید دست خودم نیست، به محبت نیاز دارم. تو محبت کن همه چیز درست میشود. محبت هم کردم، بهتر نشد که هیچ، بدتر هم شده است. یکبار با هم رفتیم مشاوره، روانشناس گفت باید دارو مصرف کنی، قبول نکرد.
مدام میگوید بقیه کثیف هستند و فقط من تمیزم. اصلا هم وسواس ندارم. با این که سحر را خیلی دوست دارم، اما با این شرایط چیزی به روانی شدن خودم هم نمانده است. هر جور هم با او صحبت میکنم، دلیل و منطق میآورم، اهمیت نمیدهد. چون هزار و یک دلیل بیربط برای کارهایش میآورد. دیگر نمیدانم چکار کنم و از این وضعیت خسته شدهام.»
لیلا حسین زاده
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: