اما شبکههای یک و دو و سه با سه مجموعه مختلف که اتفاقا یکی از آنها (کیمیا) در زمستان هم ادامه خواهد داشت فصل نسبتا شلوغی را پشت سر گذاشتهاند.
در این نوشته به فیلمنامه آنها خواهیم پرداخت و این نکته را مورد بررسی قرار خواهیم داد که اساسا سریالهای شبانه تلویزیون چگونه خواهند توانست در این شرایط سخت مالی صدا و سیما و حتی کشور و با توجه به فلسفه اقتصاد مقاومتی و داخلی، مخاطب ایرانی را پای تلویزیون خودمان بنشانند.
شبکه یک: نفس گرم
یک بررسی ساده در کارنامه کاری محمدمهدی عسگرپور چه در سینما و چه تلویزیون نشان میدهد این قصه از ویژگیهای مورد علاقه او برخوردار است.
البته به نظر میرسد ایده اولیه و تم اصلی در ادامه سریال پردهنشین ساخته بهروز شعیبی است. در هر دو سریال یک شخصیت مذهبی و سخنور که مورد علاقه و احترام شاگردان و مستمعانش قرار دارد طی حوادثی در معرض امتحان عمل کردن به اندیشههای خود قرار میگیرد.
ملیحه با بازی مرجانه گلچین از خوشبختی ابتدای داستان به وضعیتی میرسد که باید همه چیز را از نو بسازد.
البته قصههای فرعی این سریال چندان کمکی به قصه اصلی نمیکنند و حتی در برخی قسمتها نوآوری خود را از دست میدهند. زندگی فروغ و فرزندانش و درگیریها با برادرشوهر بیمنطقش یکی از این قصههای جانبی است که در برخی قسمتها از ریتم کار میکاهد.
دیگر قصه فرعی زن و شوهر همسایه ملیحه هستند که به نظر میرسد میتوانستند بار دراماتیک بیشتری را در سریال به دوش بکشند.
نفس گرم و البته قبل از آن پردهنشین آغاز یک حرکت جدید در تلویزیون است که نقد و به چالش کشیدن شخصیتهایی است که در تلویزیون کمتر به آنها پرداخته شده است.
مسلما این گونه شخصیتها در مواجهه با آزمونهای مختلف میتوانند درام جذابی را شکل دهند که البته با احترام به تلاش عوامل این مجموعه به دلیل فیلمنامه متوسط و در برخی قسمتها ایستا قصه دچار لکنتهایی شده است.
البته این میتواند آغازگر راهی باشد برای ساخت قصههایی که به دلیل ذات جذاب خود و البته وجود خط قرمزهای ذهنی و خیالی در این سالها کمتر به آن پرداخته شده است.
شبکه دو: کیمیا
کیمیا ساخته جواد افشار در درجه اول یک درام تاریخی طولانی و سنگین به لحاظ تولیدی است که در چند فصل ساخته شده است.
قصه از سال 1357 شروع میشود و به دوران معاصر میرسد و همانطور که از نامش پیداست محور اصلی آن دختری پر شر و شور به نام کیمیاست که شاید اینجا نماد تمام جوانان دهه 50 است.
اما به وضوح این درام طولانی دو قصه و فضای متفاوت دارد که به نظر نگارنده به دلیل ضعف در ایجاد شرایط تولیدی و نداشتن شهرک سینمایی مختص ساخت آثار دوران انقلاب، آسیب میبیند.
یک قصه به جریانات پدر کیمیا و شهرام کامفر و خروج طلا و پول از کشور میپردازد که اگر طراحی صحنه و لباس دقیقتری در آن اتفاق میافتاد شاید به قصه دیگر کمک بیشتری میتوانست داشته باشد.
اما قصه دوم ازدواج کیمیا با آرش و سکوت و مظلومیت پیمان است که حاضر نمیشود بر اساس آموزههای انقلاب برای به دست آوردن کیمیا بر خلاف آرش از روشهای غیراخلاقی استفاده کند.
اینجا نکتهای که باید بیشتر مورد توجه قرار میگرفت خود شخصیت کیمیاست که تا حدودی منفعلانه عمل میکند و شاید میتوانست از بیننده چند گام جلوتر حرکت کند و مثلا خیلی زود از قصد و منظور وکیل مادرش از به عهده گرفتن وکالت زن کامفر مطلع شود.
این مثال برای این مهم است چون تقریبا به دلیل همین اتفاق و به دلیل لجبازی با پیمان، کیمیا فریب آرش را میخورد و با او ازدواج میکند .
به نظر میرسد اگر این اتفاق به شکل دیگری طراحی میشد داستان پس از آن شکل بهتری پیدا میکرد و مخاطب میتوانست همزمان با کیمیا قصه اصلی را کشف کند.
توجه کنیم که کیمیا در برخی قسمتها راوی قصه هم هست و مسلما به عنوان کسی داستان را روایت میکند که نباید از مخاطب عقب باشد.
کیمیا محصول شیوههای جدید سریالسازی در دنیاست که با تولید طولانی و فصلبندی شده سعی میکند در یک بازه زمانی طولانی مدت مخاطب را با خود همراه کند.
این مجموعه گام اول است و مسلما در ادامه با توجه جدی مدیران تلویزیون به ساخت و نگهداری دکورها و اکسسوار مربوط به دوران انقلاب میتوان سریالهای مناسبی در این حوزه تولید کرد.
کیمیا در این قسمتهای میانی وقتی سراغ روابط انسانی و مناسبات آنها رفته مخاطب را جذب کرده و طرفداران خود را پیدا کرده است.
اساسا درامهای تاریخی در اولین گام به یک تحقیق جامع و شخصیتپردازی قوی نیاز دارد تا در طول چند فصل پخش، مخاطب با شخصیتهای اصلی همراه شود که البته این مساله هزینههای خاص خود را هم به همراه دارد.
شبکه سه: آسمان من
این مجموعه شاید غافلگیری تلویزیون در پاییز است. سریال به شغلی میپردازد که تا پیش از این به شکل محدود در سینما به آن پرداخته شده است.
امنیت پرواز و گارد حفاظتی آن مسلما همواره قصههای جذابی دارد که البته اینجا به تعدادی از آنها ورود شده و چهار شخصیت اصلی و زندگی آنها دستمایه سریالی شده که با وجود پخش برای بار دوم (بار قبل در شبکه افق) باز مخاطب زیادی پیدا کرده و جذابیتهای خاص خود را دارد.
شاید اولین نکته مشهود در فیلمنامه آن تحقیق وسیع و قوی است که باعث شده قصه اصلی قوی و دراماتیک باشد و البته خلاقیت مهم آن شروع شدن قصه جدید در میانه هر قسمت و درگیر کردن تماشاگر با آن است.
مهمترین نقد وارده به فیلمنامه سریال آسمان من، ساخته محمدرضا آهنج این نکته است که قصه زندگی چهار شخصیت اصلی که اتفاقا رفاقت زیادی با هم دارند و حتی دو نفرشان نسبت فامیلی هم بینشان در حال شکلگیری است
در بعضی قسمتها در حد چند سکانس آورده شده و گاه چند قسمت فراموش میشود و این نکته باعث فاصله گرفتن ذهن بیننده از آن میشود و شاید بهتر بود در متن و شاید در تدوین این نکته رعایت میشد.
نکته فرعی دیگر هم نجات علیرضا از دو سانحه هوایی است که به نظر میرسد بهتر بود اتفاق دوم برای یکی دیگر از شخصیتها میافتاد.
آسمان من نشان میدهد با یک استراتژی مشخص و تحقیق مناسب و البته حمایت ارگانهای مربوط (در اینجا سپاه پاسداران و سازمان هواپیمایی کشور) میتوان مجموعههای مناسبی تولید و پخش کرد.
پاییز و زمستان به دلیل شبهای طولانیتر و جمع شدن اعضای خانواده دور هم به دلیل کاهش سفر، فرصت بسیار مناسبی برای تلویزیون در برنامهریزی مناسب و تنظیم کنداکتور مشخص سریالی است.
این پاییز با سهگانه ذکر شده تجربه خوبی برای تولید در سه حوزه و ژانر تاریخی، اجتماعی و اکشن و حادثهای است که میتواند در سالهای پیش رو مورد استفاده تلویزیون قرار گیرد.
تلویزیونی که این روزها دارد با دستان خالی به جنگ شبکههای پولدار و البته سیاسی همسایه میرود و حتما روسفید خواهد شد.
بهرنگ ملک محمدی
ضمیمه قاب کوچک
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد