بهار را فصل نو شدن نامیده‌اند؛ فصل طراوت و تازگی. فصلی که قرار است درختان لباس خشک و زمستانیشان را سبز و شکوفه‌باران کنند. از آن فصل‌هایی که نو شدن و تازگی را به چشم می‌توان دید. بهار، بهار است دیگر از جنس سبزی و تازگی.
کد خبر: ۸۹۳۲۴۴

اما این تازگی و تغییر تنها به طبیعت اختصاص نمی‌یابد. در کشور ایران این فصل زیبا با جشن نوروز آغاز می‌شود. نوروز از رسوم قدیمی ایرانیان است که قدمتی چند هزار ساله دارد و سال‌هاست به‌عنوان جشنی جهانی در تاریخ ثبت شده است. ایرانیان این نو شدن را با تغییر در حال و هوای خود آغاز می‌کنند؛ گاهی با یک سفر برای جبران خستگی یک‌ساله از کار و مشغله روزمره، گاه با دید و بازدید از اقوام و آشنایان. ایرانیان بهار که می‌شود همه چیزشان تغییر می‌کند. دوست دارند همه چیزشان تازه شود و رنگ دیگری به خود بگیرد.

همه هموطنانی که نوروزشان را در سفر گذراندند احتمالا این را تصدیق می‌کنند که هیچ چیز به اندازه یک سفر آرامش‌بخش برای آغاز یک سال تازه خوب نیست.
سفر در عین حال که خستگی یک‌سال تلاش و زحماتتان را از تن به در می‌برد، می‌تواند شما را برای تغییرات تازه آماده کند و شما را تبدیل به آدمی جدید کند. هرچند این شما هستید که تعیین می‌کنید تغییر را از کدام قسمت زندگیتان آغاز کنید. شاید همان لحظه آغاز سال را بتوان همان لحظه تغییر و تحول دانست.

برای همه ایرانیان لحظه تحویل سال لحظه مهمی است. با خواندن این جمله احتمالا شما یاد لحظه تحویل سال 95افتادید. پس از آغاز سال نو و با تازه شدن بهار، از همصحبتان امروزمان پرسیدیم لحظه سال تحویل را کجا بودید و چه کردید؟ آیا در کنار آشنایان و اقوام بوده‌اید یا این لحظه‌ را تنها گذرانده‌اید. آیا تا به حال اتفاق افتاده لحظه تحویل سال در جاده باشید؟ کدام جاده بوده و لحظه تحویل سال چگونه بوده است؟

این‌بار یک سفر داشته‌ایم به شهر زاهدان، مرکز استان سیستان و بلوچستان. این شهر ابتدا ساکنانی از مناطق مختلف ایران و کشورهای مجاور را به خود جذب کرده، شهری که به دلیل مهاجرت اقوام گوناگون و ساکنان کشورها و شهرهای مختلف، فرهنگی متنوع، دستچین شده و خاص را در خود گنجانده است.

این شهر با آب و هوای گرم و خشک خود و طبیعت ویژه‌اش کمتر توانسته میزبان مسافران و گردشگران نوروزی باشد. اما شنیدن تجربیات لحظه تحویل سال از زبان ساکنان این شهر بسیار شنیدنی و جذاب است.

3-242

لحظه تحویل سال را در زاهدان بوده است: «امسال نتوانستیم سفر برویم و خودمان میزبان بودیم. برادرم و همسرش از مشهد آمدند و لحظه تحویل سال خانواده در کنار هم جمع بودیم.» و سالتان را چطور تحویل کردید؟ «با دعوا.» تعجب می‌کنم، دعوا آنهم در لحظه تحویل سال: «سر این‌که برنامه کدام شبکه را ببینیم. البته به شوخی من و برادرم نظراتمان متفاوت بود.» و آخرش کدامیک برنده شدید؟ با خنده می‌گوید: «معلوم است دیگر پدرم.» در آخر می‌پرسم آیا تاکنون لحظه تحویل سال را در جاده بوده‌اند؟ «نه خوشبختانه نبوده‌ایم و دلم نمی‌خواهد چنین چیزی را تجربه کنم.»

382 - 3

«تهران بودیم. چند روز قبل از آغاز سال به تهران رفتیم. هرسال با خانواده مادری‌ام جمع می‌شویم و امسال قرعه به نام خاله‌های تهرانی‌ام افتاد.» می‌پرسم این لحظه را چگونه تحویل کرده اند؟ «سفره هفت سین می‌اندازیم و همه لباس‌های نو تنمان می‌کنیم، لحظه آغاز سال دست می‌زنیم و روبوسی می‌کنیم و سپس بزرگ‌ترها به همه عیدی می‌دهند و هم آزاد هستیم که هرچه دوست داریم بخوریم و ناهار هم حتما کوکو سبزی و سبزی پلو ماهی داریم. در کل روز عید و لحظه سال تحویل خیلی به همگی خوش می‌گذرد. امسال هم همه این اتفاقات خوب را مثل سال‌های گذشته تجربه کردیم. البته امسال یکی از خاله‌ها نتوانسته بود بیاید و جمعیتمان کمتر شده بود.» می‌گویم مگر چند نفر هستید؟ «فکر کنم سی نفر هستیم.» برای مزاحم تلفنی جای تعجب دارد این جمعیت هر سال دور هم جمع شوند. می‌گویم آیا تاکنون اتفاق افتاده است این لحظه را در جاده باشد؟ «نه. ما چون دور هم هستیم هرسال حتما چند ماه زودتر برنامه سفر را می‌ریزیم و کمی زودتر به مقصدمان می‌رویم. امسال یکی از خاله‌هایم یک ساعت مانده به تحویل سال در جاده تصادف کرده بود و ممکن بود به لحظه تحویل سال نرسد اما خوشبختانه این اتفاق نیفتاد و توانستیم دور هم جمع شویم.»

112 - 3

«همینجا بوده‌ایم، در خانه‌مان.» از آنجایی که به نظر می‌رسد جوان باشد، می‌گویم پیش بزرگ‌ترهایتان نبوده‌اید؟ «مادر و پدرم به خانه ما آمدند چون قرار بود به مسافرت برویم و پدر و مادرم خواستند در خانه ما جمع باشند.» و لحظه سال تحویل را چگونه سپری کردید؟ «خیلی معمولی، از خواب بیدار شدیم و لباس نو پوشیدیم و در کنار سفره عکس گرفتیم. بعد هم برنامه‌های تلویزیون را نگاه کردیم، همین.» می‌پرسم آیا خاطره خوبی از لحظه تحویل سال به یاد دارد؟ و می‌گوید چیز خاصی به ذهنش نمی‌رسد. در آخر هم می‌پرسم آیا تاکنون این لحظه را در جاده بوده است؟ که باز هم پاسخش منفی است.

202 - 3

در محل کارش است و فرصت چندانی برای پاسخگویی به سوالات ندارد: «امسال سفر بودیم، اصفهان رفتیم.» و لحظه سال تحویل را چه کرد‌ه‌اید؟ «در کنار آشنایان و خانواده جمع شده بودیم. لباس‌های نو پوشیده و خیلی خوش گذراندیم.» با شوخی می‌گویم: پس عیدی هم زیاد جمع کرده‌اید؟ «بیشتر از مسائل مالی، با هم بودنمان ارزش داشت که خوشبختانه بدون هیچ اتفاق بد یا ناراحتی توانستیم در کنار هم باشیم و لحظات خوشی را داشته باشیم.» او هم لحظه تحویل سال را در جاده نبوده است.

847 - 3

«منزل خودمان بوده‌ایم.» در این لحظه چه کرده‌اید؟ «هیچی، در تختخواب دراز کشیده بودم چون تازه عمل جراحی کرده بودم.» ناراحت می‌شوم و می‌پرسم مگر چه مشکلی داشته‌اید و آیا الان حالتان بهتر است؟ از ناراحتی من خنده‌اش می‌گیرد: «جراحی پلاستیک کرده‌ام، بینی‌ام را. الان هنوز در گچ است.» از ناراحتی‌ام خنده‌ام می‌گیرد. آیا کسی در کنارتان بوده است؟ «پدر و مادرم بودند، اما من در این لحظه در اتاق خودم ‌خوابیده بودم.» به سوال آخر هم مثل پاسخگویان دیگر پاسخ منفی می‌دهد.

521 - 3

او هم در محل کارش است، اما می‌گوید در ایام نوروز خیلی سرشان شلوغ نیست و به قول خودمانی، مگس می‌پرانند: «زاهدان بوده‌ایم، من و آبجی‌هایم در کنار پدر و مادرم بودیم. لحظه تحویل سال دور سفره جمع شدیم و عکس گرفتیم بعدش هم تماس‌های معمول تبریک به اقوام و آشنایان.» چون او هم تاکنون لحظه تحویل سال را در جاده نبوده است، می‌خواهم یک خاطره خوب از عیدش تعریف کند: «خاطره خاصی ندارم به غیر از کودکی‌ام که عیدها به زاهدان می‌آمدیم و از آشنایان عیدی می‌گرفتیم. واقعا احساس خوبی بود.» می‌پرسم مگر ساکن زاهدان نیستید؟ «نه، یک سال است به زاهدان نقل مکان کرده‌ایم و قبلا سراوان زندگی می‌کردیم.»

851 - 3

لحظه تحویل سال را در منزل خودشان بوده‌اند: «در کنار پدر و مادرم بودم؛ تنها در خانه. هیچ اتفاق و برنامه خاصی هم نیفتاد، فقط دور سفره هفت سین نشستیم.» می‌پرسم آیا تاکنون لحظه تحویل سال را در جاده بوده است؟ «نه، تاکنون هیچ‌وقت ایام عید را سفر نرفته‌ایم و همیشه در منزل خودمان بوده‌ایم.» بدون آن‌که بخواهم خودش خاطره‌ای از نوروز تعریف می‌کند: «یک بار سال 77 لحظه تحویل سال را با دوستان دوران کودکی‌ام در کلبه چوبی روی پشت بام خانه‌مان گذراندیم که خیلی خوش گذشت و بهترین خاطره نوروزم بوده است.»

362 - 3

«در خانه خودمان بودیم. لحظه تحویل سال را تا ساعت 8 صبح کنار سفره صبحانه نشسته بودم، بعد هم رفتم و قرآن را باز کرده و خواندم.» برای آنکه آرام شوید؟ «راستش عید امسال همه چیز هول هولکی اتفاق افتاد. به هیچکدام از برنامه‌هایم نرسیدم، اصلا آن آرامشی را که می‌خواستم، نداشتم. شاید چون ساعت دقیق تحویل سال را نمی‌دانستم اینطور شد و اصلا خوب نبود.» می‌پرسم آیا نوروز را تنهایی گذرانده است؟ «در کنار خانواده، خواهر و برادرهایم و خانواده‌هایشان دور هم بودیم.» او هم هیچ‌گاه این لحظه را در جاده نبوده است.

729 - 3

«در خواب ناز بودم.» این یعنی خواب مانده‌اید یا این‌که خودتان دوست داشتید لحظه تحویل سال را خواب باشید؟ «راستش ما هرسال لحظه تحویل سال کل خانواده دور هم جمع می‌شدیم و همین که سال تحویل می‌شد، همه آرزوهای خوب می‌کردیم و پدرم برایمان دعا می‌خواند و آخر هم از لای قرآن، اسکناس‌های نو به ما عیدی می‌داد، اما امسال خواستم تحول ایجاد کنم و گفتم کسی مزاحم خوابم نشود تا لحظه تحویل سال را بخوابم.» عجب تغییر و تحول عجیبی. البته خودش با من موافق نیست و می‌گوید شاید این خواب بهاری، آرامش را در سال 95 به او هدیه دهد. می‌پرسم بعد از بیدار شدن چه کرده است؟ «فقط بیدار شدم و همه را بوسیدم و عید را به همه تبریک گفتم. بعد هم تماس‌های معمول تبریک عید که خیلی تکراری شده اما برحسب وظیفه انجام شد.» این یعنی خیلی دوست ندارید از این تماس‌های تبریک داشته باشید؟ «نه منظورم این است که به نوعی وظیفه‌مان شده و حتما باید آن را انجام دهیم.»

آزاده هاشمی منفرد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها